عقاید بدیل وجودی
چرا عالم با حیات رابطهای دوستانه دارد؟ حدود 3.5 میلیارد سال طول کشید تا تکامل، حیات را به انبوهی اشکال و روشهای رفتاری امروز و در نهایت حتی به حیات همراه با ذهن برساند. این تکاملی حیرت انگیز است.
اگر مبنای بنیادین، حمایت بنیادین و هدف بنیادین در کل فرآیند تکامل را انکار کنیم، در این صورت، باید بی معنا بودن تمام فرآیند و وانهادگی انسان را نیز پیش چشم داشته باشیم. سخن مونود را بار دیگر مرور می کنیم: «اگر او [انسان] این پیام را به تمام معنا بپذیرد باید در نهایت دست از رؤیای بازگشت مسیح بردارد و تنهایی مطلق و جدایی اساسی خویش را دریابد. او باید بفهمد که همچون یک کولی در مرز عالمی بیگانه زندگی می کند. عالمی که گوش برای شنیدن آهنگش ندارد و همان قدر که به امیدهایش بی تفاوت است، به مصائب و خطاهایش نیز بی تفاوت است.» باید بگویم که این سخن مونود نه برای من سودی دارد و نه حتی تصوری عاقلانه است.
اما اگر مبنای بنیادین، حمایت بنیادین و هدف بنیادین را تصدیق کنیم، در این صورت وقتی کسی نتواند بنیان معنادار بودن کل فرایند و وجود خود را بیابد، می تواند با ساده دلی آنها را بدیهی فرض کند. این چنین است که پرسش آیگن پاسخ داده میشود: «تصدیق پیوندها هنوز هیچ پاسخی برای پرسش لایب نیتس به دست نداده اند که می گفت: «چرا به جای آن که چیزی نباشد، چیزی هست؟» این پرسشی است که کوشیدم به آن پاسخ دهم.
شاید زیست شناسان بسیاری هستند که همچون رابرت ریدل می پندارند شهامت آن را دارند تا در مواجهه با پیامبران متعدد «پست مدرن» کفر و بی معنایی، سردرگمی علم و نیاز به «آری» گفتن زودباورانه را تصدیق کنند: حتى ملحد، ماشین گرا و وحدت گرای روزگار ما تنها با پرسش از علل قبل از انفجار بزرگ متقاعد میشوند که با تمام دانش امروزین، هنوز آنقدر سردرگم اند که احمقانه گویی علل خرس پرستی را مسخره می کنند. تأکید می کنم که هیچ کس نمی تواند بدون مفروضات مابعدالطبیعی بیاندیشد. مسلم است که کسی نمی تواند از آنها آگاه باشد، اما کسی هم نمی تواند قدمی به سوی ناشناخته بردارد بدون اینکه چشمداشتی مابعدالطبیعی از آن داشته باشد که از قبل میدانیم در فراسوی اشیا قرار دارد. ایمان و فرزند او دین، فلسفه و جهان بینی از ضروریات هر فرهنگ است. ایمان چهارچوبهای برای امور غیرقابل فهم است و جایگزینی هم ندارد. اما ما باید این مسئله را عمیق تر بشکافیم.و اگر تصادف نیست پس چه چیزی است؟ شاید روزی نابغه ای بتواند ساختار ریاضی آن دسته از قوانین مبنایی فیزیک که زندگی در زمین را ممکن ساخته اند، کشف کند. چرا که نه؟چرا عالم با حیات رابطهای دوستانه دارد؟ حدود 3.5 میلیارد سال طول کشید تا تکامل، حیات را به انبوهی اشکال و روشهای رفتاری امروز و در نهایت حتی به حیات همراه با ذهن برساند. این تکاملی حیرت انگیز است.
به چیزهائی بیاندیشید که پس از گذشت ۱۳۸۷ میلیارد سال از انفجار بزرگ باید برای ایجاد چنین حیاتی متناسب می شد. می توانیم ثابتهای کیهانی را به خاطر بیاوریم: بار الکترون e ثابت پلانک h ثابت بولتزمان k سرعت نور c و... همه اینها به طرز دقیق در تمام کیهان تعادل داشتند و به هیچ وجه متقارن نبودند تا اینکه حیات بتواند میلیاردها سال بعد به وجود بیاید. با تنظیم دقیق ماده و انرژی، نیروهای الکترومغناطیسی هسته ای، نیروی گرانش و انرژی حاصل از واکنشهای هستهای در خورشید، حیات در زمین حاصل شد.
به این ترتیب آیا تمام این تکامل به سوی حیات و به سوی انسان، کاملا حاصل تصادف است؟ شگفت انگیزترین چیز در تمام این فرآیند این است که پس از میلیاردها سال در زمین، حیات به همراه ذهن توانست از قلمرو حیوانات تکامل پیدا کند: انسان. اگر زمان را آنقدر سرعت دهیم که تاریخ 13.7 سالهی کیهان در یک سال فشرده شود، به این ترتیب حیات پیچیده تر (جلبک) تنها در ده ماه اول و آدمیان تنها در آخرین ساعات آخرین روز سال تکامل پیدا می کنند. بنابراین آیا کل تکامل کیهان در طی ۱۳۸۷ میلیارد سال با محوریت ما تنظیم شده است؟ برخی می گویند: «عالم می دانست که ما خواهیم آمد.» اما آیا عالم اصلا می تواند چیزی بداند؟ آیا انفجار بزرگ می داند منجر به چه چیز شده است؟ به نظر من تصور خنده داری است. اما در این صورت میدانست که ما خواهیم آمد؟ پرسشی که در مواجهه با این تکامل عظیم نمی توان از آن اجتناب کرد این است که: آیا ممکن است که همه چیز از آنچه مارتین ریس آن را «برنامه بسیار دقیق» می نامد، پیروی کند تا عالم با حیات و روح رابطه ای دوستانه داشته باشد؟
البته «نظریهی عوالم متعدد» راهی نظری پیش پای ما می نهد تا از چنین نتایجی پرهیز کنیم. اما حدسیات به معنای دقیق کلمه دربارهی بدیل خیالی عوالم، فرضیه ای محض است و هیچ مبنای تجربی ندارد. همان طور که قبلا آوردم، در این صورت پرسشهای ضروری تری پیش می آید: آیا همه چیز واقعا حاصل تصادف محض است؟ و آیا تصادف محض تنها توضیح ممکن برای این مسئله محوری کیهان شناسی است؟
و اگر تصادف نیست پس چه چیزی است؟ شاید روزی نابغه ای بتواند ساختار ریاضی آن دسته از قوانین مبنایی فیزیک که زندگی در زمین را ممکن ساخته اند، کشف کند. چرا که نه؟ تا به حال که تمام تلاش های فیزیکدانان برای یافتن فرمول جهان شمول به شکست انجامیده است. در نگاه استیون هاوکینگ که چنین فرمولی بر اساس قضیهی ناتمامیت گودل غیرممکن است. زیست شناسان نیز امید چندانی به راه حلی اساسی در آینده ندارند و چرا راه حل های دیگری راجع به کیهان وجود نداشته باشد که طی ۱۳٫۷ میلیارد سال منجر به حیات و خصوصا حیات توأم با ذهن شود؟ کار مشکلی است که این امر را اساسا و به نحو پیشینی انکار کنیم، اما در آن صورت چه چیز تکامل ما را توضیح دهد؟
منبع: علم و دین، هانس کوک، ترجمه رضا یعقوبی، چاپ اول، نشر تمدن علمی، تهران 1395
مقالات مرتبط
تازه های مقالات
ارسال نظر
در ارسال نظر شما خطایی رخ داده است
کاربر گرامی، ضمن تشکر از شما نظر شما با موفقیت ثبت گردید. و پس از تائید در فهرست نظرات نمایش داده می شود
نام :
ایمیل :
نظرات کاربران
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}