مغزپژوهان در خودشناسی هر روزه‌شان همواره برای خود و همکاران و بیمارانشان مسئولیت پدید آورندگی تعریف می کنند. شرح این خودشناسی به عنوان یک پدیدار ثانوی به سادگی پرده از نوعی تعین گرایی جزمی برمی دارد که محتاج تحقیق است. اینجا باید دید آزمایشگاهی به دید جهانی که در آن زندگی می کنیم تعمیم یابد و نگرش درونی و بیرونی با هم جفت و جور شوند. به هیچ وجه نباید خودکاوی را در مقایسه با روش عصب شناسانه حقیر دانست. معهذا اگر فیزیولوژی دانان اعصاب می خواهند تصورات و فرآیندهایی را که ثابت کرده اند، تفسیر کنند، باید دائما در عمل از خودشناسی بهره ببرند. آنان باید به جای نگریستن به تصاویر تشدید مغناطیسی به درون خویشتن» نیز بنگرند. نگریستن در خود که برای همه ممکن است با نگریستن به کردار دیگران مورد تأیید قرار می گیرد و صرفا بازگشت به گذشته نیست. با نگریستن در خود حتی می توان فرآیندهای روان شناختی را همان گونه که رخ می دهند، درک کرد.
 
البته هر کسی دید خاص خود را نسبت به امور دارد. همان طور که مانفرد اسپیتزر Manfred Spitzer از دانشگاه یو.ال.ام اظهار می دارد: «امور برای من نسبت به چیزی که دیگری از بیرون به من می نگرد کاملا متفاوتند. آسمان برای من آبی است اما هر کس کاسه سر مرا به هر معنایی زیر و رو کند، هیچ چیز آبی در آن پیدا نخواهد کرد و همان طور که من همیشه اینجا و اکنون می توانم در مورد خودم تصمیم بگیرم، آن کسی که سرم را زیرورو می کند هرگز نخواهد توانست این آزادی را در آن بیابد. با این وصف من در نزد خودم همیشه آزادم. همان طور که آسمان همیشه برایم آبی است.»اگر کسی به جای «مکانیک نسبتا خشک قرن نوزدهم که بر فیزیک کوانتوم تقدم دارد»، از فهم نظریه‌ی ریاضی دربارهی تصمیم گیری پیروی کند، آنگاه لازم است «در اصل با محدودیت‌های کشف رابطهی بین ذهن و مغز روبرو شود.»استفاده از این بینش در تعلیم و تربیت بسیار برای اسپیتزر حائز اهمیت است. بهتر است از طریق عصب شناسی به فهم نظام رفتار و تصمیم گیری هایمان نائل شویم تا آزادتر شویم.
 
تجربیات فردی افراد برای خودشان و دیگران غالبا غیرقابل پیش بینی است، چرا که آنها آزادند. این چنین است زمانی که از کسی توقع شنیدن آری داریم اما نه می شنویم و یا زمانی که از شنیدن نه بیم داریم با پاسخ آری مواجه می شویم. پیش بینی نتیجه‌ی انتخابات و بازار سهام - که مردم در آن غالبا مغلوب شم جمعی می شوند. اغلب باطل می شود. من به عنوان واقعیتی تردیدناپذیر به تجربه در خود می بینم که اگر چه در کل وجودم بیشتر از درون و بیرون وابسته ام و احوالات من معین می شوند اما سرانجام درون و بیرون هر دو در اختیار من هستند. چه سخن بگویم و چه خاموش بمانم، ایستاده باشم یا نشسته یا اینکه ترجیح دهم چیزی بنوشم یا لباسی انتخاب کنم، در تمام این امور اختیار با من است. هر قدر که مغز من بالطبع تصمیم می گیرد که چشمانم به دنبال کسی باشد یا پاهایم از موانع دوری کند، این صرفا یک حرکت کوتاه فیزیکی مثل بلند کردن دست یا انگشت به نحوی که در آزمایش ها نشان داده می شود، نیست بلکه فرآیندی طولانی است که نیاز به تأمل من دارد مثل انتخاب شغل، پذیرش یک سمت، انتخاب شریک زندگی که باید برای انجام آن با اندیشه ها و روشهای جایگزین گلاویز شوم. باید تصمیم بگیرم و در برخی مواقع تصمیم خود را اصلاح کنم. اینجاست که تمام زندگی من دیده می شود.
 
بنابراین آلفرد جیرر زیست شناس تکاملی اهل توبینگن به درستی تأکید می کند که در کنار فیزیولوژی اعصاب و خودکاوی، اعمال آگانه های ما سومین راه دستیابی به آگاهی و آزادی ماست: «بر اساس نظریهی اطلاعات، تحلیل عینی فرآیندها در مغز تنها قادر به ارائهی بخشی از اطلاعات مربوط به حالات و فرآیندهای آگاهی است. تجربه‌ی رابطه‌ی بین الاذهانی آگاه از طریق زبان بیشتر نمایان است و از طریق عمل آگاهانه حتی نمایان تر است. از برخی جهات هر سه روش ستایش آمیزند اما حتی هر سه روش با هم هنوز توصیف کاملی به دست نداده اند.»
 
اگر کسی به جای «مکانیک نسبتا خشک قرن نوزدهم که بر فیزیک کوانتوم تقدم دارد»، از فهم نظریه‌ی ریاضی دربارهی تصمیم گیری پیروی کند، آنگاه لازم است «در اصل با محدودیت‌های کشف رابطهی بین ذهن و مغز روبرو شود.»
چنین کسی باید با مسئله ی اساسی و قدیمی آزادی اراده نیز دست و پنجه نرم کند. «از قرار معلوم نمی توان ارادهی دیگران را به معنای عینی کاملا نشان داد. ما هنوز حتی خودمان را به اندازه کافی نمی شناسیم - نگاه ما به درون ناقص است و در برخی جهات خود را ابتدا در اعمالمان تجربه می کنیم.» اینجاست که معلوم می شود هنوز باید افق مسئله ی ذهن و مغز را بازتر کنیم.
 
منبع: علم و دین، هانس کوک، ترجمه رضا یعقوبی، چاپ اول، نشر تمدن علمی، تهران 1395