شخصيت ادبي رهبر فرزانه انقلاب اسلامي (1)

نويسنده: محسن مؤمني شريف




يادآوري

بي ترديد نخستين معلم حضرت آيت الله خامنه اي در خيلي از امور، از جمله ادبيات فارسي، مادر بزرگوارشان بوده است آن بانوي فاضله، در نوزده سالگي و هنگامي كه به خانه آقا سيد جواد خامنه اي آمد، در ميان جهيزيه اش، ديوان حافظ، چاپ بمبئي و يادگار خلوتهاي انس پدر، بود، كه در حواشي آن يادداشت هايي از سفرهاي مكه و مدينه و حال خوشي كه با غزلهاي خواجه در آن ديدارهاي روحاني داشته ، به چشم مي خورد .
پدرش آيت الله سيد هاشم نجف آبادي هم آدم بيگانه با ذوقيات ادبي نبود. او از روحانياني بود كه در نجف اشرف و در كنار تحصيل فقه و اصول، با سلسله عالمان اهل معرفت و عرفان هم سر و سري داشته و از محضر نامداران اين رشته، بخصوص آيت الله سيد علي قاضي طباطبايي بهره ها برده بود.
دختر در محضر چنين پدري، نه تنها قرآن و ادعيه و تاريخ آموخته بود، بلكه ذوق ادبي خود را هم پرورش داده و با اشعار شاعران، ابيات سرشار از معرفت آنان آشنا بود و در اين ميان بيشتر غزلهاي حافظ را حفظ بود و از آن برداشتهاي عرفاني مي كرد.
«حقوق او براي من جبران ناپذير است. من اولين نغمه هاي خوش قرآن را از حنجره مادرم شنيدم. آن وقتها كه ما بچه بوديم، ايشان جوان بودند و صداي خيلي خوبي داشتند ما (خواهر بعد از من، و مدتي هم برادر بزرگم) دور او جمع مي شديم و مي نشستيم و ايشان قرآن را با صوتي خيلي شيرين و دلپذير براي ما ميخواند و آياتي از آن را ترجمه مي كرد. اولين بار من داستان پيامبران، حضرت موسي، حضرت عيسي، حضرت ابراهيم، حضرت يعقوب، حضرت ايوب و داستانهاي گوناگون قرآن را از مادرم شنيدم و در اين زمينه همه معلومات من از پيامبران، هنوز متاثر از همان هايي است كه مادر برايم گفته است»
«مادرم خانمي بود بسيار فهميده، با سواد، كتابخوان، داراي ذوق شعري و هنري و حافظ شناس ـ البته نه به معناي علمي، بلكه به معناي مانوس بودن با ديوان حافظ ـ با قرآن كاملاً آشنا بود... بعضي از شعرهاي حافظ، كه هنوز يادم هست، از شعرهايي است كه آن وقت از مادرم شنيدم، از جمله، اين يك بيت، كه يادم است ا
سحر چون خسرو خاور علم در كوهساران زد به دست مرحمت يارم در اميدواران زد»

دنياي شگفت رمان

با ورود سيد علي نوجوان ـ كه از كودكي در خانه علي آقا صدايش ميكردند ـ به حوزه علميه، پاي او به كتابخانه آستان قدس رضوي نيز باز شد. او در كنار مطالعه كتابهاي تاريخي و حديثي، با گونه اي از ادبيات نوين به نام «رمان» آشنا شد، كه دنياي آن برايش شگفت آور بود. در اين دنياي جديد، زندگي با تمام خبايا و زوايايش به تصوير كشيده ميشد و مسائل فراموش شده و مغفول مانده مورد توجه قرار مي گرفت.
خواننده شاهد تجاربي بود كه در زندگي خود هرگز دچارش نمي شد.
شوق و علاقه وافر به جاذبه مطالعه رمان در حدي بود، كه كتابخانه آستان قدس نيز نمي توانست كفاف اشتياقش باشد. از سوي ديگر ـ در آن روزگار عسرت ـ خانواده، تهي دست تر از آن بود كه بتواند همه كتابهاي مورد علاقه اش را بخرد، لذا تصميم گرفت تا رمانهاي جديد را از كتاب فروشي محل خودشان از قرار شبي يك ريال كرايه كند و براي اين كه كتاب اماني به شب دوم نكشد ـ و يك ريال ديگر نپردازدـ به هر سرعتي بود آن را به اتمام مي رساند. البته لازم به ذكر است كه اين همه تلاش و كوشش، در حاشيه درسهاي حوزه، جلسات قرائت قرآن و كارهاي فراوان ديگري بود كه نوجوان با هوشي مانند او در آن سن و سال كنجكاويش را داشت.
هر چند در ابتداي رمان خواني او بي هدف بود و چه بسا بيشتر تحت تاثير كشش داستانپردازي آن بود اما بعد از مدتي اين مطالعه جهت دار شد و او در رمانهاي بزرگ در جستجوي شناختي متفاوت از آدمها و آشنايي با فرهنگ و تمدن سرزمينهايي بود كه داستانها در آنها شكل مي گرفت. بنابراين رمانهاي با زمينه تاريخي بيش از همه مورد توجه اش قرار گرفت و تاريخ بعضي از كشورها را از طريق رمان شناخت. لذا ايشان در اين زمينه مي فرمايند:
«هيچ بياني نمي تواند تاريخ را مثل داستان و قصه بيان كند. وقتي درباره تاريخ به زبان غير هنري حرف مي زنيم، مثل اين است كه از فاصله ده هزار پايي زمين، از شهري عكس بر مي داريم. طبيعتاً ابعاد شهر و خيابانهاي اصلي شهر هم پيداست، اما در آنجا آدمها چه كار مي كنند؟ خوبند؟ بدند؟ فقيرند؟ غني اند؟ راحتند؟ خوابند؟ دعوا مي كنند؟ مي رقصند؟ اصلاً هيچ چيزي معلوم نيست. تاريخ، از آن بالا، از ده هزار پايي شهري را عكس برداري مي كند و به ما نشان مي دهد. يك وقت هست شما وارد شهري مي شويد، البته همه كوچه هاي شهر را نمي توانيد ببينيد، اما دو، سه كوچه شهر يا خيابان شهر را مي رويد. با افرادش حرف مي زنيد و از خانه ها عكس بر مي داريد، از اتاقها، از اسباب بازي بچه ها، از بوسيدن يك فرزند توسط مادرش... همه اينها را ترسيم مي كنيد و در يك عكس جلو ما مي گذاريد، البته يك كوچه است، يك خيابان است و همه شهر نيست، اما مي شود آن را تعميم داد... اين زبان هنر از تاريخ است ؛ قصه؛ اين است»
از ميان رمان هايي كه مي خواند، بعضيها را بسيار مي پسنديد، مانند بعضي از نوشته هاي «رومن رولان» و «جنگ صلح تولستوي» بنابراين بعضي از كارها چنان ايشان را شگفت زده مي كرد، كه مي پنداشت ارزش آن را دارد تا بار ديگر آن را بخواند و لذا آن را مي خواند، مانند «بينوايان و يكتور هوگو»، كه در رابطه با اين رمان مي فرمايند: «به نظر من بينوايان ويكتور هو گو برترين رماني است كه در طول تاريخ نوشته شده است. من همه رمانهاي طول تاريخ را نخوانده ام ـ شكي در اين نيست ـ اما من مقدار زيادي رمان خوانده ام، كه مربوط به حوادث قرنهاي گوناگون هم هست. بعضي از رمانهاي خيلي قديمي را هم خوانده ام ـ مثلا فرض كنيد «كمدي الهي» را خوانده ا.م «امير ارسلان» هم خوانده ام «الف ليله و هزار و يكشب» را هم خوانده ام ـ اما وقتي نگاه مي كنيم به اين رماني كه ويكتور هو گو نوشته، مي بينيم اين چيزي است كه اصلاً امكان ندارد هيچ كس بتواند بهتر از اين بنويسد يا نوشته باشد و معروف نباشد، و مثل مني كه در عالم رمان بوده ام اين را نديده باشم يا اسمش را نشنيده باشم... من مي گويم: بينوايان يك معجزه است در عالم رمان نويسي، در عالم كتاب نويسي. واقعاً يك معجزه است... من به همه جوانها توصيه مي كنم ـ نه حالا كه دارم با شما صحبت مي كنم ـ بارها اين را گفته ام، زماني كه جوانها زياد دوروبر من مي آمدند قبل از انقلاب، بارها اين را گفته ام كه برويد يك دور حتما بينوايان را بخوانيد. اين بينوايان كتاب جامعه شناسي است. كتاب تاريخي است. كتاب انتقادي است. كتاب الهي است. كتاب محبت و عاطفه و عشق است» .
با جديتر شدن درسهاي حوزه از سرعت رمان خواني كاست، اما هرگز اين ارتباط قطع نشد. امروز هم رهبر انقلاب در كنار همه كارهاي بزرگ و حساسشان ـ در اوقات فراغت ـ از مطالعه رمانهاي قابل اعتناء دريغ نمي كنند بخصوص رمان هايي كه با مضامين انقلاب اسلامي و دفاع مقدس نوشته شده باشد، مورد توجه ايشان است، اما با اين همه توصيه مي كنند كه :
«خواندن رمان به صورت كنترل شده چيز بسيار خوبي است، البته رمان مثل آبي كه در خاك نرم نفوذ مي كند و همه جا را مي گيرد وقت را پر خواهد كرد. به شدت بايد با اين حالت مبارزه بشود. خواندن رمان به صورت كنترل شده، كنترل كه مي گويم به دو معنا است: يكي اينكه چه رماني را بخوانيم، ديگر اينكه چقدر بخوانيم. چون همه رمانها را نبايد خواند. بعضي از رمانها صرفاً خيال پردازي است و هيچ چيزي در آن نيست. هيچ پيامي ندارد. اينها را اصلاً نبايد خواند. البته من اينها را خوانده ام، چون هيچ كس نبوده كه به من بگويد، چه چيزي بخوان، چه چيزي نخوان. من خودم يك زماني به رمان رسيدم و يك زماني هم آن را قطع كردم. بنابراين من اين اشتباه را كردم كه همه جور رمان هايي را خوانده ام. بنابراين آن رماني كه پيامي دارد بايد خواند. رمان هايي هست كه پيامهاي تاريخي دارد. يعني آموزشهاي تاريخي فراوان در آن است و تصويرهاي دقيق و ريزي در آن از يك بخشي از وقايع تاريخ وجود دارد»
به نقل ازسايت لوح (با اصلاحات و تلخيص مختصر)
منبع:http://www.pegahhowzeh.com