احیا در مسجد محل
هنوز تک و توکی از لامپ‌های مسجد، روشن است. سرها زیر است و سخن ران می‌گوید:

«حضرت علی علیه السلام برای اقامه‌ی نماز صبح، وارد مسجد شد؛ چندین نفر خوابیده بودند، آنان را برای خواندن نماز صبح بیدار کرد؛ ابن ملجم نیز در حالی که شمشیر مسموم خود را زیر جامه‌اش پنهان کرده بود، از خواب بیدار شد. حضرت علی علیه السلام به ابن ملجم فرمود: قصد داری کاری انجام دهی که نزدیک است آسمان‌ها از شدّت پلیدی آن کار، فرو بریزد و زمین شکاف بخورد و کوه‌ها از هم بپاشد. اگر بخواهم می‌توانم به همه خبر بدهم که زیر جامه‌ات چه داری؛ اما چنین کاری نمی‌کنم، سپس به محراب رفت و آماده‌ی اقامه‌ی نماز شد. هنگامی که در حال خواندن نماز بود، ابن ملجم شمشیر زهرآگین خود را بالا برد و به فرق مبارک ایشان ضربه‌ای سخت وارد کرد.»

می‌شنوی و گریه‌ات می‌گیرد؛ مانند کسی که کنارت نشسته و دیگرانی که کنار او نشسته‌اند. سخنران این‌ها را می‌گوید تا برسد به حرف اصلی‌اش: «علی علیه السلام مردی است که باید باشد؛ اما نیست.»  
 

پدرمان علی علیه السلام در ساعت آخر

در آن شب، اثر زهر بر بدن مبارکش ظاهر شده بود؛ مانند مروارید، عرق از پیشانی‌اش می‌چکید و با دست خود عرق را پاک می‌کرد؛ نه چیزی می‌خورد و نه چیزی می‌آشامید، فقط ذکر خدا را می‌گفت. کسانی که کنارش نشسته بودند، چشم از ایشان برنمی‌داشتند و اشک می‌ریختند. حضرت علی علیه السلام فرمود: «از رسول گرامی صلی الله علیه و آله شنیدم که چون ساعت مرگ مؤمن نزدیک می‌شود، پیشانی او از عرق، تر می‌گردد و ناله‌ی او به گوش نمی‌رسد.» اطرافیانش این سخن را که شنیدند، چشم‌ بر پیشانی ایشان دوختند و اشک ریختند، سپس ایشان به کوچک و بزرگ آن جمع فرمودند: «خدا خلیفه‌ی من است بر شما و شما را به خدا می‌سپارم!» صدای گریه از خانه‌ی ایشان بلند شد.

امام حسن علیه السلام به پدر خویش گفت: «پدرم! چنان سخن می‌گویی که گویا از خود ناامید شده‌ای.»

حضرت علی علیه السلام چشمانش را به سوی حسن علیه السلام گرداند و دستی بر پیشانی کشید و فرمود: «ای فرزند گرامی! یک شب پیش از آن که این اتفاق برای من بیفتد رسول خدا صلی الله علیه و آله را در خواب دیدم و از آزار این امت به ایشان شکایت کردم. ایشان فرمود: خدا سه شب دیگر، تو را نزد من خواهد آورد و اکنون سه شب گذشته است» و باز صدای گریه‌ای جگرسوز بلند شد.

حضرت علی علیه السلام نفسی عمیق کشید و به فرزندش فرمود: «ای حسن! تو را وصیت می‌کنم به برادرت حسین؛ زیرا شما از من هستید و من از شما.» آن گاه رو کرد به فرزندان دیگرش که مادرشان حضرت فاطمه سلام الله علیها نبود و فرمود: «ای فرزندانم! با حسن و حسین مخالفت نکنید.» فرزندان ایشان به نشانه‌ی اطاعت، دست بر سینه گذاشتند و سر خم کردند و هم چنان می‌گریستند.

حضرت علی علیه السلام مانند پدری که صدبار از پدر دل سوزتر است، فرزندان و اطرافیان خود را خوب نگاه کرد و فرمود: «حق تعالی به شما صبر نیکو کرامت فرماید که من امشب از میان شما می‌روم و به حبیب خود محمد مصطفی صلی الله علیه و آله ملحق می‌شوم؛ همان گونه که به من وعده داده است» و صدای گریه‌ای جگرسوزتر از قبل، به گوش آسمان شهر رسید.
 
هفت وصیت‌ از وصایای پدرمان علی علیه السلام به امام حسن علیه السلام در بستر شهادت
فرزندم! در طلب به دست آوردن دنیا نباش.

نماز را در اول وقت به پا دار!

زکات را در وقت خودش به دست اهلش برسان!

در هر حالت عادل باش!

با همسایه خوش‌رفتار باش!

مهمان را گرامی بدار!

فقیران را دوست بدار و هم نشین آنان باش.!
 
از خانواده‌ی شریف پدرمان علی علیه السلام
پدرش ابوطالب، بزرگ قبیله‌ی قریش است.

مادرش فاطمه بنت اسد بن هاشم است که پیامبرصلی الله علیه و آله او را با ردای مبارک خود، کفن کرد.

برادرش جعفر طیار است.

همسرش حضرت فاطمه‌ی زهرا سلام الله علیها، دختر گرامی رسول خدا صلی الله علیه و آله است.

فرزندانش حسن، حسین، زینب و ام‌ کلثوم علیهم السلام هستند.
 
ذرّه‌ای از خوبی‌های پدرمان علی علیه السلام
در راه خدا، جهادکننده‌ ترین است تا آن جا که در غزوه‌ی اُحُد از سوی جبرئیل ندا آمد: «لا فَتی إلا علی لا سَیف إلا ذوالفقار»؛ هیچ جوانی مانند علی علیه السلام و هیچ شمشیری مانند ذوالفقار نیست.

داناترین است. مشهور است که حضرت علی علیه السلام راه‌های آسمان را از راه‌های زمین بهتر می‌شناخت.

از آیه‌ی مباهله در قرآن چنین برمی‌آید که ایشان بلندمرتبه‌تر از تمام پیامبران - به جز حضرت محمد صلی الله علیه و آله - است.

سخاوتمندترین است. ایشان روزها روزه می‌گرفت و شب‌ها را به گرسنگی می‌گذراند و غذای خود را به دیگران می‌داد.

عابدترین است. نمازه و روزه‌ی ایشان از تمام مردم بیش تر بود.

عفوکننده‌ترین است. کسی را که به او بدی می‌کرد به سرعت می‌بخشید.

گشاده‌ روترین است.

سخنورترین است. زیبایی گفتار حضرت علی علیه السلام را می‌توانید در نهج البلاغه مشاهده کنید و لذت ببرید.

معجزات بسیار دارد.

از اخبار غیب آگاه است. ایشان بارها خبر داد که ابن ملجم فرق مرا می‌شکافد و ریش مرا با خونم رنگین می‌سازد.

دعای ایشان مستجاب است.

نویسنده: مریم راهی
تصویرساز: فرناز منصوری