چرا و چگونه عاشق مي شويم ؟

نويسنده:باربارا دي آنجلس
مترجم:هادی ابراهيمي


؟ چگونه عاشق مي شويم

ـ آيا برايتان اتفاق افتاده است که به دنبال همسري مسئول و جا افتاده باشيد و بعد ببينيد که شخصي غير مسئول و غير قابل اتکاء را يافته ايد که شما را مرتباً ديوانه مي کند ؟
ـ آيا تا به حال به خود گفته ايد که خواستار رابطه اي دراز مدت و به دنبال کسي هستيد که به شما پايبند باشد ، اما عاشق کسي شويد که در دسترس تان نباشد و توانايي تعهد دادن به شما را نيز نداشته باشد ؟
ـ آيا شده است که سوگند ياد کنيد تا هرگز به شخصي سرد و بي احساس علاقه مند نشويد و ببينيد که دوباره درگير کسي شده ايد که شما را آن گونه که استحقاق آن را داريد دوست ندارد ؟
ـ آيا تا به حال انديشيده ايد که چرا و چگونه چنين افرادي را انتخاب کرديد ؟
ما مي پنداريم که مي دانيم از همسرمان چه مي خواهيم .ما به دنبال ويژگي هاي منفي و ناسالم نيستيم .ويژگي هايي مثبت و ارزنده مي خواهيم . بنابراين وقتي خود را با فردي که با خواسته هاي مطلوب ما متفاوت است و چندان هم فوق العاده به نظر نمي آيد مي يابيم ، نااميد مي شويم .
مطمئنم که هريک از شما به دنبال صفات و ويژگي هاي خاصي در همسرآينده تان هستيد .حتي ممکن است که فهرستي از خصوصيات و ويژگي هاي دلخواهتان را نيز ترتيب داده باشيد .اگر مي خواستيد به يکي از بستگان يا دوستان خود بسپاريد که چنان چه کسي را با شخصيت مطلوبتان سراغ داشته و مي شناسند به شما معرفي کنند ، احتمالاً چنين فهرستي را درباره ي همسر مطلوب خود به آن ها نشان مي داديد :

فهرست ويژگي هاي مطلوب :

ـ جذاب
ـ حساس
ـ مهربان
ـ از لحاظ روحي باز
ـ توانايي بيان احساسات
ـ عدم ترس از صميميت
ـ شغل موفق
ـ عدم اعتياد به کار
ـ شوخ طبعي
ـ احساس محبوبيت به من دهد
ـ سالم
ـ وفادار
ـ پايبند به ازدواج و خانواده
حقيقت امر اين است که اگر مجبور بوديد اين فهرست را با افرادي که عملاً پيدا کرديد مطابقت دهيد ، فهرست ويژگي هاي مطلوب شما ، به «توصيف هاي طنزآميز »زير بدل مي شد :
خود شيفته :بازنده اي تخريب شده که استعدادهاي بالقوه ي زيادي داشته با آن کاري صورت نمي دهد .ترجيحاً ناپخته و غير مسئول است و تنبل بودن را نيز به آن بيافزاييد .ناتواني جنسي يک امتياز محسوب مي شود .هيچ مهارت يا سابقه ي موفقيتي از ما انتظار نمي رود .اگر به دنبال کسي مي گرديد که به او قول هاي تو خالي بدهيد و ديگران را براي شکست هايتان سرزنش کنيد ، آن گاه مي توانيد به من پيشنهاد ازدواج بدهيد .توجه :به مردان شاغل ، جواب مثبت داده نخواهد شد .
آيا متأهل بوده ايد و يا نامزد داريد ، ولي پايبند هيچ کدام نيستيد؟ اگر چنين است ، پس من آن زني هستم که به دنبالش مي گرديد .من به دنبال شوهري غير قابل دسترس براي ازدواجي طولاني ، دردناک و مأيوس کننده هستم .هيچ وقت يا انرژي خاصي لازم نيست .من تمام کارها را انجام مي دهم .روز يا شب تماس بگيريد .من منتظر شما هستم .اگر دوست داريد دروغ بگوييد ، مرا دنبال خود بکشانيد و در ضمن چنانچه به غير از خودتان به چيز ديگري فکري نمي کنيد ، پس مقصود من شما بوده ايد .آن گمشده ي من هستيد .
روشن است که هرگز هيچ يک از ما چنين توصيف هاي احمقانه اي از همسر مطلوب خود نمي نويسيم و روابطي از نوع بالا را قبول نيز نمي کنيم .با وجود اين کساني را براي ازدواج انتخاب مي کنيم که با توصيف هاي فوق همخواني دارند .
اين مقاله به اين منظور طراحي شده است تا به شما در فهم اين که چرا چنين افرادي را انتخاب کرده ايد ، کمک کند .

انتخاب هايتان را در جدولي ثبت کنيد

هدف از تمرين زير اين است که ديد بهتري نسبت به روبطتان به شما بدهد . اين تمرين را به مدت چندين سال در سمينارهاي خود به کار برده ام و همواره مفيد واقع شده است .توجه :اين يکي از مهمترين تمرين هاي اين کتاب است .لطفاً دستورالعمل ها را با دقت بخوانيد .براي پرکردن هر قسمت ، وقت کافي در نظر بگيريد .
تمرين به اينصورت انجام مي شود :
مرحله (1):روي يک تکه کاغذ سفيد فهرستي از تمام اشخاصي را که به آن ها علاقه مند شده ايد ، تهيه کنيد .شخصي را که در حال حاضر نيز به او علاقه مند هستيد ، منظور کنيد .کساني را که فقط چند بار ديده ايد وارد
نکنيد .به ياد داشته باشيد هر کسي را که از لحاظ روحي به او وابسته بوديد نيز حتماً منظور کنيد .در مقابل هر اسم ،فضايي خالي در نظر بگيريد ، به طوري که بعداً براي نوشتن ، جا داشته باشيد .اگر فقط يک نفر را در زندگي تان داشته ايد ، فقط اسم آن يک نفر را بنويسيد .
مرحله ي (2):زير اسم هر شخصي ، فهرستي از منفي ترين ويژگي هاي شخصيتي او را ترتيب دهيد .منظور ، آن قسمت از شخصيت آنان است که بيش از بقيه از آن بيزار بودند .از نوشتن جملات کامل خودداري کنيد ، بلکه ويژگي شخصيتي او را در قالب يک يا دو کلمه ، جمع بندي کنيد .به طور مثال :همسر «ماري »در تمام طول زندگي چهار ساله شان ، مرتباً شغلش را از دست مي داد .پس او چنين مي نويسد :بيکار . ويژگي هاي مثبت را در اين فهرست وارد نکنيد .
مرحله ي (3):وقتي که اين قسمت را انجام داديد ، دوباره فهرست تان را بخوانيد .اين بار کلماتي را که چند بار تکرار شده اند مشخص کنيد .
مرحله ي (4):از کلمات و ويژگي هاي شخصيتي اي که بيش از يک بار به کار رفته اند و همچنين از آن هايي که به نظرتان مهم مي آيند «ليستي خلاصه »تهيه کنيد .
مرحله ي (5):روي فهرست خلاصه و فهرست قبلي ، فکرکنيد و از خودتان اين سؤالات را بپرسيد :
ـ آيا الگوهاي خاصي در روابطم به چشم مي خورند که بايد از آن ها بر حذر باشم ؟
ـ آيا در روابطم با گذشت زمان ، روند خاصي ديده مي شود ؟ آيا انتخاب هايم مرتباً بهتر شده و يا بدتر و بدتر شدند ؟ آيا روابطم بهتر و بهتر شده و يا ناگهان دوباره همچون گذشته ، بد و خراب مي شوند ؟
ـ آيا تهيه ي فهرست نکات شخصيتي بعضي ديگر ساده تر است ؟
ـ آيا کساني که درحال حاضر به آن ها علاقه مند هستم ، به طرز محسوسي از اشخاص قبل متفاوت ترند .بهتر ،بدتر ،يا دقيقاً مثل قبل اند ؟

توصيف طنزآميز همسر مطلوب شما

حال که جدولي از انتخاب هايتان را تهيه کرديد ، وقت آن است که با حقايقي درباره ي اشخاصي که انتخاب کرده ايد ، رو به رو شويد .
براي درک اين که اصولاً در زندگي در پي چه کسي هستيد به اشخاصي که انتخاب کرده ايد ، دقت کنيد.
ـ شما هرگز تصادفي با افراد زندگي تان ملاقات نمي کنيد .
ـ شما از بدشانسي به کسي علاقه مند نمي شويد .
ـ اين تصادفي نيست که به اشخاصي که ويژگي هاي مشترک و خاصي دارند ، گرايش داريد .

چيزي را مي يابيد که در پي آنيد

معتقدم ما چيزي را پس مي گيريم که از خودتان صادر مي کنيم و ضمير ناخودآگاه ما ، احتياجات خاصي دارد و براساس همان احتياجات است که اشخاص خاصي را در زندگي مان ،انتخاب مي کنيم .«آن »براين ادعاي خود که حقيقتاً مردي مهربان ،گشاده ، با ثبات و مسئول مي خواهد ، اصرار مي ورزيد .اما همان طور که در فهرست خلاصه اش نشان داده شد ، به مرداني علاقه مند مي شد که عصباني ، غيرقابل اعتماد ، خودشيفته ، بيکار و داراي اختلالات جنسي بودند .«ميشل »ادعا مي کرد چشم به راه زني قوي و مستقل است ، با وجود اين مرتباً به زن هايي کم عقل و معتاد به ماجراجويي که بايد نجات داده مي شد ،علاقه پيدا مي کرد .
مؤثرترين روش براي درک اين موضوع که ضمير ناخودآگاه ما به دنبال چه نوع خاصي از افراد است ، اين است که توصيف طنزآميز آن ها را بنويسيم .شما عملاً اجزاي سازنده ي لازم براي اين کار را در فهرست خلاصه ي انتخاب هاي عشقي تان در دسترس داريد .
به اين ترتيب که :
توصيف طنزآميزتان را بر اساس ويژگي هايي که در فهرست خلاصه تان آمده است ،بنويسيد .سعي کنيد اين توصيف را تا حد ممکن رک و طنزآميز بنويسيد .
حتي مي توانيد انتخاب هايتان را مسخره کنيد .در واقع هر چه اين چنين توصيفي دراماتيک ،وحشتناک و تکان دهنده تر باشد ، در رهايي شما از الگوهاي منفي و مخرب مؤثرتر خواهد بود .
در زير انتخاب هاي عشقي «آن »مجدداً آورده شده است :
عصباني
غيرصادق
دمدمي مزاج
غير مسئول و غير قابل اعتماد
ناتواني جنسي
خودخواه
بيکار
بيزار از صحبت درباره ي احساسات
کنترل گر
در زير يک نمونه توصيف طنزآميز «آن »آورده شده است .
عصباني ، معتاد به کنترل ديگران و بيکار به منظور رابطه اي طولاني و تحقيرآميز.عصبانيت ، فريبکاري و اين مهارت که از ترس ،براندام من لرزه بياندازد، ازالزامات است ، زيرا اين طريقي است که من دوست دارم .هرچه غير قابل پيش بيني تر باشد و مرا به حدس زدن وادار نمايد ، خوشحال تر خواهم بود .به مرداني که در زندگي هدفمند و بلند پرواز بوده و هيچ گاه بدهکار نبوده اند ، جواب مثبت داده نخواهد شد .اگر به رغم غير قابل دسترس و نفرت انگيز بودنتان به دنبال کسي هستند که بي شائبه دوستتان بدارد ،آنگاه من همسر مورد نظر شما هستم .«هميشه دير رسيدن »و دروغگويي از امتيازات محسوب مي شوند .اگرناتواني جنسي داريد ، من آن طور وانمود خواهم کرد که شما طبيعي هستيد و هرگز شکايتي نخواهم داشت .هروقت که شما خواستيد ، مي توانيد به خواستگاري بياييد .آخر ناسلامتي شما رئيس هستيد !
در زير فهرست خلاصه ي انتخاب هاي احساسي «ميشل »را آورده ايم: ماجراجو
کنترل گر
وسواسي
قرباني
از لحاظ روحي بي ثبات
ناپخته
ناتواني جنسي
در زير نمونه اي از توصيف طنزآميز «ميشل »نيز آورده شده است :
آيا از خودتان بيزاريد ؟ آيا از دنيا بيزاريد ؟ آيا دوست داريد ديگران را مرتباً براي اتفاق هاي زندگي تان سرزنش کنيد ؟ من به دنبال زني ناپخته ، کم عقل و سرد مزاج هستم که در تمام طول بيست و چهار ساعت ، گله و شکايت کند ف و مدام نق بزند .پرخوري ، اعتياد و ساير وسواس ها ، از امتيازات مطلق محسوب مي شوند .شما بايد متخصص بيرون پريدن از ماشين هاي در حال حرکت ،اوقات تلخي و از کوره در رفتن در رستوران هاي گران قيمت باشيد .آيا از اين که لمس تان کنند ، نفرت داريد ؟ پس به راستي محبوب مطلوب من هستيد .اگر کمتر از روزي يک بار به والدين تان زنگ مي زنيد ، به شما پاسخ مثبت داده نخواهد شد ، زيرا من به دنبال کسي هستم که بزرگ نشده باشد ، براي گرفتن وقت خواستگاري ، نيمه شب و يا حتي به محل کارم در بين يک جلسه مهم ، تلفن بزنيد .از اين که با تلفن خود توليد مزاحمت کرده باشيد ،نگران نباشيد ، زيرا هيچ چيز به اندازه ي شما و آخرين بحران زندگي تان برايم اهميت ندارد .
نوشتن توصيف طنزآميزهمسر مطلوبتان مي تواند شما را رو در روي خودتان قرار دهد ، زيرا شما را وادار مي کند تا به انتخاب هايتان نگاه کنيد .اين روش راهي مؤثر براي تغير برنامه ريزي احساسي شما از طريق استخراج پيام هاي «ناخودآگاه تان »و تبديل آن به پيام هايي«خودآگاه »مي باشد .
از انجام اين تمرين سرباز نزنيد ،حتي اگر انجام آن آسان نباشد ، روي آگهي خود تا بدان جا که تأثير گذار باشد و شما را بخنداند کار کنيد .
در زير چند نمونه از توصيف هايي که برخي از شرکت کنندگان در سمينارهاي من نوشته اند ، آورده شده است .
«سينتيا »پيش از جدايي از شوهرش ، سي و دوسال با او زندگي کرده بود .او اين توصيف را براساس فهرستي که از رابطه اش استخراج کرده بود ،نوشت :
يک عوضي دمدمي مزاج که حزف زدن نمي داند .زبان ايماء و اشاره نيز پذيرفته است .چشم به راه مردي هستم که با چسب خود را به کاناپه بچسباند . شب و روز روزنامه و مجله ي ورزشي بخواند و مدام آروغ بزند .هرچه کسل کننده تر باشيد ، بيشتر از شما خوشم خواهد آمد .احتياجي نيست حمام برويد يا دوش بگيريد .مي خواهم که مشمئز شوم .«انکار »و ناديده گرفتن مشکلات و واقعيت ها ،از الزامات محسوب مي شوند .ناتواني جنسي نيز يک امتياز محسوب مي شود .هرگز لازم نيست بپذيريد مشکلي داريم .
«کارل »سي وشش ساله ،مرتباً به زن هايي علاقمند مي شود که چندان علاقه اي به او نشان نمي دادند ، يا طوري رفتار مي کردند که انگار او برايشان خواستني نيست .نمونه اي از توصيف طنزآميز او ، از اين قرار است :
مي دانم روزي شما را خواهم ديد. مردي فوق العاده سطحي ،ظاهر بين و ديوانه ي پول و ماشين و عاشق اين که ادم هاي مهم شما را ببينند.من براي شما کسرشأن خواهم بود.با وجود اين منت بگذاريد ،بلکه با شما «آدمي »بشوم.از اين که مرا مرتباً تحقير کنيد،لذت خواهم برد.من به زني احتياج دارم که موجب احساس بي کفايتي در من بشود .«تحقير من»امتياز عمده محسوب مي شود.خصوصاً در حضور دوستان ،اگر ساعت ها به لباس پوشيدن و آرايش خود مي پردازيد و سال هاست که کتابي نخوانده ايد،پس شما همان کسي هستيد که من به دنبالش مي گردم.لطفاً بشتابيد .از شما مي خواهم که باعث شويد احساس بي ارزشي کنم.
درطول ساليان ، به هزاران نفر کمک کردم که با تهيه ي جدول انتخاب هاي عشقي شان و نوشتن «توصيف طنزآميز »همسر مطلوب خود ، چيزهايي را درک کنند و بياموزند.به ياد داشته باشيد که ما در اين جا خود ، به ويژگي هاي مثبت اشخاص نظر نداريم ، بلکه به انگاره هاي منفي و مطلوب ، تأکيد بيشتري داريم .
شناسايي انگاره هاي هميشگي و منفي در روابط تان اولين قدم در جهت حذف آن الگوها مي باشد .

درک برنامه ريزي احساسي تان

ـ به رابطه با کساني ادامه داده ايد که مي دانستيد برايتان مناسب نيستند ؟
ـ چرا هميشه به نوع خاصي از افراد ، علاقه مند مي شويد ؟
ـ اشخاص مورد علاقه تان ، ويژگي هايي دارند که نمي پسنديد ؟
ضرب المثلي است که مي گويد :«اگر من باهوش بودم ، پس چرا از چنين رابطه ي احمقانه اي سر درآوردم ؟ »
پاسخ اين سؤال در فهم دلايل انتخاب هاي شماست .
آن گاه که دلايل انتخاب هايتان را درک کنيد ، قادرخواهيد بود که انتخابي نو و بهتر داشته باشيد .
باقي اين مقاله به اين اختصاص داده شده است که درباره ي انتخاب هايتان بينشي به شما بدهد .چه درگذشته و چه در حال .همين که مشغول خواندن اين مقاله هستيد ، بار ديگر فهرست خلاصه ي ويژگي هاي منفي و توصيف طنزآميزتان را مرور کنيد .اين به تمرکز هرچه بيشتر شما در موضوع هاي به خصوصي که مي خواهيد درباره شان بدانيد ، کمک مي کند .
همانطور که قبلاً گفتم ، افرادي که انتخاب مي کنيد ، هرگز نه از روي تصادف و نه به دليل بدشانسي ، بلکه به جهت برنامه ريزي احساسي شما مي باشند . برنامه ريزي احساسي شما مجموعه اي از تصميمات و باورهايي است که در کودکي درباره ي خود ، ديگران و دنياي اطرافتان ، به طورعموم داشتيد . هر روزه تجربياتي گردآوري مي کنيد .هريک از اين تجربيات سبب مي شوند که تصميماتي درباره ي خود ،مردم و زندگي تان بگيريد .به طرز مشابهي که يک کامپيوتر را با اطلاعاتي پايه اي برنامه ريزي مي کنيد .ذهن خود را نيز با باورهايتان برنامه ريزي مي کنيد .اين برنامه ريزي تعيين مي کند باقي عمرتان را چگونه بيانديشيد و چگونه رفتار کنيد .
به عبارت ديگر، تجارب زندگي شما موجب مي شوند تصميمات به خصوصي درباره ي خود اتخاذ کنيد !مجموعه اي از اين تصميمات ، برنامه ريزي احساسي شما به حساب مي آيد که اين به نوبه ي خود ، انتخاب هاي احساسي شما را در بزرگسالي رقم مي زند .
تجربه هاي زندگي =تصميمات =برنامه ريزي احساسي =انتخاب هاي عشقي
چيز ديگري که بايد از آن آگاه باشيد ،اين است که قسمت اعظم اين برنامه ريزي احساسي ، هنگامي که خيلي کوچک بوديد ،اتفاق مي افتاده است . روانشناسان تخمين مي زنند که :
ـ از زمان تولد تا سن پنج سالگي ، 50 % از برنامه ريزي احساسي تان را دريافت مي کنيد .
ـ بين پنج تا هشت سالگي ،30% برنامه ريزي احساسي تان رادريافت مي کنيد .
اين به آن معناست که از لحاظ رواني تا سن هشت سالگي ، حدود 80 % برنامه ريزي احساسي تان انجام پذيرفته است .
به عبارت ديگر 80 %از تصميم گيري هايتان درباره ي خود و ديگران ، قبلاً اتفاق افتاده اند .
ـ بين هشت و هيجده سالگي ، 15 % ديگر از باقيمانده ي برنامه ريزي احساسي تان را دريافت مي کنيد .
بنابراين وقتي هيجده ساله هستيد ، 95 % برنامه ريزي شده ايد .از اين زمان به بعد فقط 5 % برنامه ريزي احساسي شما باقي مانده است .ممکن است اين 5% رقم قابل ملاحظه اي به نظر نيايد ، ولي من از طريق همين 5 % است که به ديگران کمک مي کنم تا زندگي شان را تغيير دهند .اين اميدوار کننده است که شما با استفاده از اين 5% مي توانيد 95% ديگر را دريابيد و سپس تغيير دهيد .
احتمالاً تاکنون فهميده ايد که چگونه ذهن ناخودآگاه تان که تا 95 % برنامه ريزي شده ،مسئول انتخاب هاي ضعيف شما مي باشد .هرچند که 5% ذهن شما که خودآگاه است ،در جستجوي همسري فوق العاده باشد که بي شائبه عشق بورزد و با شما خوش رفتار باشد .
همين که دليل رفتارهايتان را درک کنيد ، قادرخواهيد بود رفتار خود را براي هميشه تغيير دهيد .
برنامه ريزي احساسي ناخودآگاه شما ،مسئول بسياري از دردهايي است که در زندگي عشقي تان تجربه نمي کنيد .

کشف تصميمات تان درباره ي عشق

گام بعدي درک برنامه ريزي احساسي تان است .گويي دفترچه ي راهنماي يک کامپيوتر را براي مغزتان مي خوانيد .در زير تمريني است که به کمک شما خواهد آمد .

تمرين :نمايش برنامه ريزي احساسي تان

مرحله ي (1):فهرستي از دردناکترين وقايع و تجربياتي تهيه کنيد که از زمان کودکي تا آن زمان که خانه را ترک مي کرديد داشتيد .چيزهايي نظير الکلي بودن يکي از والدينتان يا تجربه هاي شخصي (تنبيه شدن و يا مسخره شدن به وسيله ي يکي از والدين )را نيز منظور کنيد .

مثال (شرايط ):

ـ پدر و مادرم از يکديگر جدا شده بودند .
ـ مادر و پدرم هميشه با هم دعوا داشتند .
ـ مرا هميشه با «خواهر مطلوبم »مقايسه مي کردند .
ـ اضافه وزن داشتم و به اين خاطر مسخره مي شدم و مورد آزار قرار مي گرفتم .
ـ پدر هيچ وقت به خانه نمي آمد و به مادر خيانت مي کرد .
ـ ما هشت تا بچه بوديم و براي گردش و تفريح ، وقت يا پول کافي نداشتيم .
ـ مامان فوق العاده عصباني و دمدمي مزاج بود .
ـ پدر هرگز به من ابراز محبت نمي کرد و هيچ گاه نشد که از من تعريف کند .
ـ وقتي ده ساله بودم ، مادرم به علت سرطان از دنيا رفت .
ـ يک ناپدري داشتم که از من بيزار بود .
ـ ما از لحاظ مذهبي بسيار سفت و سخت بار آمده بوديم و در ترس هميشگي از گناه زندگي مي کرديم .

مثال (حوادث و وقايع ):

ـ برادر کوچکترم متولد شد و مرا ناديده گرفتند .
ـ پدرم قول داد که به جشن تولدم خواهد آمد ، اما هيچ وقت پيدايش نشد .
ـ ديدم که پدرم ، برادرم را کتک مي زد.
ـ فکر کردم مادرم مرا در مغازه گذاشته و رفته است .
ـ پدرم مرا در دريا رها کرد و نزديک بود که غرق شوم .
ـ وقتي يازده ساله بودم بهترين دوستم با من قهر کرد و به همه گفت که از من متنفر است .
مرحله ي (2):با دقت به چيزهايي که در فهرست تان نوشته ايد فکر کنيد و از خود بپرسيد :«بعد از وقايع با تجربيات فوق ، چه تصميماتي راجع به خود ، ديگران ويا زندگي گرفتم ؟ »سپس آن تصميم را در برابر خاطره ي مربوط بنويسيد .براي اين کار وقت کافي اختصاص دهيد .اگر درباره ي يک مورد ، چيزي به نظرتان نمي رسد ، به سراغ بعدي برويد و بعداً به آن مورد بپردازيد .اگر بسياري از تصميمات شما شبيه به هم به نظر مي آيند ، تعجب نکنيد .

مثال ها:

موقعيت يا حادثه                تصميم :
پدر و مادرم از هم جدا شده بودند./من به اندازه ي کافي دوست داشتني نيستم
موقعيت يا حادثه                تصميم :
مادر و پدرهميشه با هم دعوا داشتند ./من مجبورم که خوب باشم تا باعث عصبانيت کسي نشوم ؛ از من پذيرفته نيست که عصباني باشم .
من چاق بودم و هميشه اذيتم مي کردند ./من همانگونه که هستم دوست داشتني نيستم و بايد تلاش کنم تا مرا دوست داشته باشند .
پدرهيچوقت خانه نبود و به مادر خيانت مي کرد ./مردها قابل اعتماد نيستند و زن ها «پادري »هستند .
مادر، فوق العاده عصباني و دمدمي بود./اگراحساساتم را بيان کنم ، در امان نخواهم بود .به اين معني که بايد حال کسي را بد کنم .
پدرهيچوقت به من ابراز علاقه نمي کرد و هرگز نشد که از من تعريف کند ./
بايد خيلي تلاش کنم تا مرا دوست بدارند .
مادرم ،وقتي ده ساله بودم از سرطان فوت شد ./من مجبورم از همه مواظبت کنم .
من ديدم که پدر ، برادرم را کتک مي زد ./من مجبورم خوب باشم تا صدمه نبينم .نمي توانم کساني که دوستشان دارم را محافظت کنم .
ناپدري ام از من متنفر بود./کساني که مرا (مادرم )را دوست دارند ، مرا ترک مي کنند .
ما از لحاظ مذهبي خيلي سفت و سخت بار آمده بوديم و در ترس هميشگي از گناه زندگي مي کرديم ./اين پذيرفته نيست که خوش باشم و حتي به راه هاي درست و شرعي از روابط جنسي لذت ببرم .
پدر قول داده بود به جشن تولدم بيايد ولي هيچوقت پيدايش نشد ./مردها غير مسئول هستند و نمي توانم روي آن ها حساب کنم .
مرحله ي (3):بعد از اين که به تصميماتي که به دنبال هر يک از تجارب و يا شرايط فوق گرفتيد ، فکرکرديد ، آنگاه برنامه ريزي احساسي خود و انتخاب هاي متأثر ازبرنامه ريزي احساسي تان را بنويسيد .اين مشکل ترين مرحله ي اين تمرين و درعين حال مهمترين مرحله ي آن است .ممکن است چند روز وقت لازم داشته باشيد تا درباره ي آن بيانديشيد و با دوستان يا همسرتان درباره اش صحبت کنيد .اين کار به شما کمک مي کند تا نظرتان را با وضوح بيشتري درک کنيد و توضيح بدهيد ، با گذشت زمان هرگونه دريافت و ادراک جديدتان را همچنان به فهرست اضافه کنيد .
ما در سرتاسر اين مقاله،درباره ي «آن »صحبت کرديم و قبلاً فهرست خلاصه و توصيف طنزآميز او را ديديم .عصباني ، بيکار و معتاد به کنترل ديگران ، براي رابطه اي تحقيرآميز،حال به فهرست برنامه ريزي احساسي او نگاه کنيد :

فهرست برنامه ريزي احساسي «آن »

موقعيت يا حادثه                تصميم                انتخاب عشقي
پدر قول هايي مي داد که به آن ها عمل نکرد .مرتباً مرا منتظر مي گذاشت. وقتي قرار بود به جايي بيايد ، هيچوقت پيدايش نمي شد ./کساني که دوستشان دارم ، مرا مأيوس مي کنند .نمي شود به مردها اعتماد کرد ./
مردهايي که آن ها را بزرگ و گرامي بدارم و سپس آن ها مرا مأيوس کنند . مردهايي که غيرمسئول هستند .
هرگزبه من گفته نشد که پدر و مادرم مشکل دارند .هرگز به من گفته نشد که قرار است پدر و مادرم طلاق بگيرند ، مگر تا همان لحظه ي آخر ./
کساني که دوستشان دارم به من دروغ خواهند گفت ، پس نمي توانم به آن ها اعتماد کنم ./مردهايي که با خودشان و من صادق نيستند .
هيچوقت نديدم که پدرم به مادرم ابراز محبت کند و به او عشق بورزد .او به مادرم خيانت مي کرد و با زن هاي ديگر بود./مردها به وسيله ي همسران خود تحريک نمي شوند .زن ها در حسرت عشق مي مانند ./مردهايي با ميل جنسي ضعيف که به من نشان نمي دهند خواستني هستم .مردهايي که چشمشان به دنبال زن هاي ديگر است .
وقتي بچه بودم مريض شدم و تب بالايي داشتم .پدر به خانه نمي آمد .من با مادرم تنها بودم./نمي توانم روي مردها حساب کنم .بايد خودم از خودم مواظبت کنم ./مردهايي که شغلي ندارند و من بايد از آن ها حمايت کنم . مردهايي که غيرعملي هستند و از من مواظبت نمي کنند .
نه مادر و نه پدرم راجع به جدايي و احساس غمي که بعد از جدايي دارند ، صحبت نمي کنند .طوري رفتار مي کنند که انگار همه چيز خوب است ./
از اين که احساساتم را با کسي در ميان بگذارم ، احساس امنيت نمي کنم .آن هايي که دوستشان دارم ، دوست ندارند راجع به احساسات صحبت کنند ./مردهايي که مشکل مي توانند احساساتشان را بيان کنند و از احساساتي بودن من نيزمتنفرند و از اينکه به مشکلات مان نگاه کنند ، امتناع مي کنند .
اظهارات «آن ».هرگز تشخيص نداده بودم که حوادث دوران کودکي تا چه حد بر روي من اثرگذاشته اند .تمام مدت مي دانستم که مدام مردان نامناسبي را انتخاب مي کنم ، اما نمي توانستم بفهمم چرا ؟ مطلع شدن از تصميماتي که وقتي دختر کوچکي بودم گرفتم ،ترساننده بود .در درونم احساس مي کنم که هنوز بخشي از وجودم ، آن چيزها را باور دارد .من مردهايي را به سمت خود جذب مي کردم که همان احساساتي را در من توليد کنند که پدرم در من توليد مي کرد :عصبانيت ،ناديده گرفته شدن و احساس خيانت .بدتر از همه اين که اين انگاره با الگو را حتي تشخيص هم نداده بودم .زيرا به داشتن آن احساسات در کودکي ،عادت کرده بودم و برايم عادي بود .
حال که «آن »با وضوح بيشتري درک مي کرد چرا به افراد نامناسب علاقه پيدا مي کرد مي تواند از اين پس ،همسري مناسب را به سمت خود جذب کند .
وقتي از تصميمات ناخودآگاه خود در رابطه با عشق آگاه شديد ،مي توانيد تصميمات جديدتر و سالم تري بگيريد .
جداً درباره ي اين موضوع که چگونه ذهن خود را مجدداً برنامه ريزي کنيد ، به طوري که بتوانيد از دست عادات ناسالم گذشته رهايي يابيد ،صحبت خواهيم کرد .
در زير نمونه هايي از انواع انتخاب هاي عشقي که براساس وقايع دوران کودکي يا تصميمات تان درباره ي عشق مي داند آورده شده است .

چرا عاشق مي شويم ؟

برنامه ريزي احساسي شما از شيوه هاي گوناگون در اين که شما چه کسي را براي عشق ورزيدن انتخاب مي کنيد ، مداخله مي کند .در زير دلايل جذب شدن شما به يک شخص ، آورده شده است .

سندرم «بازگشت به خانه »

انسان ها به شبيه خود جذب مي شوند .ما دوست داريم هر شب در سمت مشخصي از رختخوابمان بخوابيم يا در محل کار ،ماشين مان را در همان جاي هميشگي پارک کنيم .يا تعطيلات مان را در همان جايي که هميشه براي تعطيلات مي رفتيم ، بگذرانيم .«بازگشت به شبيه »يک غريزه ي اساسي است که به زندگيمان در اين دنياي گيج کننده و دائماً درحال تغيير ،يک حس استمرار و ايمني مي دهد .متأسفانه اين غريزه ممکن است ، به ضرر ما به کار بيافتد .
ما غالباً درجستجوي موقعيت هاي احساسي مشابه آن چه در کودکي داشته ايم ، هستيم .صرف نظر از اين که آن تجربيات مثبت يا منفي بوده اند .
من اين انگاره يا الگو را سندرم «بازگشت به خانه »مي نامم .سندرم « بازگشت به خانه »چنين عمل مي کند :
وقتي بچه ي کوچکي بوديد ،خانه تان منبع اصلي عشق و ايمني بود .حتي اگر پر از خشونت و يا هرج و مرج بود ، هنوز هم «خانه »بود .جايي که شکم تان سير مي شد ، جايي براي خوابيدن داشتيد و به نوعي توجه دريافت مي کرديد .بنابراين عشق در ذهن شما ، خانه را تداعي مي کند .به عبارتي ، اين دو در ذهن شما به هم مربوط هستند .همچنين بر اساس تجربيات ديگرتان ، خانه نيز به نوبه ي خود ، ساير ويژگي هاي ديگر را در ذهنتان تداعي مي کند .به عنوان مثال ،اگر پدر و مادرتان مرتب دعوا مي کردند ، شما در ذهن خود اين معادله را خواهيد ساخت که :
خانه =هرج و مرج .اگربه شما محبت و توجه زيادي نشان داده نمي شد ، ممکن است معادله شما چيزي نظير اين مي شد :خانه =تنهايي .اگر يکي از والدين شما آزار دهنده بود ، ممکن بود به اين فرم تغيير يابد :خانه =ترس .
چيزي را که از رياضيات پايه در مدرسه ياد گرفته ايد ، هنوز به ياد داريد ؟
A=C آن گاهB=C وA=Bاگر
بياييد همين اصل را در به تصويرکشيدن سندرم «بازگشت به خانه »به کار ببريم .
ـ اگر عشق =خانه و خانه =هرج و مرج ، پس ـ آن گاه عشق =هرج و مرج
ـ اگر عشق =خانه و خانه =تنهايي ، پس ـ عشق =تنهايي
ـ اگر عشق =خانه و خانه =ترس ، پس ـ عشق =ترس
ذهن شما هرگونه تداعي معاني را که شما از خانه داريد ، برابر با عشق گرفته و اين طور نتيجه مي گيرد که عشق نيز بايد چنين احساسي باشد .
اگر خانه براي شما به معناي احساس هرج و مرج بود .آنگاه ممکن است اشخاص بي ثباتي را جستجو کنيد تا شما را در خلق يک رابطه ي دراماتيک و پر هرج و مرج کمک کنند .اگر خانه به معناي تنهايي بود ، ممکن است کسي را پيدا کنيد که به شما عشق ، محبت و توجه کافي ندهد تا اين که بتوانيد مجداً در خود احساس تنهايي توليد کنيد .اگر خانه به معناي ترس بود ، ممکن است جذب کسي شويد که تماماً از شما انتقاد کند و شما را تهديد کند که ترک تان خواهد کرد و يا کاري کند تا اين که هميشه در ترس به سر بريد .شما ناخودآگاه ، چيزي را انتخاب مي کنيد که برايتان آشنا است :«شما به خانه بر مي گرديد ».
پر واضح است که همگي ما تداعي معني هاي مثبتي نيز به خانه داريم که در زندگي بزرگسالي خود ، به دنبال توليد مجدد آن ها خواهيم بود ، اگر چه استنباط من اين است که تداعي معني هايي که بيش از بقيه دردناک بودند ، بيشترين زحمت و گرفتاري را توليد خواهند کرد .چرا که اين پديده ناخودآگاه است . به عبارت ديگر اگر شما در خانه اي بزرگ شده ايد که والدين تان به يکديگر عشق و محبت زيادي ابراز مي کردند ، اما از يکديگر انتقاد نيز مي کردند ، ممکن است خودآگاه به شخصي بسيار مهربان و ناخودآگاه به شخصي بسيار انتقادگر ، علاقه مند شويد .

چگونه «آن »در روابطش به خانه باز مي گشت ؟

ما در تمام اين مقاله «آن »را تعقيب کرديم .زني سي و يک ساله با سابقه ي جذب شدن به مردهايي غير مسئول و از لحاظ روحي ، بسته .«آن »درحال حاضر همسر «ادم »است و زندگي خوشبختي دارد .اما به واسطه ي تجارب تلخ گذشته اش ، از اين که کاملاً به کسي اعتماد کند ، هراس دارد .با خواندن فهرست برنامه ريزي احساسي او ،خواهيد ديد که چگونه در بيشتر روابطش به خانه بر مي گردد .وقتي از «آن »خواستم تداعي معني هاي منفي اش را در رابطه با خانه بنويسد ، او به چنين چيزي رسيد :
خانه =يأس و نااميدي
انکار
عدم بيان احساسات
خيانت
بي کفايتي
بي صداقتي
ترک
کلمه ي خانه را با کلمه ي عشق جايگزين کرده و تداعي معني هاي ناخودآگاه « آن »را در رابطه با عشق خواهيد ديد .
عشق =يأس و نااميدي
انکار
عدم بيان احساسات
خيانت
بي کفايتي
بي صداقتي
ترک

کامل کردن کار ناتمام روحي تان از دوران کودکي

دومين طريقي که برنامه ريزي احساسي تان شما را تحت تأثير قرار مي دهد به اين گونه است که خود انگيزه اي مي شود براي اين که بخواهيد کار ناتمام روحي تان را از دوران کودکي به طرزي ناخودآگاه ، کامل کنيد .به اين ترتيب که هر کودک دو غريزه ي اصلي دارد :
ـ دوست دارد خوشحال باشد ، و احساس عشق کند ، به ويژه از طرف پدر و مادرش .
ـ دوست دارد که پدر و مادرش نيز خوشحال باشند و يکديگر را دوست بدارند .
وقتي کودکي دوران کودکي خود را سپري کند و اين دو نياز و ميل اصلي اش برآورده نمي گردد مانند اين است که يک کار روحي ناتمام دارد .ذهن او « به ياد مي آورد »که اين ميل و نياز برايش مهم است .پس شرايطي را بازسازي مي کند که دوباره در بزرگسالي به او کمک کنند تا اين دو هدف ناخودآگاه و ناتمام را به اتمام برساند .
ضميرناخودآگاه شما مرتباً به دنبال تمام کردن کارناتمام روحي شما از دوران کودکي است و اين کار را از راه انتخاب افرادي انجام مي دهد که به شما کمک کنند تا درام هاي دوران کودکي تان را دوباره بازسازي کنيد .
اصولاً به يکي از چند شيوه ي زيرکارناتمام روحي خود را کامل مي کنيد :
ـ اگر عشق با توجهي که از يکي از والدين تان مي خواستيد به دست نمي آورده ايد ،ممکن است به کسي علاقه مند شويد که او نيز به مانند آن «والدتان » عشق و يا توجهي را که مي خواهيد به شما ندهد و باعث شود بيشتر تلاش کنيد تا آن را به دست آوريد .
ـ اگر واقعاً از يکي از والدين تان عصباني هستيد ، اين امکان وجود دارد جذب کسي شويد که برخلاف آن «والدتان »عشقي را که مي خواهيد صادقانه به شما بدهد ،اما شما او را طرد کنيد يا دلش را بشکنيد و يا اين که کاري کنيد تا سخت تلاش کند که «عشق شما »يا به عبارتي «رابطه با شما »رابه دست آورد .

آيا شما عاشق پدر يا مادرتان مي شويد ؟

من تمريني به «ميشل »دادم .از او خواستم تا فهرست را از شکايت هايي که از پدر و مادرش داشته است ، تهيه کند و با فهرست شکاياتي که درباره ي مردهاي زندگي خود نوشته است ، مقايسه کند .او به چنين چيزي رسيد :
(پدر )                                     (مادر )
غير قابل دسترس                انتقادگر
منفعل                                       سختگير
بي احساس                             طعنه زن
جدي                                        دمدمي
سرد                                     کمال گرا
معتاد به کار                                عصباني
«ميشل »گفت :«نمي توانم باور کنم که در تمامي اين روابط عاشق مادرم مي شدم .مادر «ميشل »زني فوق العاده منتقد و نيش و کنايه زن بود . صرف نظر از اين که چقدر تلاش مي کرد ، نمي توانست استانداردهاي مادرش را برآورده کند .او هميشه به دختر خودش خيلي مي نازيد و مدام ظاهر و رفتار او را با ظاهر و رفتار بچه هاي ديگر مقايسه مي کرد .پدر «ميشل » هيچ گاه در خانه حضور نداشت و هرگاه که پيدايش مي شد ، هيچ گاه چيزي را نه تأييد مي کرد و نه رد .به اين معنا که فقط آنجا بود .ميشل توجه زيادي از مادرش دريافت مي کرد ، اما از نوع منفي آن ، با اين که بزرگ شده بود ، وقتي به مادرش تلفن مي زد تا خبر ترفيع شغلي اش را اطلاع دهد و يا بگويد که آماده ي مسافرت مي شود ،او به عناوين مختلف ، کارها و ايده هايش را زير سؤال مي برد و موجب مي شد که احساس بي کفايتي کند .
ميشل با علاقه مند شدن به مرداني که مدام او را تحقير کنند ، سعي در بازسازي رابطه ي خود با مادرش را دارد .رابطه اي که در آن سخت تلاش کند تا باهوش ،زيبا و خوب باشد ، يا گوئي قسمتي از ذهن اوهنوز چنين مي انديشد که شايد اين باربتوانم کاري کنم که او فکر کند زيبا هستم يا گويي قسمتي از ذهن او هنوز باور دارد که اگر آن گونه باشم که او مي خواهد باشم .سرانجام مرا دوست خواهد داشت .«کودک »درون ميشل ،هرگز اين نياز براي تأييد مادر را رها نکرده است .به همين دليل انتخاب هاي عشقي او انتخاب هاي ضعيفي هستند .
اگر گمان مي کنيد که عاشق يکي از والدين تان شده ايد ، اين تمرين را شما نيز انجام دهيد :فهرستي از والدين تان درست کنيد و آن را با فهرست خلاصه اي که قبلاً در اين مقاله راجع به آن صحبت کرديم ،مقايسه کنيد .ممکن است تشابهات وحشتناک باشند ،اما يقيناً بينش و درک خوبي ، به شما خواهد داد .

آيا پدر و مادرتان را تنبيه مي کنيد ؟

چنان چه در کودکي عشق کافي نمي گرفتيد و از اين بابت خشم سرکوب شده داريد ، انتخاب دومي نيز داريد .به اين معنا که به کسي علاقه مند شويد که به شما عشق چنداني نمي ورزد و شما نيز به طرزي ناخودآگاه ، شرايطي فراهم کنيد تا او را برنجانيد .«لوئيسا »چهل و يک ساله ، چهارسال است که با « فردريک »چهل و سه ساله ازدواج کرده است .اين سومين ازدواج «لوئيسا » است .روزي او که در آستانه ي جدايي بود ، نزد من آمد و در حالي که ترسيده بود ، اعتراف کرد :گذشته ام را مي بينم که از برابر ديدگانم با سرعت مي گذرد .در تمامي سه ازدواجم هرگونه جاذبه اي نسبت به شوهرم را کاملاً از دست دادم و در دو ازدواج آخرم به آن ها خيانت کردم و طلاق هاي بد و زشتي داشتيم .من «فردريک »را خيلي دوست دارم .وقتي با او ازدواج کردم ، قسم خوردم که هرگز اشتباهات گذشته را تکرار نکنم .اما ظرف شش ماه گذشته ، به نظر مي آيد کاري جز انتقاد از او نکرده ام ».
کليد درک الگويي که در رابطه ي لوئيسا نهفته است ، پدر اوست .پدر و مادر «لوئيسا »وقتي که او پنج ساله بود ، از هم جدا شدند .پدرش به شهر ديگري رفت و خيلي کم به او نامه مي نوشت يا تلفن مي زد و حتي کمتر نيز به ديدنش مي آمد .«لوئيسا »تمام کودکي خود را با عشق و توجه بسيار ناچيزي از جانب پدرش گذراند و هرگز به جز تعريف و تمجيد از او کار ديگري نکرد . اما خشمي که او در درونش احساس مي کرد ، تا پيش از بلوغ خود را نشان نداد .دراين زمان بود که او به ازدواج فکر مي کرد ، «لوئيسا »کارش اين شده بود که مدام دلي بشکند .او پسري را پيدا مي کرد که ديوانه ي او باشد .فقط تا آنجا که به او نزديک مي شد مطمئن بود پسر واقعاً خواهان ازدواج با اوست .سپس به او جواب رد مي داد ، به طورناگهان رابطه اش را قطع مي کرد و يا بي شرمانه با آن ها رفتار مي کرد .
«لوئيسا »با ترک مردها در زندگي خود ، پدرش را به دليل ترک کردن او تنبيه مي کرد .گويي که مي گويد :«مي دانيد که طرد شدن چه احساس بدي است ؟ حال بدانيد که من چه کشيدم ».
اگر هنوز به دليل رنجش خود از يک يا هر دوي والدين خود عصباني هستيد ، ممکن است جذب کساني شويد که آن ها را برنجانيد .

آيا سعي مي کنيد پدر يا مادرتان را نجات بدهيد ؟

شيوه ي ديگري که به طورناخودآگاه ناتمام روحي مان را به اتمام مي بريم ، بدين ترتيب است .
اگر يکي از والدين شما خوشحال نبود و يا دوست داشته نمي شد ، ممکن است که شما :
ـ جذب شخصي شبيه آن «والدتان »شويد تا به او عشق بورزيد ، صرف نظر از اينکه آيا او براي شما مناسب هست يا نه ، تا به مادر يا پدرتان ثابت کنيد که آن ها را دوست داريد ، حتي اگر همسرتان آن ها را دوست نداشت .
ـ جذب شخصي شبيه به يکي از والدين تان شويد و سعي کنيد که زندگي شان را رو به راه کنيد يا نجات شان دهيد تا بدين وسيله آن «والد »خود را خوشحال کرده باشيد .
ـ به رابطه اي وارد شويد که از ازدواج پدر و مادرتان چندان بهتر نباشد تا از پدر ومادر خود خوشبخت تر نبوده باشيد.

ترس ازصميميت

ـ آيا مدام به کساني علاقمند مي شويد که پايبند شما نيستند ؟
ـ آيا وقتي که کسي به شما ابراز عشق و علاقه ي شديد مي کند ، وحشت زده مي شويد و احساس معذب بودن مي کنيد ؟
ـ آيا وقتي به شما عشق مي ورزند ، دست رد به سينه ي آنان مي زنيد ، حتي با اين که چيزي را که خواسته بوديد به شما داده اند ؟
اگر به يکي از سؤالات بالا جواب مثبت داديد ، اين احتمال وجود دارد که هنوز در انتخاب هاي خود ، متأثر از برنامه ريزي احساسي خود باشيد .به اين معنا که از صميميت مي هراسيد .
ماه نه از صميميت بلکه از عواقب آن مي ترسيم .
موضوع از اين قرار است :فرض کنيد که در کودکي با کسي صميمي بوديد ، پدر ، مادر ،خواهر ،برادر و يا يکي از بستگان ، به نوعي به شما صدمه زدند .
براي مثال :وقتي بچه بوديد ، مادرتان را که خيلي دوستش داشتيد ، از دست داديد .درنتيجه ذهن شما بين صميميت و آن تجربه ي دردناک ، يک رابطه برقرار مي کند :
صميميت =از دست دادن يا :صميميت =شرم يا صميميت =درد
به عبارت ديگر در ذهن شما صميميت با عوامل منفي ناشي از آن تداعي
معاني دارند .
سال ها به خود مي گوييد که خواهان رابطه اي عاشقانه و صميمي هستيد ،اما برنامه ريزي احساسي شما صميميت را با يک چيز نامطلوب مربوط ساخته است .پس ضمير ناخودآگاه شما کساني را انتخاب مي کند که يا قابل دسترس نيستند و يا با صميميت مشکل دارند.شما شکايت مي کنيد که «چرا به کسي که عشق مطلوبم را به من بدهد ،علاقه مند نمي شوم ؟ »پاسخ اين است که : شما نمي خواهيد «آن گونه »شما را دوست بدارند ، زيرا در گذشته برايتان درد به همراه آورد .شما به او اعتماد نمي کنيد ،زيرا در گذشته براي شما موجب درد و رنج شد .مي هراسيد تا دوباره برايتان درد به همراه بياورد .
«سوزان »يک هنرمند گرافيست سي و هفت ساله است که به يکي از سمينارهاي زنان من آمده بود او گفت «سن باروري من رو به اتمام است . تنها چيزي که مي خواهم ، شوهري است که تا با او آرام و قرار گيرم و تشکيل خانواده بدهم .سال ها است که به دنبال مردي مناسب مي گردم ، اما مردهاي نامناسب نصيبم مي شوند ، به اين معنا که يا متأهل اند يا بچه نمي خواهند و يا از عاشق شدن مي ترسند .چرا هيچ مرد «خوبي »پيدا نمي شود ؟ »
من به شکايت هاي «سوزان »درباره ي دنياي عشقي او گوش دادم و احساس کردم که موضوع چيز ديگري است .چند ساعت بعد از يک تمرين روحي که به او دادم ، متوجه شدم که موضوع چيست .او با صدايي لرزان و در حالي که اشک در چشمانش بود ، گفت :«من هيچ گاه متوجه ي اين موضوع نشده بودم ، اما فکر نمي کنم پدرم را به جهت اين که من و مادرم را ترک کرد، ببخشم . پدر و مادرم وقتي سه ساله بودم از يکديگر جدا شدند ،پدرم به شهر ديگري رفت و بعد از آن فقط چند بار او را ديدم .به ياد مي آورم که مادرم مي گفت :« بدون او راحت تريم ».و من خودم را متقاعد کردم که حق با اوست .سال ها تلاش کردم تا او را از ذهنم بيرون نگه دارم و به خود بقبولانم که رفتن پدرم ، هيچ اثري روي من نگذاشته است .اما حال مي دانم که گذاشته است .از موقعي که اين دوره را گذرانده ام ، مرتباً به او فکر کرده ام .من ديگر از اين که وانمود کنم همه چيز خوب است ، خسته شده ام .ديگر از اين همه کرختي و بي احساسي ، خسته شده ام ».
«سوزان »به علاقه مند شدن به مردهاي غير قابل دسترس و نامناسب ادامه داد ، زيرا که از صميميت مي هراسيد .براي «سوزان »صميميت به معناي از دست دادن ، فقدان ، ترس ، بي اعتمادي ، درد و يأس بود .او مي خواست که مردي براي خود داشته باشد ، اما ضمير ناخودآگاه او طوري برنامه ريزي شده بود ، که به هر قيمت از صميميت اجتناب کند .پيش از آن که او بتواند رابطه ي سالمي داشته باشد ، مي بايد خود را از دردي که مدت ها از رو به رو شدن با آن اجتناب مي کرد ، مي رهاند و سپس تصويري نو و مثبت از صميميت خلق مي کرد .
تمرين :فهرستي از کلمات منفي که در ذهن خود با صميميت مربوط ساخته ايد ، تهيه کنيد .چگونه اين تصميمات را درباره ي صميميت گرفته ايد .ازخود بپرسيد آيا انتخاب هاي شما از اين تصميم متأثر بوده اند يا خير ؟ »

اعتماد به نفس پايين

در بسياري از فلسفه هاي متافيزيکي ،اين مفهوم آشکارا به چشم مي خورد که :
چيزي را به دست خواهيد آورد که فکر مي کنيد مستحق آن هستيد
من اين موضوع را عميقاً باور دارم و آن را بارها به طرزي روشن در زندگي خود و ديگران شاهد بوده ام .درزندگي ، مشکل بسياري از ما اين است که فکر مي کنيم مستحق عشق زيادي نيستيم .برنامه ريزي احساسي شما تا حد زيادي تأثير پذيرفته از اين موضوع است .اين برنامه ريزي به طرزي «ناخودآگاه »به شما مي گويد «استحقاق عشقي را نداريد که «خودآگاه »فکر مي کنيد مستحق آن هستيد .
درباره ي اعتماد به نفس ،حتي مي توان يک کتاب نوشت ، اما نکته ي مهم اين است که :
اگر درکودکي به اين نتيجه رسيده بوديد که دوست داشتني نيستيد ، مشکل مي توانيد به سمت خود عشق جذب کنيد .
در کودکي هر آن چه را که پدر و مادرمان به ما مي گفتند ، باور مي کرديم . ما آن ها را دوست داشتيم و آن ها تنها صاحب اختياراتي بودند که مي شناختيم .پس اگر يکي از ما مي گفت که ما به اندازه ي کافي خوب نيستيم ، باهوش نيستيم و يا دوست داشتني نيستيم ، بعضي از ما ،حرف آن ها را باور مي کرديم ، حتي اگرهرگز آن کلمات را به کار نمي بردند ، ولي با بي مهري با شما رفتار مي کردند ،احتمالاً باز هم اين نتيجه گيري را مي کرديد که «شما »دوست داشتني نيستيد .وقتي بزرگ شديد به کساني علاقه مند مي شويد که شما را دوست ندارند ،با شما بدرفتاري مي کنند و يا در علاقه مند شدن به کسي مشکل خواهيد داشت .
مشکل عمده اي که دررابطه با اعتماد به نفس پايين وجود دارد ،اين است که ممکن است حتي شما متوجه نباشيد که رفتار خوبي با شما ندارند .کساني که اعتماد به نفس کمي دارند ،يا دوست داشته نشدن از طرف همسرشان را توجيه مي کنند و يا آن که «خود »را به دليل رفتار او سرزنش مي کنند .

مورد (1):

«کريگ »بيست و هفت ساله ،به ازدواج با زني فکر مي کند که يا مرتباً دير به قرار ملاقات هايش مي رسد و يا اصلاً نمي آيد و هر بار هم که نمي آيد توضيحي نمي دهد .براي تمامي دوستان اين زن کاملاً واضح است که او اهميت چنداني به «کريگ »نمي دهد .اما او موضوع را اين طور نمي بيند . او اصرار مي ورزد که :«پاتريس واقعاً سرش شلوغ است .بعضي اوقات در آخرين لحظات کارهايي پيش مي آيد که او مجبور است آن ها را انجام بدهد .او خودش را وقف شغلش کرده است »کريگ با پدري بزرگ شده بود که هميشه به او مي گفت هرگز «کسي »نخواهد شد و به جايي نخواهد رسيد . درضمن مادر او زني ساکت بود و از اين که خود را دخالت دهد ، مي ترسيد کريگ عادت داشت که با او بدرفتاري کنند،يا او را ناديده بگيرند .پس رفتار آن زن براي او عجيب به نظر نمي آمد .
آيا شما از اينکه دوست تان بدارند ، احساس گناه مي کنيد ؟
برخي اوقات ،عدم اعتماد به نفس ما ، نه به دليل تأثير والدين ، بلکه به دليل احساس گناه يا شرمي است که از دوران کودکي تا به حال با خود جمع کرده ايم .
اگر به دليل کاري که در گذشته انجام داده ايد ، هنوز خود را نبخشيده ايد و به طريقي خود را مسئول درد کسي مي دانيد ،ممکن است برنامه ريزي احساسي شما ايجاب کند که استحقاق دوست داشته شدن را نداريد .

مورد (2):

«جواني »پرستاري سي و دو ساله و بسيار سرزنده بود .او حتي نمي توانست تصور رو به رو شدن با مردها را هم بکند .وقتي او توضيح داد که تا چه حد تنهاست ،تعجب کردم .زيرا خيلي خونگرم و جذاب بود .او شکايت کرد:«نمي دانم مشکلم چيست ؟ هرکاري مي کنم ، نمي توانم به کسي علاقه مند شوم .تمام دوستانم يا ازدواج کرده اند و يا نامزد دارند .آخر من چه مشکلي دارم ؟ ».
ضمن کار بر روي برنامه ريزي احساسي او به چيزي در دوران کودکي اش برخورديم که او بين آن چيز و زندگي عشقي خالي اش ،ارتباطي نمي ديد .
«جواني »يک خواهر کوچکتر به نام «استفاني »داشت که شديداً «ناقص الخلقه »متولد شده بود .«جواني »به ياد مي آورد که چگونه وقتي کوچکتر بود ، خواهر کوچکش را حمل مي کرد زيرا او نمي توانست راه برود .« جواني »درغذا دادن به او نيز کمک مي کرد ، زيرا «استفاني »هماهنگي عضلاني کافي ،براي اين کار را نداشت .استفاني تا سن پنج سالگي به يک صندلي چرخدار محدود شده بود و دست آخر او را به مرکز استثنايي بردند .
جواني گفت :«به ياد مي آورم که در رختخواب کنار استفاني دراز کشيده بودم و به صورت زيباي او نگاه مي کردم ، نمي توانستم بفهمم که چرا خداوند چنين بلايي برسرخواهرم آورده است .او تنها خواهر من بود و پدر و مادرم پس از او بچه ي ديگري نداشتند و من احساس مي کردم که او را از دست داده ام . به ياد مي آورم همه مي گفتند چقدر من خوش شانس بودم که سالم هستم ، اما اين فقط بيشتر موجب مي شد که احساس ...خب ،چه جوري بگويم « احساس گناه »کلمه ي مناسبي است .من «احساس گناه »مي کردم که سالم بودم و اين استفاني بود که تا اين حد نقص عضو داشت .
جواني از صحبت باز ايستاد و به خاطر خواهر کوچکش از روي عشق و « تأسف »اشک مي ريخت .ما درباره ي تصميماتي که او در کودکي اش گرفته بود ، صحبت کرديم ، اين تصميم که «اگر استفاني خوشبخت نبود ، پس او نيز استحقاق خوشبختي را ندارد .او استحقاق ندارد که ازدواج کند و زندگي عشقي طبيعي داشته باشد ، زيرا که استفاني هرگز نخواهد توانست اين چيزها را در زندگي خود داشته باشد .»جواني از تأثير نيرومندي که احساس گناه در زندگي اش به عنوان يک فرد بزرگسال داشت ، آگاه نبود .احساسات او به شکل رفتاري ترجمه شده بود که مردها را از او دور نگه دارد.او از لحاظ احساسي به گونه اي برنامه ريزي شده بود که هيچ گاه به مردي علاقه مند نشود .حال که او از منشاء اين الگو آگاه شده بود ، مي توانست احساس گناه خود را التيام بخشد و خود را مستحق بداند که حتي دو چندان خوشحال باشد :يکي براي خودش ،و يکي هم به خاطر استفاني .

استفاده از گذشته ،به منظور ايجاد آينده اي سرشار از عشق

مطمئنم که اگر نه با تمام اين موارد ،حداقل با قسمت هايي از آن ، ارتباط برقرار کرده ايد.اگر تجربه ي شخصي شما ترکيبي از دو يا چند چيز مختلف بوده است تعجب نکنيد .شايد به اين نتيجه رسيده باشيد که با انتخاب کساني که در شما احساس خواستني بودن توليد نمي کرده اند «به خانه بر مي گشتيد » زيرا اين همان کودکي اي است که داشته ايد ، يا ممکن است دريافته باشيد که عاشق مردها و يا زن هايي مي شديد که به پدر و مادرتان شبيه بوده اند .ممکن است لازم باشد که اين مقاله را چندين بار بخوانيد تا بتوانيد تمام اطلاعات آن را هضم کنيد .
ـ آموخته هايتان را درباره ي خود و انتخاب هايتان بنويسيد .
به رشته ي تحرير در آوردن افکارتان به شکا کمک مي کند تا آن ها را به طرز عيني تر و ملموس ترببينيد و بتوانيد برنامه ريزي روحي خود را تغيير دهيد .
ـ اگر به ازدواج با کسي مي انديشيد ،آموخته هايتان را با او نيز در ميان بگذاريد و از او نيز بخواهيد که اين مقاله را بخواند و تمرين هاي آن را انجام دهد .
اگردر رابطه اي نيستيد ، در آن صورت اين کار را با يکي از دوستان نزديک خود انجام دهيد .هرچه بيشتر درباره ي دريافت ها و ادراک هاي خود بنويسيد ،احتمال آن که آن ها را فراموش کنيد کمتر مي شود .
موضوع اين مقاله اين بود که «چرا به اشخاص خاصي علاقه مند مي شويم »ما درباره ي برنامه ريزي روحي ، به پايان رساندن کار ناتمام کودکي ، تلاش براي نجات پدر يا مادر و ساير انگيزه هاي ناسالم ديگر براي انتخاب همسر ، دراين مقاله صحبت کرديم .اما دلايل سالمي که براي عاشق شدن وجود دارند ،کدامند ؟ آيا چنين دلايلي وجود ندارند ؟ آيا ممکن است همسري را انتخاب کنيم که او را واقعاً دوست داشته باشيم ؟ البته که «بله ».احساس اعجازگونه ي مرتبط بودن با يک شخص که عشق ناميده مي شود ، مي تواند ما را به سمت کسي جذب کند . چيزي که به ياد داشتن آن مهم است اين است که حتي در بهترين روابط ممکن است که بسياري از انگاره هاي ناسالم نيزخود را آشکار کنند :به عنوان مثال ، ممکن است در رابطه اي باشيد و احساس خوشبختي کنيد ، اما متوجه شويد که زندگي همسر خود را رو به راه مي کنيد .يا احساس کنيد که در برابر خواسته ي همسر خود مبني بر صميميت بيشتر ، مقاومت نشان مي دهيد .اين رفتارها احتمالاً ريشه در برنامه ريزي احساسي شما دارند که پيش تر از آن صحبت کرديم .
پس اگر در رابطه اي خوب هستيد و دريافتيد که به دليل برنامه ريزي احساسي خود به او علاقه مند شده ايد ، وحشت نکنيد و نپنداريد که بايد به آن رابطه خاتمه دهيد يا از همسرتان طلاق بگيريد .درهررابطه ، عناصري از التيام به چشم مي خورند و هيچ چيز بهتر از داشتن همسري نيست که با او احساس امنيت داشته باشيد .مي توانيد براي التيام جراحات خود با يکديگر کار کنيد .جمله اي کوتاه و فوق العاده از «جورج سان تانايا » هست که مي گويد :آنان که نمي توانند گذشته را به ياد بياورند ، محکوم اند تا آن را تکرار کنند .
هيچ يک از ما هرگز نمي توانيم به طور کامل از تأثيرات گذشته ي خود رهايي يابيم .با اين حال حقيقتاً باور دارم که با «به ياد آوردن »مي توانيم انتخاب هاي دردناک گذشته را به درس هايي فوق العاده تبديل کنيم تا ما را در ايجاد روابطي سالم ، پر مهر و مطلوب کمک کنند .
منبع:کتاب آيا تو آن گمشده ام هستي