نوجوان و حيات اجتماعي

نويسنده:محمد رضا شرفي



نوجوان و تعادل

رابطه ي نوجوان و جامعه را مي توان به منشوري چندوجهي تشبيه کرد که از هر جهت به آن بنگريم يکي از وجه مذکور را درمي يابيم.تعادل نوجوان زماني برقرار مي شود که در زمينه هاي مورد نظر به گونه اي شاهد موفقيت او دردست يابي به اهداف زندگي بوده باشيم.محورهاي ذيل بيانگر روابط نوجوان و جامعه است:

نياز نوجوان به تعلق به گروه

هراس از گمنامي و تنهايي، نوجوان را برمي انگيزد تا خود را در ارتباط با گروه همسالان قرار دهد.رنج ناشناخته ماندن آنچنان او را تحت تأثير قرار مي دهد که براي احساس تعلق به گروه بيشترين فعاليت را از خود بروز مي دهد.همبستگي گروهي در اين مرحله قويتر از ساير مراحل زندگي است و غالباً، به عنوان يک شاخص موفقيت براي اکثر نوجوانها محسوب مي گردد. نيازبه تعلق به گروه، به مفهوم پذيرش و قبول گروه مورد نظر جوانان است. هر نوع رويدادي که بر اين پذيرش اثر گذار ،نوجوان را دچار تزلزل، احساس بي اعتمادي به خود و احساس عدم کفايت خواهد نمود.در مواردي، نوجوان سرخورده از گروه به باندها و گروههاي ناسالم اجتماعي مي پيوندد تا بر تنهايي و عدم تعلق اجتماعي خويش فايق آيد.در نمودار (1-10)تصويري از تشويق رفتار منحرفانه توسط همسالان مشاهده مي شود.
رفتار منحرفانه توسط افراد همسال و غيرهمسال مورد تأييد و تشويق قرار مي گيرد.دراين زمينه عکس العملهاي آنان در سه سطح مورد بررسي قرار مي گيرد.

سطح عکس العملهاي همسالان

 


نوجوانان براي ارضاي نياز به تعلق به گروه، احتياج به دانش اجتماعي، چگونگي برقراري روابط اجتماعي و آموزشهاي ضروري دارند تا بتوانند در گروههاي فوق به ايفاي نقش مباردت نمايند.

نياز به هويت جويي

جستجوي هويت، همواره با سايه اي از ابهام، نگراني و ترديد همراه است. نوجوان در صدد است تا در دنياي پرازدحام و شديداً متغير معاصر، جايگاه خود را بيابد و هويتي از خويش به دست آورد.نوجوانان برآنند تا هويت مورد نظر را آن گونه که مايل هستند، به وجود آورند و به اين سؤال هميشگي پاسخ دهند که «ما کيستيم؟ و براي چه زندگي مي کنيم؟»
بي شک چنين هويتي، غالباً محصول فرهنگ، تربيت خانوادگي، گرايشها و نگرشهاي آنان است، ليکن بايد توجه داشت که نوجوان در شرايطي بعضاً به معارضه با تأثيرات فرهنگي و خانوادگي برمي خيزد و در صدد است از نو هويتي را بيافريند.
مسئوليتهاي اجتماعي، مشارکت دادن آنان در مسايل مربوط به خود، ارائه نقشهاي سازنده و با معني، از مواردي است که تلاش نوجوان را براي يافتن هويت، جهت مي دهد و به آن انتظام مي بخشد.
دردبيرستانها و ساير مراکزآموزشي مي توان آنان را در تصميم گيريها و اظهار نظرها سهيم کرد تا احساس مسئوليت را بدين گونه در آنان تقويت نمود و هويتي نوين و با معني را ايجاد کرد.

نياز به استقلال نسبي

نوجواني دوره ي رها شدن از وابستگيهاي خانوادگي و ورود در صحنه ي اجتماعي است.برخي از روان شناسان نظير «موريس دبس» اين مرحله را «فطام رواني»(2) مي گويند.به اين مفهوم که نوجوان از جهت وابستگي عاطفي از خانواده، جدا مي شود و به تدريج اتکاي به خود و پيوستن به جامعه را به دست مي آورد و تجربه مي کند.
براي تجربيات موفق نوجوان در زمينه ي استقلال نسبي، تمهيداتي چند بايد به کار بست:
در مرحله ي اول والدين، فرزندان را زياد به خودشان وابسته و متکي ننمايند تا زمينه ي جداسازي تدريجي از خانواده به سهولت و آرامي انجام پذيرد. معمولاً والدين در برخورد با فرزندان اول خانواده، تک فرزندها و يا آخرين فرزندان، دچار افراط مي شوند و ناخودآگاه به نوعي آنها را به خود وابسته مي کنند تعديل در برقراري روابط و مناسبات والدين و فرزندان مانع از چنين رويدادهايي مي شود.
در مرحله ي دوم، جامعه با قبول نوجوان و احترام به استقلال نسبي آنان، اين مرحله را براي نوجوانان رضايت بخش و قابل قبول مي نمايد.
در مرحله ي سوم، نوجوانان خود مي تواند با اثبات لياقت و شخصيت قابل اعتماد، به اين استقلال پاسخ مثبت داده و آمادگي خود را براي استقلال بيشتر اثبات نمايند.

نياز به اشتغال

قبول اين واقعيت که برخي از نوجوانان، «درون گرا»بوده و از دنياي خارج روي برگردانيده و به سوي خود متوجه مي شوند، ما را برمي انگيزد که تدبيري در اين جهت بينديشيم.اگر «درون گرايي»از حد اعتدال تجاوز کند به نوعي «در خود فرورفتگي عاطفي» مي انجامد که اصطلاحاً به آن «اوتيسم»مي گوييم. مشخصه هاي اصلي اوتيسم، قطع ارتباط با ديگران، بي تفاوتي نسبت به جريانات کاهش يافتن تحرک نوجوانان مي باشد.
مشغوليتهايي که نوجوانان را از خود رها نموده و انرژيهاي آنان را در يک رشته از کارها و فعاليتها آزاد نموده و به جريان مي اندازد، بهترين زمينه محسوب مي شود.دررابطه با اوتيسم، بررسيهاي تاريخچه اي از زندگي در دوران قبل از نوجواني، نوعي شاخص در اين زمينه محسوب مي گردد.
بررسي تاريخچه اي از زندگي فرد از قبل از تولد به بعد و رابطه ي آن با بزهکاري مورد بحث بسياري از آسيب شناسان بوده است

ویژگیهای شخصیتی

تعداد موارد

گروه بزهکار

گروه کنترل

تاریخچه رشد:

 

 

مادر زیاد نگران حاملگی بوده است

10

3

مادر بسیار ناتوان در امر حاملگی خود بوده است.

13

6

مادر بسیار مشکل وضع حمل کرده است

12

5

کودک در آغاز تولد کمبود وزن داشته است

12

5

خیلی زود با شیشه غذاخوردن را شروع کرده است

10

8

خیلی دیر با پستان شیر خورده است

7

4

کج خلقی و ایرادگیری در کودکی داشته است

14

5

تسلط بر ماهیچه هایش را مشکل به دست آورده است

31

13

کودک زیاد به بیماری مبتلا بوده و یا بیماریهای سخت داشته است.

28

8

سوابق سلامتی خوب داشت است.

44

75

وضعیت و شرایط بدنی در زمان مطالعه:

 

از حد نرمال انحراف وزن داشتن 10% کم وزن بودن و 20% اضافه وزن داشتن

11

10

از نظر رشد عقب مانده بودن

5

1

نقص بینایی داشتن

17

6

بیماری لوزه داشتن

20

12

گرفتگی بینی

6

2

برخی پوسیدگی های شدید دندان

27

19

ناتوانیهای گوناگون

7

3

جدول (2-10)برخي از مقايسه ها که ببين 105 بزهکار و گروه کنترل (غيربزهکار)از يک خانواده انجام شده است.

مشکلات رفتاري در دوران دبستاني زمينه ي انحرافات اجتماعي

زمينه ي رفتارهاي نامطلوب نوجوانان، احتمالاً در سالهاي قبل به وجود مي آيد و به تدريج شکل مي گيرد و در صورت تداوم شرايط نامساعد، مي تواند به بزهکاري و قانون شکني نيز منجر شود.
زمينه ي مورد بحث سالهاي دبستاني را در بر مي گيرد؛ يعني پرانتز سني بين 16تا 11سال را مي توانيم در نظر گيريم.
براساس تحقيقات ،درسنين بين 6 تا 11 سالگي مشکلات رفتاري خاصي براي پسران و دختران به وجود مي آيد.
در نمودار شماره(3-10)يکي از تحقيقاتي را که در آمريکا به عمل آمده و انواع بزهکاري را در گروههاي سني(11-6)سال در مورد دختران و پسران انجام داده است،مشاهده مي کنيم.


نوجوانان و انحرافات اجتماعي

علاوه برتأثير سالهاي قبل رفتار نوجوانان چگونه از مرز بهنجار به ناهنجار کشيده مي شود؟ و اين مرز چگونه در هم شکسته مي شود؟ غالب روان شناسان نوجواني در پاسخ به اين سؤال اين گونه اظهار نظر مي نمايند که در برقراري مناسبات اجتماعي، گاه وقفه اي پيش مي آيد و بعضاً مانعي بر سر راه نوجوان قرار مي گيرد و او را دچار ناکامي و تعارض مي کند وبه طور طبيعي بستر مساعدي براي رفتارهاي انحرافي فراهم مي شود.در محورهاي زير به نمونه هايي از ريشه هاي بحران مي پردازيم:

تبديل خانه به خوابگاهها

جامعه ي پيچيده ي نوين، به نوبه ي خود تغييراتي را در ساختار روابط والدين و نوجوانان پديد آورده است به گونه اي که به لحاظ اشتغال روزافزون والدين، آنها کمتر فرصتي براي ارتباط عاطفي و کلامي با نوجوانان خود پيدا مي کنند و روابط مذکور، به مرور محدودتر و کمتر مي شود؛ آن سان که افراد يک خانواده، زماني که پس از روزي پرتلاش و خسته کننده به خانه برمي گردند، ديگر انرژي لازم و حوصله کافي براي صحبت و ارتباط روحي با فرزندان خود ندارند و صرفاً به خانه مي آيند تا بخوابند و براي روز پرتلاش ديگري آماده شوند و اين همان تراژدي معروف تبديل خانه ها به خوابگاههاست که فرصتي را به والدين نمي دهند تا با نوجوانان خود به گفتگو بنشينند و دردي از دل آنها مداوا و مشکلي را مرتفع کنند و اين عامل نوجوانان را برمي انگيزد که درجستجوي کانونهاي عاطفي ديگري برآيند و چون از نظر تجربه محدود هستند و شناختي نسبت به کانونهاي عاطفي جديد و احياناً آلوده ندارند، جذب آنها شده و درمسير انحراف اجتماعي قرار مي گيرد.درحالي که خانواده ها برعکس حالت قبلي، بايد فاصله هاي خود را با نوجوانان کمتر نموده و روابط قويتري از نظر عاطفي و روحي با فرزندانشان به وجود آورند تا تعادل آنها را درهم نريزد و به مراکز مشکوک و آلوده اي که در انتظار آنهاست، پناه نبرند.نياز مهم نوجوانان مطرح نمودن رازها و اسرار دروني خود نزد افراد موثق و مورد اعتماد است و به عنوان يکي از مهمترين شاخصهاي دوستي در نظر گرفته مي شود. در نمودار (4-10) وضعيت نوجوان و تمايل به ابزار رازهاي خود به دوستان در سالهاي مختلف تحصيل مشاهده مي شود.


 

تغييرات پرشتاب

دنياي ما دراحاطه ي تغيير و تحولات شديد و فزاينده اي است که از هر سو نوجوانان را در خود مي گيرد و يک نوع ناپايداري و بي ثباتي را در وراي اين تحولات به آن تلقين مي نمايد.نوجوانان غالباً در برخورد با اين دگرگونيها غافلگير شده و به راحتي خلع سلاح مي شود و اين به دليل نداشتن تحليل دقيقي از رويدادها و حوادث مذکور مي باشد.
به منظورآن که نوجوانان در رويارويي با اين فراز و نشيبها تعادل خود را از دست نداده و منفعل نشود، لازم است تحليلهايي را به نوجوانان ارائه دهيم تا با تکيه برآنها بتوانند نسبت به مسايل و اتفاقاتي که در اطرافشان به وقوع مي پيوندد، موضع صحيحي را اتخاذ نمايند و بر آنها احاطه يابند؛ در غير اين صورت، سرگرداني و بلاتکليفي نوجوانان، منجر به اتخاذ رويه هاي نامناسب و احياناً جذب شدن به جريانات سياسي و اجتماع ناسالم، خواهد گرديد.
تخصص و عدم کفايت صنعتي شدن جامعه و رسيدن آن به مرحله ي فوق مدرن و به دنبال آن ضرورت تخصصي شدن مشاغل، دوره ي جديدي را در زندگي انسانها و به ويژه نوجوانان به وجود آورده است.از اين سو، نوجوانان ناچارند براي احساس مفيد بودن در جامعه از نوعي تخصص برخوردار باشند و از ديگر سو، براي تخصص بايد سالها تحصيل کنند تا بتوانند در جامعه ي صنعتي نوين، شغلي براي خود به دست آورند و چون در توان همه ي آنها نيست که خود را به اين مرحله برسانند دچار سرخوردگي مي شوند وبا نااميدي به مرحله ي احساس عدم کفايت مي رسند و هسته ي مرکزي اعتماد به نفس آنان از اين طريق ضربه مي خورد و آن را متزلزل مي کند و به سوي ضدارزشها و رفتارهاي ضداجتماعي سوق مي دهد.از طرفي سيستم آموزشي جامعه ي ما در حال حاضر به گونه اي است که اگر نوجواناني نتوانند وارد دانشگاه شوند، از نوعي حرفه يا فن برخوردار نيستند که در قبال زندگي و مسئوليتهاي ناشي از آن بتوانند روي پاي خود بايستند و احساس کفايت کنند.

وسوسه جرم زايي شهرهاي بزرگ

جامعه شناسان معتقدند که بافت اجتماعي شهرهاي بزرگ و پيچيدگيهاي روزافزون آنها، مي تواند بستر مساعدي براي ارتکاب جرايم و بزه هاي نوجوانان باشد. از يک سو احساس گم کردن خود درميان جمعيت فشرده و انبوه اين گونه شهرها و از چنگال قانون دور ماندن او را به سوي ارتکاب بزه سوق مي دهند و ازسوي ديگر، حالت مصرفي شهرهاي بزرگ و تجمل گرايي و لوکس گرايي،اکثر نوجوانان را تحت تأثير قرار مي دهد تا بتوانند به نوعي از آنها برخوردار شوند و چون قدرت خريد کافي براي در اختيار قرار گرفتن آنها را ندارند، وسوسه ي دزدي، سرقت مسلحانه و جرايم ديگر آنها را به شدت تحريک مي کند.حتي نوجوانان مهاجر بيشتر استعداد لغزش و جرم زايي را از خود نشان مي دهند.درجامعه ي آمريکا و در شهرهاي بزرگ و پرازدحام، مناطق مرکزي بيش از مناطق حومه ي شهري،استعداد جرم زايي را از خود نشان مي دهد.اين واقعيت درنمودار (5-10)مشاهده مي شود:
اندازه ي مرکزي شهر


 


در کتاب «جامعه شناسي انحرافات اجتماعي»نويسنده خصوصيات شهرگرايي را عبارت از موارد ذيل مي داند:(7)
1-تغييرات سريع در شئون زندگي اجتماعي
2-ستيزه بين نقشها و هنجارهاي اجتماعي و فرهنگي
3-تحرک روز افزون جمعيت.
4-توجه و احترام به شخصيت فرد يا فرد گرايي و لزوم افزايش کالاهاي مصرفي.
5-کاهش روابط صميمانه بين خويشاوندان و بستگان و خلل پذير شدن دوستيهاي صادقانه بين مردم.
6-رهايي مردم از کنترلهاي رسمي و اجتماعي.
در جامعه ي آمريکا سياهان بيشترين قربانيان جنايات را تشکيل مي دهند.
نمودار شماره (6-10)تصويري از اين جرايم را نشان مي دهد.


آمار قربانيان سياهپوستي که در جريان خشونتهاي انجام شده در 1937 توسط مؤسسه ملي تحقيق در زمينه جرم شناسي ارائه گرديده است.(8)

کاهش يافتن نظارت اخلاقي و قدرت مذهبي

«فردريک ماير»درکتاب «تاريخ فلسفه ي تربيتي»درباره ي تأثير رنسانس بر قرون وسطي و اعتقادات مذهبي مردم اروپا مي نويسد:
کمربند ايمان که به دورکره ي زمين پيچيده شده بود، پاره شد و عصربي ايماني (لائيک)آغاز شد.
بايد توجه داشت که اظهار نظر «ماير»دقيقاً راجع به اروپاي آن روز است، ليکن او نتيجه اي را که از عصر قرون وسطي و محکمه انگيزيسيون اتخاذ مي کند، به تمامي جوامع تعميم مي بخشد و اين تعميم شتابزده و عجولانه است.
به هرحال دراکثر جوامع نفوذ مذهب و قدرت اخلاقي از طريق خانواده ها به نسل جديد کاهش يافته و بايد گفت که تقريباً نظارت اخلاقي خانواده ها و اولياي امور در اين گونه جوامع به صفر رسيده است و جوانان و نوجوانان تعهدي از نظر اخلاقي در قبال اولياي امور و والدين احساس نمي کنند.از سوي ديگر، سيستم آموزشي مدارس دراين جوامع به گونه اي است که از ارائه باورهاي مذهبي و نظارت اخلاقي به افراد عاجز و عقيم است.از اين رو، زماني که نسل نوجوان و جوان اين جوامع به دوره ي حساس و تعيين کننده ي زندگي خويش مي رسند،کمترين نظارت و کنترلي را بر خود احساس نمي کنند و همين عامل جنبه ي دفاع اخلاقي آنان را در برابر انحرافات به حداقل مي رساند و موجب گرايشهاي انحرافي و ناهنجاري در آنها مي شود.هر اندازه که نوجوانان پاي بند گرايشهاي اخلاقي و مذهبي باشند، کمتر به اين گونه گرايشها پاسخ مي دهند.

اقتصاد نامتعادل

به هم خوردن تعادل اقتصادي درهرجامعه، اثرات کوتاه مدت و درازمدتي را به دنبال مي آورد.درکوتاه مدت آثاري از قبيل درآمدهاي نامتناسب، مشاغل کاذب و بيکاري نامرئي را به همراه دارد و در درازمدت بر روي سيستمهاي ارزشي و معيارهاي اخلاقي تأثير مي گذارد.
از يک سو، شکافهاي اقتصادي بين طبقه ي محروم و طبقه ي مرفه، نوجوانان را نسبت به چشم اندازهاي آينده نااميد و مأيوس مي نمايد و تحرک آنان را نسبت به محيط سالم کار و فعاليت محدود مي کند واز سوي ديگر، اقتصاد نامتعادل در روابط درون خانوادگي طبقه ي محروم ومتوسط جامعه، اختلالاتي ايجاد مي کند.
کم شدن قدرت خريد و تورم فزاينده، از تبعات به هم خوردن تعادل اقتصادي است ومستقيماً نگرانيهايي را متوجه خانواده ها و بخصوص پدران به عنوان سرپرستان خانواده مي نمايد و چون درآمد آنها کفاف مخارج را نمي دهند، تحت تأثير فشارهاي وارده، روابط ناسالم و نابهنجاري را با ساير اعضاي خانواده برقرار مي کنند و روابط را به هم مي ريزند.نوجوانان در چنين فضايي آکنده از نگراني و بيم نسبت به وضع حال و آينده، موقعيت خويش را اميدبخش ارزيابي نمي کنند و لذا درصورت ضعيف بودن استانداردهاي اخلاقي، به گرايشهاي نامناسبي متوسل مي شوند و حداقل به وسوسه هاي تهيه پول، بعضاً پاسخ مثبت مي دهند.درطرف ديگر وجود سيستم اقتصادي معيوب، امکان يافتن شغل،ازدواج و تشکيل خانواده را براي نوجوان محدود مي کند و اينها به نوبه ي خود موجد آسيبهاي اجتماعي و بحرانهاي اخلاقي در سطح جامعه خواهند شد.

اعتياد به مواد مخدر و بزهکاري

اعتياد به مواد مخدر و بزهکاري، دايره ي معيوبي را تشکيل مي دهند که هر يک از آنها موجب تقويت ديگري مي شود؛ به اين مفهوم که فرد معتاد، استعداد آلودگيهاي اخلاقي و کجرويهاي اجتماعي را در سطح وسيعي از خود نشان مي دهد و از سوي ديگر، ارتکاب جرايم مذکور، آخرين مقاومتهاي رواني فرد را در هم مي شکند و زمينه را براي وابستگي بيشتر به مواد مخدر ونيز مبادله ي اين مواد و گسترش دامنه فعاليت وي در اين زمينه فراهم مي کند.
در تحليلهاي روان پزشکان، وجود خلأهاي عاطفي عميق در فرد به عنوان زمينه ي مساعدي براي اعتياد در نظر گرفته شده است.
«لئون ورمسر»درتجربه اي که حدود 10 سال در مورد بيش از هزار معتاد داشته است، مي نويسد:
هرگز معتادي را نديدم که عواطف او عميقاً دچار اختلال نشده باشد و در زندگي اش دستخوش تعارضات و کمبودها نباشد و به مرور زمان ميان روان پريشي و روان نژندي نرسيده باشد.(9)
«ورمسر»همچنين معتقد است که در مورد معتادين چهار معادله ي علت و معلولي به شرح زير وجود دارد:
1-شرايط قبلي:شرايطي است که بدون آنها پديده ي مورد نظر به وجود نمي آيد ودر عين حال، اين شرايط به تنهايي نيز قادر به ايجاد آني پديده نيستند.شرايط قبلي در معتادين، در تاريخچه ي زندگي، اختلالات کلي خودشيفتگي و در ساخت بيمارگونه خانواده متمرکز شده است.
شرايط مربوط به خودشيفتگي و در ساخت بيمارگونه خانواده متمرکز شده است.شرايط مربوط به خودشيفتگي در تصوراتي که فرد از خويشتن دارد و ارزشهاي برتري که به خود مي دهد، نهفته است.
2-علتهاي خاص:علتهاي خاص، عللي هستند که در تمام حالات وجود دارند و وقتي که از لحاظ کيفيت و کميت به اندازه لازم فراهم شوند، شرايط قبلي را کامل مي سازند.دراعتياد، بحرانهاي خودشيفتگي موجب تشديد اختلالات خودشيفتگي مي شود. چين بحرانهايي مي توانند کم و بيش شديد ويا دروني و بيروني باشند.
3-علتهاي شرکت کننده:علتهاي شرکت کننده،علتهايي هستند که در مطالعه ي اجتماعي و همه گيري بيماري پيدا و تحليل مي شوند.اين عوامل در تمام موارد وجود ندارد و به خودي خود عامل ايجاد معلول نيست، ولي همراه با شرايط قبلي و علتهاي خاص عمل مي کند و معادله ي عبرتها را کامل مي سازد.درمعتادين تعلق داشتن به يک گروه ويا مواد مخدر را وسيله اي براي رهايي از تسلط قدرت ديگران دانستن و بالاخره احساس جادويي تغييرات در دنياي درون کردن، از جمله ي اين علتها هستند.
4-علتهاي شتاب دهنده:عللي هستند که ظاهراً در آخرين لحظات و درست قبل از ظهور معلول وارد عمل مي شوند. در اعتياد، نقش لذت از ماده ي مخدر از جمله علتهاي شتاب دهنده است.
علتهاي شرکت کننده و علتهاي شتاب دهنده بيشتر در معتاداني مشاهده مي شوند که براي تنوع و با تحت فشار ناراحتيهاي آني معتاد مي شوند، اما شرايط قبلي و علتهاي خاص از عوامل اصلي اعتياد به شمار مي روند.(10)
در نمودار شماره ي (7-10)، (8-10)، (9-10)، (10-10) تصويرهايي از گرايشهاي نوجوانان به بزهکاري، مواد مخدر و خودکشي که حاصل بررسيهاي روان شناسان در آمريکا است، مشاهده مي شود:

 


 

تصوير ديگري از چگونگي اعتياد نوجوانان آمريکايي را به مواد مختلف در سنين متفاوت در زير مشاهده مي نماييم.

 


افزايش سني تمايل به ارتکاب به خودکشي در نوجوان دختر و پسر، نمونه ي ديگري از رشد بزهکاري در جوامع غربي است.

 

معضل اوقات فراغت

به گفته ي «دنيس گيبور»يکي از محققاني که در زمينه ي اوقات فراغت دانش آموزان و نوجوانان مطالعات زيادي انجام داده است:
انسان آنقدر که با سختيها و مشکلات مي تواند کنار بيايد و شرايط را بپذيرد، قادر نيست با اوقات فراغت وسيع و بي برنامه مواجه شود.اوقات فراغت، فرصتي به نوجوان مي دهد تا انرژيهايش را آزاد کند و به خلاقيت و خودشکوفايي نايل شود و ليکن در صورتي که اين فرصتها به هرز رود و نتواند نوجوان را به مشغوليت برانگيزد، زمينه ساز انحرافات و کجرويهاي او خواهد بود.
براساس تحقيقي که انجام شده است کودکان و دانش آموزان فرانسوي 25% اوقات فراغت خويش را پاي تلويزيون و به تماشاي فيلمهاي مهيج و حادثه اي مي گذرانند (15)و چنانچه براي انرژيهاي بالقوه ي نيرومند نوجوان تدبيري انديشيده نشود، همگان شاهد بروز کجرويها و نابسامانيهاي اخلاقي خواهيم بود.

در نمودار (12-10)الگوهايي از تفريحات دختران و چگونگي گذران اوقات فراغت آنها در جوامع بيگانه مي توانيم مورد بررسي قرار دهيم.

 


A -مجرد،تمام وقت کار مي کند.
B-متأهل، زندگي با همسر، بدون فرزند کار نيمه وقت
C-متأهل، زندگي با شوهر، فقط داراي فرزندان پيش مدرسه اي، خانه دار
D-متأهل، زندگي با شوهر، داراي فرزندان پيش مدرسه اي و مدرسه رو، خانه دار
E-متأهل،زندگي با همسر، فقط داراي فرزندان مدرسه رو، خانه دار.
پاتولوژي (آسيب شناسي)نوجوانان

اختلالهاي نوجواني (18)

انواع اختلالها:اين مبحث ابتدا به بررسي موقعيت نوجوانان مي پردازد که رفتار آنان از حالت طبيعي انحراف پيدا مي کند. به هر حال مسئله بيماري رواني در آسيب شناسي نوجوان حائز اهميت زيادي است و ما به اين مسئله اشاره مي کنيم.
«فينچ»(1960)از خلال تجربياتش استنتاج مي کند که طبقه بندي براساس پنج مقوله ي زير به طور مساوي، اکثريت اختلالهاي رواني را در نوجواني شامل مي شود:
1-واکنشهاي سازگاري :با اختلالهاي شخصيتي ناپايداري درگير مي شود و تشکيل يک اختلال بزرگ را نمي دهد.
2-روان رنجوري (پسيکونوروز):با واکنشهاي افسرده ساز کمياب و استثنايي همراه است و غالباً در نوجوانان و در بزرگسالان به صورت مشابهي آشکار مي شود.
3-اختلالهاي روان ـ فيزيولوژي:در زمره ي اين اختلالات مي توان از چاقي مرضي نام برد که بخصوص بامسايل نوجوان ترکيب مي شود.
4-اختلالهاي شخصيتي:ازجمله ي آنها بزهکاري مي باشد و بخصوص در ميان تين ايجرها (نوجوانان 13تا 19ساله)شايع است و حائز اهميت مي باشد.
5-اختلالهاي روان پريشي (پسيکوتيک):که اسکيزوفرني عمومي ترين نوع آنهاست.
در بررسي ديگري که توسط «ماسترسون»و دستيارانش (1966)انجام شد، پنج دسته از نشانه هايي که براي 85% بيشتر سندرم هاي (نشانه هاي)رواني نوجواني محاسبه شده است، مورد شناسايي قرار گرفته است. اين مقوله ها عبارتند از:
1-سندرم اختلال فکر (اختصاصاً با آثار هذيان، توهم، تصورات نامأنوس، افکارعاطفي و درهم ريختگي عادات)
2-سندرم روان رنجور (اضطراب ذهني، شکايتهاي بدني، ترس و توجه بيش از حد به بدن)
3-سندرم برون ريزي (سرقت، تمرد از مدرسه، خلق انفجاري، فقدان کنترل انگيزه «تکانه»، بزهکاري و دروغگويي بيمارگونه)
4-سندرم افسردگي (گريه ي عود کننده، تمايل خودکشي گرايانه، احساسات گناهکارانه و خود کوچک شماري)
5-سندرم اختلال شخصيت هيستريايي (رفتار نمايش و يا شهواني، جستجوي توجه و هشياري جنسي افراطي).
«وينر»(1970)، پس از تحقيقات مجدد و تجديد نظر، نتيجه گرفت که شباهت زيادي ميان نوجوانان و هرگروه سني ديگري در زمينه ي تجربيات آسيب شناسي وجود ندارد و زمينه هاي کمي براي پيش بيني اختلالهاي رواني در نوجوان طبيعي و بهنجار وجود دارد.به هرحال درمقابل تصور بحران هويت بهنجار،آن عده از نوجواناني که با والدين خود اصطکاک پيدا مي کنند، بيشتر با جوانترين منحرفان،شباهت مي يابند.نهايتاً اختلالهاي رواني در نوجواني،استحقاق آن را دارد که به همان اندازه که اين اختلالها در بزرگسالي مورد توجه قرار مي گيرد، اهميت يابد و مورد فراموشي واقع نشود و انتظار نمي رود که بررسي و مطالعه مسايل نوجوانان از ديد آنها مورد فراموشي و غفلت قرار گيرد.به طورخلاصه، آسيب شناسي حقيقي مستلزم آن است که نه صرفاً آسيبها را ديوانگي همه گيري بدانيم که در بلوغ تولد مي يابد و نه اين که معتقد باشيم که در بزرگسالي فرو خواهد نشست.(19)

پي نوشت :

1--Social Development: Joane Grusec and Lytton. 1988. P.47
2-مراحل تربيت؛ موريس دبس، ترجمه دکتر کاردان، ص 115
3-Developmental psychology: Liebert. poulos and Marmor. p.490
4-Ibid, p.233
5-Ibid, p.233
6-Criminal Behavior and social System: Antony. L. Guenther, 1976. P.143
7-جامعه شناسي انحرافات اجتماعي؛ دکتر فرجاد، ص 201.
8-Criminal Behavior, P.140
9-پژوهش در مسايل رواني ـ اجتماعي؛ دکتر خديوي زند، شماره 2و3، بهار 67، ص 56.
10-پژوهش در مسايل رواني ـ اجتماعي؛ دکتر خديوي زند، شماره 2و3، بهار 67، ص 56.
11-همان منبع، صص 64 و 65.
12-Developmental psychology: Hurlock, p.242
13-Ibid. P. 241
14-Ibid. P. 255
15-خلاصه هاي سخنراني در کنگره سالانه ي انجمن پزشکان کودکان ايران، آبان ماه 69، مقاله ي تلويزيون، کودک و پزشکان اطفال؛ دکتر محمدتقي صراف، ص 24.
16-Developmental psychology: Hurlock, p.236
17-Ibid. P. 278
18-The Psychology of Adolescence: Dorotty Rogers ،1971،p.141
19-براي مطالعه ي بيشتر دراين زمينه مي توان به کتاب تشخيص بيماريهاي رواني و يا به Diagnostic and Statitical Manual of Mental Disorders مراجعه نمود.

منبع:دنياي نوجوان