حق در قامت بلندش

نويسنده:محمد هادي همايون




احساس مي کنيم در جامعه و در جامعه جهاني، دارد اتفاقاتي مي افتد و طبيعي است که کساني که کمي بيشتر به موضوع دقت مي کنند، نسبت به آن، واکنش نشان مي دهند. ما در دوره اي، از موضوع تغافل کرديم؛ از اين که در جهان اتفاقاتي مي افتد که خيلي شبيه به شرايطي است که به ما گفته اند در نزديک به ظهور روي مي دهد. اين تغافل سبب شده فضايي باز شود براي يک سري ادعاها، يک سري مطالب شبيه به تحريف واقعيت و شکل گيري جريان هايي بر اساس اين ادعاها. ابتدا جريان توجه به آخر الزمان و مهدويت شکل گرفته، بعد يک جريان انحرافي آمده، مبتني بر خرافه و خيلي چيزهاي ديگر و بعد از آن، جريان مقابله با اين خرافات؛ يعني رفتن به سمت نوعي بلوغ در عاشورا، انتظار، مهدويت و آخر الزمان. يعني اين موضوع در سطح جهاني مطرح مي شود.
در مورد اين سوالات که آخرالزمان چگونه به وجود مي آيد، انتظار به چه معناست، چه شد که وارد دوران غيبت شديم؛ هرچه به ظهور نزديک تر شويم، اين فلسفه ها روشن تر مي شود. نمي توانيم انکار کنيم که توجه به مهدويت که يکي از بزرگ ترين نمادهايش توجهي است که مردم به مسجد مقدس جمکران مي کنند و دعاي ندبه و زيارت آل ياسين و ... دارد زياد مي شود و طبيعي است که در کنارش هم، تحريفات و خرافات شکل بگيرد. اگر بگوييم براي مبارزه با تحريف و خرافه و ادعاهاي دروغين در مورد مهدويت، بهترين راه اين است که همه روايات را کنار هم بگذاريم، به نظر مي رسد که کار خيلي سختي انجام نداده ايم. راحت ترين راه پاسخ به مساله اي، پاک کردن صورت مساله است. به هر حال موضوعي به نام مهدويت و آخرالزمان زمين مي ماند که نيازمند پاسخ است. توجه به موضوع آخر الزمان و نشانه هاي ظهور، اگر قرار باشد بماند تا زمان ظهور، نشانه هاي ظهور نبايد کاربردي داشته باشند. پس هر چه در نشانه هاي ظهور هست، مربوط به دوران انتظار است.
وظيفه ما به عنوان شيعه اين است که هميشه موضوع را نزديک بدانيم. چنان آماده باشيم که انگار همين امروز و امشب، اين اتفاق قرار است بيفتد، چون به هر حال صحابي حضرت شدن، مربوط به زمان ظهور نيست. همين الان هم اگر اين استعداد در کسي وجود داشته باشد، اين امکان فراهم است؛ چون حضرت زنده اند و در ميان ما زندگي مي کنند. اين ما هستيم که از محضر حضرت، غايب هستيم. با بررسي زمينه هاي تاريخي اين روايات، متوجه مي شويم که موضوع، تعيين وقت به معناي واقعي است.
نگاه دوم و تحليلي ما، موضوع نشانه هاي ظهور و آخرالزمان است. تحليلي که فکر مي کنم بلندترين تحليلي است که وجود دارد و درست هم هست، اين است که کارکرد نشانه هاي ظهور، يک نوع کارکرد اميدبخش است. يعني شماي شيعه اي که در دوران انتظار و دوران نزديک به ظهور زندگي مي کنيد، حواس تان باشد. مراقب اين نشانه ها باشيد.
بعد از انقلاب اسلامي، قرارمان اين بوده که به مساله ظهور، نگاه انفعالي نداشته باشيم. اين طور نيست که ما نشسته باشيم و ظهور به طرف ما بيايد. اين براي ما مهم است که بايد به طرف ظهور برويم. آن اتفاق، در تاريخ سيلان و جريان دارد، ما از آن اتفاق، غايب هستيم. هر وقت ما توانستيم به سمت ظهور برويم، ظهور در يک قدمي ماست.
سومين تحليل اين است که فعالانه به سمت ظهور برويم. بنده اسم اين رويکرد را مي گذارم رويکرد استراتژيک به موضوع مهدويت. يعني آن چيزي که به عنوان ترسيم شرايط نزديک به ظهور و نشانه هاي ظهور گفته شده، در واقع نسخه اي است که براي من و شما در دوران سرد و تاريک انتظار پيچيده شده. ما بايد به آن سمت حرکت کنيم.
درباره ارتباط ظهور و عاشورا، هرجا که زيارت مي خوانيم، مثل زيارت عاشورا، مي بينيم در دو جا موضوع ظهور و امام زمان ذکر مي شود. ما سيدالشهدا را زيارت مي کنيم، ولي حواس مان هست که آن جا بايد خودمان را براي قيام آماده کنيم. در زيارت هاي ديگر هم، همين گونه است. هرجا نام مبارک سيدالشهدا هست، هر جا ما به بهانه سيدالشهدا وارد يک عمل عبادي مي شويم، مي بينيم در کنارش موضوع ظهور و آخرالزمان، کاملا روشن ذکر شده. موضوع عاشورا، موضوع مهمي است. بناي آن حرکت، بر خون خواهي سيدالشهداست. به نظر مي رسد اين دو، از هر دو طرف، ارتباطي تنگاتنگ و جدي دارند. اين ارتباط را اگر ما بتوانيم کشف کنيم، مي توانيم از آن، نکته هاي بسيار خوبي براي امروزمان استخراج کنيم.
عاشورا، مهم ترين اتفاقي است که در تاريخ بشر افتاده. به تعبير دقيق تر، هر آن چيزي که قبل از عاشورا اتفاق افتاده، مقدمه عاشوراست، و هر آن چه که بعد از عاشورا اتفاق افتاده، نتيجه عاشوراست. حتي موضوع ظهور که براي ما روشن است که چه شده. عاشورا، در واقع علم بسيار بلندي را در تاريخ زد؛ براي اين که جريان نفاق و جريان اختلاف بين حزب الله و حزب الشيطان در تاريخ مشهود باشد. حزب شيطان تلاش مي کند که با حزب الله در آميزد،به نحوي که حق و باطل، در هم مخلوط شوند و گم شوند. عاشورا، آن لحظه اي بود که تمايز بين حق و باطل، به طور دقيق اتفاق افتاد. در واقع تفسير اصلي عاشورا، تمايز اصلي است که بين حق و باطل اتفاق افتاد.
تمايز حق و باطل در وجه تام و جهاني اش، کي اتفاق مي افتد؟ روز ظهور. «و امتازوا اليوم ايها المجرمون». دو پايگاه در جهان زده مي شود؛ پايگاه حق و پايگاه باطل. تفسير اين صيحه که چه هست و چه شده، بماند، ولي بدانيد که ظهور حق، همين است.
ظهوري که اتفاق مي افتد، ظهور حق است در قامت بلند خودش. مردم دنيا، حق و باطل را به روشني مي بينند. اتفاقاتي مي افتد که حق، از باطل جدا مي شود.
حق چه کار کرده براي اين که اين جريان را جدا کند. مهم ترين قسمتش، عاشورا بود. اين پرچم، در زمين نصب شد و با روايات و توصيه هايي که براي حفظ عاشورا، عزاداري، مراسم روضه و سينه زني داشتيم، اين حقيقت، در تاريخ مانده است.
منبع:مجله خيمه شماره 33-34