بيداري اسلامي و نيازهاي فكري معاصر آن
بيداري اسلامي و نيازهاي فكري معاصر آن
بيداري اسلامي و نيازهاي فكري معاصر آن
نويسنده: عدنان بن عبدالله القحطان
اگر بخواهيم با نگاهي همهجانبه به چشماندازهاي آيندهي امت اسلامي بنگريم، [بايد بدانيم كه] اين چشماندازهاي آينده در گرو بيداري اسلامي معاصر و توسعه و رشد تمدني آن ميباشد. بنابراين براي اينكه بتوانيم با يك نگاه واقعي و متد علمي سنجيده در مسير آينده گام برداريم و به نقش بزرگي كه مؤسسات ديني، كميتههاي علمي و علماي اسلام در اين ساختار تمدني برعهده دارند، پيببريم، لازم است مفهوم بيداري اسلامي را شناخته و عوامل دروني و بيروني آن را مورد بررسي قرار دهيم.
بيداري اسلامي پديدهيي اجتماعي است كه به معناي بازگشت بيداري و هوشياري امت اسلامي است تا به خودباوري رسيده و به دين و كرامت و استقلال سياسي، اقتصادي و فكري خود مباهات كرده، و در راستاي ايفاي نقش طبيعي خود به عنوان «بهترين امت براي مردم» تلاش كند. اين بيداري فرخنده عوامل و ريشههاي تاريخي دارد كه بايستي آنها را مورد بررسي قرار دهيم.
دين اسلام مشكلات رواني، جسماني، دنيوي و اخروي انسان را حل كرده است بطوري كه انسان مسلماني كه سلوك و نحوهي زندگي او برگرفته از اسلام است در آرامش و آسايش بسر ميبرد. اسلام با تربيت دروني انسان و [ايفاي] نقش در حفظ انسان از بيماريهاي اخلاقي و رفتاري، و كسب فضائل و صفات نيكو، و تقويت ارتباط با خدا (سبحانه و تعالي) و توكل بر او، و ايجاد انسجام در روابط اجتماعي، چشماندازهاي كلي اخلاق را براي وي ترسيم مينمايد.
همچنين اسلام با احياي بعد روحي و معنوي در انسان، از وي فردي اجتماعي ميسازد كه ميتواند در تربيت جامعه مشاركت جويد.
اسلام توانسته تمام نيازهاي انساني را پوشش دهد و نقش طبيعي او را در جانشيني خدا در زمين به وي عطا كند.
اين بعد سرنوشت انسان كه اسلام براي فرد و جامعه چه در بعد جهانبيني و چه در بعد تشريع و قانونگذاري تكامل يافته، و چه در بعد اخلاق نيك، منادي آن بوده سرآغازي براي بيداري [اسلامي] گرديده است.
اين ضعف، ناداني و آميختگي بين تمدن، فرهنگ و علم منجر شد به اين كه امت اسلامي تحت سيطرهي تمدن جديد قرار گيرد. تا جايي كه نويسندگان و روشنفكران [مسلمان] نيز فريفتهي آن شده و براي آن به نظريهپردازي پرداختند. بعد از مدتي نه چندان كوتاه سرپوشها كنار رفته و چهرهي دروغين تمدن معاصر و كذب داعيان آن برملا شد و بعد از مصيبتها و بحرانهايي كه دامنگير امت اسلامي شده بود [تازه به خود آمد] و احساس كرد مغلوب و مورد استثمار قدرتهايي قرار گرفته كه ثروتها و امكانات آن را به غارت بردهاند. و براي امت اسلامي روشن شد كه همگان ميخواهند منافع آن را ربوده، و آن را استعمار كنند و آن را به ذلت بكشانند، و از ارزشها، عقيده و فكر اسلامياش دور سازند.
همانطور كه روشن شد برخورد تمدني كنوني، درگيري بر سر منافع است كه مسلمانان به جز شكست و پس رفت نصيبي از آن نبردهاند. اين حقايق چشم [بصيرت] بسياري از قربانيان مغلوب اين قدرتها را گشوده و آنان را به سوي يافتن يك نجاتدهنده داده است. در نتيجه بعضي از علما و انديشمندان اصلاحگر به مقابله با اين تهديد و برخورد تمدني معاصر پرداختند.
پيآمد عكسالعملهاي ناشي از برخورد تمدني و درگيري شديد ميان اسلام و تمدن ماترياليستي در مقابله با سلطهي فكري و سيطرهي بيگانگان به نام اسلام و احساس مسئوليت امربه معروف و نهي از منكر و جهاد در راه خدا، سرآغاز ديگري براي بيداري اسلامي در عصر حاضر شده است. و از عوامل بيروني بيداري اسلامي ميتوان به برخورد تمدنهاي نوين جهت سيطره بر جهان سوم و نتايج تلخي كه از اين درگيريها عايد بشريت شده و ستم آشكارا و صريحي كه از آن رنج برده است، اشاره كرد.
دراين شرايط ملتها به اين فكر افتادند كه انتقام كرامت از دست رفتهي خود را گرفته، و وحدت فكري، سياسي و اقتصادي خود را حفظ كنند. باشد كه بتوانند جايگزيني بيابند تا ايشان را از تجارب [تلخ و] تاريكي كه زير سلطهي قدرتهاي مستكبري كه شعار تمدن و پيشرفت سر ميدادند، برهاند.
پس ملتهاي مسلمان، اسلام را بزرگترين نجاتدهنده و آرمان خود يافتند و بر آن شدند كه انتقام اسلام را [از دشمنانش] بگيرند، و به دفاع از آن و مطالبهي آن برخيزند. و نيز انتقام كرامت از دسته رفتهي خود تحت سلطهي بيگانه را بگيرند. از اين روي در جاي جاي قلمرو اسلامي شاهد انقلابهايي هستيم كه خواستار آزادي، استقلال و بناي تمدن اسلامي در سرزمينهاي اسلامي هستند. اين بود فرآيند شكلگيري بيداري اسلامي و برخي از عوامل پيدايش آن. بيداري اسلامي پديدهاي ناگهاني نبوده بلكه بياني است از رنج و آلام ملتهاي اسلامي، از آن روزي كه كشورهايشان تحت سلطهي بيگانگان قرار گرفت و فرامين غيراسلامي و حاكمان ناتوان به منظور پاشيدن بذر زهرآگين تمدن وارداتي در جوامع اسلامي، بر آنها تحميل شدند.
بدينصورت ملتهاي مسلمان بين ايمان به رسالت و عقيدهي خود كه نوعي حيات ديني و التزامات شرعي ناشي از شريعت اسلامي را به آنان القاء ميكند از يك سو، و رشد فزايندهي تمدني جديد كه در تلاش است آنها را از هويت، عقيده و التزام به شريعت جدا كند، از ديگر سو، نوعي تناقض و دوگانگي بزرگ احساس كردند. در نتيجه، تمدن غربي در مقابل بيداري اسلامي كه در درون امت جاي گرفته بود، در لايههاي سطحي جامعه [اسلامي] باقي ماند و هرگز نتوانست به اعماق آن نفوذ كند.
فرزندان بيدار و مخلص و دعوتگرا است اسلامي در مقابل هرآنچه از پيكرهي امت، انديشه و ارزشهاي تمدني جاويدانش بيگانه بود، در جايجاي جهان اسلام نداي مخالفت سردادند.
جامعهشناسان، سياستمداران، مصلحان و انديشمندان، اين بيداري را پيشبيني كرده بودند. به عنوان نمونه، انديشمند شهيد سيدقطب در كتاب خود تحت عنوان «المستقبل لهذا الدين»(1) و نيز حامد ربيع، استاد علوم سياسي بشارت اين بيداري را دادهاند. بلكه تمام رهبران فكري و سياسي جهان، از شصت سال پيش انتظار چنين بيداري را ميكشيدند.
اسميت، استاد دانشگاه مونتريال، كتابي با عنوان «اسلام امروزين» دارد كه در دههي پنجاه ميلادي به چاپ رسيده و در آن توجه مسئولان كشور متبوعش را به اين بيداري جلب كرده است.
همچنين خاورشناس انگليسي «مونتوكوملي وات» در سال 1964م كتابي را منتشر كرد و در آن اسلام قرون وسطي را مورد كنكاش قرار داده و انتظار بيداري اسلامي را داشته است و در توصيف آن ميگويد: «بيداري اسلامي ايدئولوژي چهارمي خواهد شد كه در پايان قرن بيستم بر جهان معاصر حاكم ميشود.»
البته مهمترين مدرك در اين زمينه مربوط به دانشمند روسي «ژوگانوفسكي» است كه به دنبال انقلاب سوسياليستي كتابي را نوشت و به ارزيابي آن پرداخت و با اشاره به دو انقلاب فرانسه و سوسياليستي شوروي و شكست آن دو از يك جهت مشخص و نياز جهان به انقلاب ديگري كه بتواند اشتباهات مسير حركتي انسان را تصحيح كند، اين سؤال را مطرح ميكند كه انقلاب جهاني سوم كي و از كجا ميآيد؟ سپس پيشبيني كرده كه خيزش اين انقلاب [سومي] تنها از جهان اسلام خواهد بود. اين پيشبيني متعلق به سال 1919 ميباشد.
بعد از ارائه اين شرح كوتاه دربارهي عوامل بيداري اسلامي، محافظت از اين بيداري و هدايت رشد آن لازم است تا ضمن ايفاي نقش آتي خود دستاوردهاي خود را در نشر تمدن اسلامي در اقصي نقاط جهان بدور از ترور، خشونت و تندروي ارائه دهد. تا از اين راه، به آيندهي درخشاني براي اسلام و ملتهاي محروم از كمترين حقوق انساني، آزادي و استقلال، بشارت دهد.
بنابراين بايد مشكلات و موانعي كه بر سر راه اين بيداري نوين و مهد تمدن اسلامي وجود دارند، به درستي شناسايي شوند تا از آنها حذر كرده و آنها را از ريشه بخشكانيم و تا عناصري باقي نماند كه مانع تأثيرگذاري اين بيداري و رشد آن و در نتيجه ركود امت اسلامي گردد.
از اين رو ميتوان موانع بيداري اسلامي را در دو بخش عوامل دروني و بروني مطرح كرد.
اما موانع دروني فكري را ميتوان به صورت زير خلاصه كرد.
1- عدم فهم و دركي عميق معتدل و متوازن مسلمانان از انديشهي اسلامي؛
2- ظروف و شرايطي كه قبلاً بدانها اشاره شد؛
3- عدم حضور رهبران رباني در تطبيق صحيح اسلام و فهم درست از شرايط و تحولات عصر حاضر و عواملي كه آنها را به اتخاذ مواضع استثنائي واداشته و مكتب اسلام را از لحاظ تطبيقي، سياسي و اجتماعي در هالهيي از ابهام قرار داده است.
مطالعه و بررسي اين موضوع به تلاش و تأمل نياز دارد. اين وضعيت، براي مدتي طولاني، باعث عدم فهم و درك حقيقي و درست [از اسلام] گرديد. در نتيجه نظريه اسلامي در بعد تطبيقي اجتماعي- سياسي در ذهن بسياري از علماي مسلمان، به جز اندكي از ايشان، به صورت مبهم باقي ماند و [اين ابهام] در آراء اجتهادي آنان منعكس گرديد. و اين عدم فهم درست، در قالب توجه زياد آنان به مسائل عبادي و امور فردي و ناديده گرفتن مسائل مهم امت اسلامي نمايان شد. علاوه بر اين، اقدام برخي توطئهگران به تشويش چهرهي واقعي اسلام و تأثيرپذيري بعضي از سادهلوحان [مسلمان] از افكار انحرافي، همه و همه منجر به تندروي در فهم اسلام و عقايد آن مانند ترور، غلو و رفتار افراطگرايانه مثل كنارهگيري از جامعه بمنظور حفظ هويت شخصيت اسلامي گرديد.
همچنان كه فهم نادرست برخورد با دشمنان اسلام، و اينكه همگي ايشان را در زمرهي [كفار] دارالحرب به حساب آوريم و برخورد خود را با آنها برخوردي مسلحانه قلمداد كنيم، در طول تاريخ، نه تنها فرصتهاي زيادي را در راستاي نزديك كردن بسياري از ملتها به اسلام و ملحق نمودن آنها به صف مسلمانان، از ما سلب كرده، بلكه فرصت استفاده از بسياري از افكار و انديشههاي متسامح اسلام را نيز از ما گرفته است.
بنابراين براي رسيدن به يك برنامهي متكامل، بايد اسلام را بهصورت موضوعي مورد مداقه و بررسي قرار دهيم تا به كمك آن يك تمدن اسلامي متسامح پايهريزي كنيم كه با نيازهاي روز و دستاوردهاي دنياي واقع معاصر، همگام و هماهنگ بوده و از سطحينگري بدور باشد و در عين حال با در برگرفتن روح شريعت و تكيه بر متون صحيح، بر جوهر دين حريص باشد تا ضمن برداشتن گامهاي زير، به راهحلهاي موفقيتآميز دست يابيم.
1- اهتمام به عقل و نقش و تأثير آن در تعيين بعد شرعي در پرتو مقاصد و اهداف احكام و به وسيلهي عقل و اجتهاد ميتوان وضعيت رو به رشد و ميزان انطباق آن در قواعد كلي با شريعت عزا را با در نظر گرفتن عناصر متغير موجود در عالم واقع، مورد بررسي قرار داد تا با استفاده از سنتهاي تغيير، متدهاي خود را دگرگون سازيم و در نتيجه با دنياي واقع منسجم و هماهنگ شويم. همانگونه كه خداي متعال ميفرمايد:
«ان الله لايغير مابقوم حتى يغيروا ما بأنفسهم»(2)
«بي گمان خدا وضعيت هيچ قومي را تغيير نميدهد مگر اينكه درونهاي خود را دگرگون سازند».
2- علماي مسلمان بايد با توجه به نصوص صحيح و قابل اعتماد و بعد از مطالعهي موضوعي ظروف و شرايط نص و مقتضيات مرحلهي جاري، حقيقت و احكام را در شريعت جستجو نمايند.
3- مطالعه و بررسي افكار و انديشهها به دور از اختلافات انباشته شده در ذهن و افكار گذشتگان و جستجوي دليل براي اثبات آنها بدون تقليد از آراء فقهاي گذشته، تقليدي كه راه نتيجهگيري سالم و درست را بر ما ميبندد. مانند استناد به روايات ضعيف و استدلال به دليلي كه در قوت ديگر ادلهي قطعي نباشد يا چشمپوشي از دليلي كه بايد در صدر ادله قرار گيرد كه به منظور تحميل نظر شخصي بر اسلام انجام ميگيرند. در فقه اسلامي نمونههاي زيادي از اين قبيل وجود دارند. بنابراين، بايد اجتهاد شكل تخصصي به خود بگيرد، چرا كه اجتهاد مطلق موضوعي، در شرايط فعلي نزديك به محال است.
4- گذر از حالت روتيني فقه فردي مثل بخش عبادات كه بحث در آن تقريباً به تكامل رسيده است، و تأكيد بر بررسي فقه اولويات يعني فقه زندگي اجتماعي، سياسي و اقتصادي جهت ترسيم متدي متكامل در تمام اين زمينهها.
5- تلاش در جهت بررسي تطبيقي موضوعات [فقهي] بدور از تعصب و تقليد كوركورانه اي كه روحيهي ابداع و نوآوري را به تعطيلي ميكشاند و با حركت به سوي چشماندازهاي گسترده و همهجانبه، چرا كه پژوهشهاي اسلامي مبتني بر يك مذهب معين و ناديده گرفتن مذاهب ديگر ما را از نتايج عقلي، اجتهادات و نوآوريهاي مجتهدين در عرصههاي مهم زندگي محروم ميگرداند.
6- بررسي موضوعي وضعيت موجود و تلاش جهت تفكيك مسائل علمي و متدهايي كه ميتوان آنها را به مصلحت اسلام به كار گرفت از مسائلي كه داراي ريشههاي تمدني مخالف اسلام ميباشند.
7- تأكيد بر متد عقلي و تجربي و پذيرش نقد در برنامه و روش، و دوري از توجيه غيبي مواضع و روشهاي نادرستي كه ارتباطي با غيب ندارند. و اين بدان خاطر است كه غيب در اذهان مردم از قداست برخوردار است و از طريق ايجاد اميدواري، ارتقاي زندگي انساني و مرتبط ساختن آن با روز قيامت و تعميق رضايت از قضا و قدرالهي در درون انسان، در مداواي بسياري از مشكلات رواني فرد و جامعه تأثير بسزايي دارد. پس غيب منبع قدرت انسان در پيمودن درست مسير پر پيچوخم زندگي به شمار ميرود.
آنچه ما منكر آن هستيم دور كردن انسان از سنتهاي اجتماعي كه خداوند آنها را ترسيم نموده، و نينديشيدن در مورد آنهاست كه با آنچه خدا براي روند زندگي انسان در نظر گرفته مخالفت دارد.
با اين وصف، شناخت سنتها و قوانين الهي ما را از موضعگيريهاي نادرست زيادي در پيمودن مسير زندگي، وا ميدارد و با استفاده از تجارت موفقيتآميز و منسجم با سنتهاي الهي، راه رسيدن به آرمانها براي ما كوتاه ميشود.
8- بررسي مثبتگرايانه و هوشيارانه تاريخ تا سنتهاي زندگي را از آن استخراج نموده، و آن را ميداني براي بررسي طرحهاي اسلامي و عوامل موفقيت و شكست آنها قرار دهيم و از نقاط منفي و عوامل شكست، در برخي از برنامه ها و نقشههاي مسلمانان در اين مسير دوري جوييم.
پديدهي اختلاف در اين دوران به اوج خود رسيده است تا جايي كه اختلافات فكري به درگيريهاي خونيني تبديل شده كه پيكرهي امت را از هم متلاشي نمود و مسلمانان را به تكفير همديگر وا داشته است.
همهي اين اختلافات در چارچوب مسائل جزئي و سطحي روي ميدهد حال آنكه مسائل حياتي مرتبط با سرنوشت و آيندهي امت اسلامي به حاشيه رانده شدهاند.
به ديگر سخن، تعدد مكاتب و مذاهب فكري كه بايد وسيلهيي براي پيشرفت فكر انساني، نوآوري در دنياي انديشه، كار كردن در زمينههاي مشترك، و پذيرش عذر ديگران در مسائل اختلافي و منحصر كردن اختلاف در زمينههاي مشخصي باشد همانطور كه قرآن بدان تصريح كرده است:
«قل يا أهل الكتاب تعالوا إلي كلمة سواء بيننا و بينكم أن لا نعبد إلا الله»(3) «بگو: اي اهل كتاب! بياييد به سوي سخن دادگرانهاي كه ميان ما و شما مشترك است، كه جز خداي يگانه را نپرستيم».
با اين وجود، اين مكاتب و مذاهب فكري وسيلهاي براي اختلاف و فتنهانگيزي در محافل اسلامي و حتي در اساليب و روشهاي كاري گرديده است. هنوز هم امت اسلامي، عليرغم شعارها و فريادهايي كه مصلحان از قرنها پيش براي وحدت سر دادهاند، ناتوان است از اينكه اختلاف بين مذاهب اسلامي و مكاتب فكري را كاهش دهد.
همهي اينها از جهل و ناداني، پيروي از هواي نفس، عدم اخلاص و نبود فرهنگ برخورد با اختلاف و به ويژه سياست فتنهانگيزي دشمنان اسلام، نشأت گرفته است. ما خواهان بستن باب اختلاف نيستيم، چرا كه اختلاف از لوازم طبيعت بشري انسان است بلكه ميخواهيم بدانيم چگونه با اختلاف آراء برخورد كرده و نتايجي به سود امت اسلامي از آن بدست آوريم.
غرور، مسألهاي است كه گاهي افراد، جماعتها و گروهها بدان مبتلا گشته و موجب انزواي آنها و بيتوجهي به ديگران ميشود. و در نتيجه پذيراي هيچگونه انتقادي نخواهند بود، چرا كه نقد را متوجه انديشه، ارزشها و اصول خود ميداند.
موضوعيت قضيه ميطلبد كه انسان مسلماني كه خواستار اصلاح است و نيز جماعتها و گروههايي كه ميخواهند در مسير تكامل عملي و ميداني روند خدمترساني به اسلام گام بردارند، زندگي را عرصهي كسب تجارب قلمداد كنند تا از تجربهها و اشتباهات و آموختههاي ديگران استفاده نمايند. گروهها بايد در تعامل با افراد خود صريح بوده و بهطور واضح پيروزيها و شكستهايشان را بدانها اعلان كنند و به منظور علاج شكستها و برطرف نمودن آنها توسط گروه و اعضاي آن، عوامل شكست را تشريح نمايند. و اين كار با شروط زير شدني است:
1- هوشياري گروه و نااميد نشدن آن به سبب صراحتگويي؛
2 - افراد، خود، مسئوليت علاج را برعهده بگيرند و مسئوليت را به گردن ديگران نيندازند و تنها به صورت منتقد باقي نمانند. چون ماندن در سطح زندگي منتقدانه نوعي بيماري و توجيهي براي بازماندگان از كار و تلاش ميباشد. به اين ترتيب، پيروان گروه موضوعيت قضيه را درك كرده و شخصيت آنها براساس اين تفكر و به دور از مغالطه و اصرار بر خطا شكل ميگيرد. و اين از بارزترين نمادهاي جامعهيي اسلامي است كه به دور از نخوت و غرور و براي خدا زندگي ميكند. نخوت و غروري كه از خطرناكترين بيماريهاي اخلاقي فرا روي دعوتگران اسلامي به حساب ميآيند. تشكل اسلامي كه از مواجه با اشتباهات خود واصلاح آنها سرباز ميزند با خطر ركود و انزوا از امت اسلامي و رضايت دادن به آنچه كه در اختيار دارد، دچار ميشود، در نتيجه از نوآوري و توسعه باز مانده و در جا ميزند و بدنبال آن اعضايش ريزش كرده و دشمنان بر آن چيره ميشوند. برخي تلاش كردهاند تا با فهمي نادرست اين شكست و درجازني را بنام قضا و قدر، محنت و راه پر مخاطره و دشوار پيامبران توجيه كنند. چرا كه قضا و قدر مستلزم تسليم در برابر شرايط و شانه خالي كردن از مسئوليت نبوده و محنت نتيجهي طبيعي تلاش و جهاد مؤمنان برضد ظلم و فساد است نه رضايت دادن به ستم موجود و وضعيت منفي كارگزاران و عدم بررسي اشتباهات و استفاده نكردن از تجارب ديگران، و عدم شناخت شرايط موضوعي محيط كار و كارگزاران و حتي عدم برداشت درست از سنتها و اسباب طبيعي كار.
مشكل ما اين است كه از نياز شديد خود به اين مطالعات و هر چند بررسيهاي مدرن آگاهي نداريم و متكي به اصول و ثوابتي هستيم كه آنها را در اختيار داريم، ولي نميتوانيم آنها را در ظروف و شرايطي كه جامعهي اسلامي امروزه در آن به سر ميبرد جامهي عمل بپوشانيم.
قرآن، سنت نبوي و ديگر منابع قانون گذاري اسلامي خطوطي كلي فراروي ما قرار ميدهند كه ميتوان به وسيله آنها برنامه اي را ترسيم نمود كه موتور جامعهي اسلامي را در پرتو اسلام و مطابق با نيازهاي نوين و پيشرفتهي جامعهي امروزي به حركت در آورد. لازمهي اين امر فهم عميق و درك صحيح اين نيازها و استقبال از آنها با آغوش باز ميباشد. و اين چيزي است كه امروز بدان نيازمند هستيم. ما امروز، نيازمند يك برنامهي اخلاقي هستيم كه با زباني قابل فهم براي همه، حركت فرد و جامعهي امروزين را پوشش دهد. بايد مفاهيم خويش را در قالبي متناسب با ذهنيت مسلمان امروزي ارائه دهيم. و تمام تلاش خود را به خرج دهيم تا انديشهي اسلامي و كتابهاي عقيدتي را از بدعتها، كجروي و غلو پاكسازي كنيم. و بر پژوهشگران عقيدتي و فقهي است كه بدانند كه بايد با برنامهيي جديد و زباني متناسب با ذهنيت انسان معاصر و چالشهاي فرا روي آن به ارزيابي مسائل فكري بپردازند.
اين برنامهي پيشرفتهي نوين بايد در چارچوب قانونگذاري اسلامي تدوين شود و بايد مفاهيم و موضوعات متنوعي كه نسل امروزي جامعهي اسلامي در جوانب مختلف زندگي ديني، فرهنگي، اقتصادي، اجتماعي و سياسي به آنها نياز دارد، همراه با احكام شرعي آنها كه نمايانگر ديدگاه و قوانين اسلامي است و ميتوانند جامعه را اداره و تمام نيازهاي قانونگذاري آنرا بخوبي پوشش دهند، مشخص گردند.
از نشانههاي سطحينگري اين است كه اموري كه در هرم اولويات فعاليت اصلاح اجتماعي و فكري قرار دارند مشخص نگردند و به امور بياهميت و حاشيهيي كه فرصتهاي زيادي را در راه رسيدن به اهداف و حاكم كردن اسلام از ما ميگيرند، بپردازيم.
دشمن با انجام تحقيقات و ارائهي راهكارهاي علمي و تدوين نقشهها در صدد مبارزه با اسلام و مسلمانان است. پس ما نيز بايد با تحقيقات و شگردهاي مبتني بر برنامهريزي عقلي، عملي و موضوعي به مقابله با توطئههاي آنان بپردازيم.
«أدع إلي سبيل ربّك بالحكمة والموعظة الحسنة وجادلهم بالتي هي أحسن»(4)
«مردم را با حكمت و موعظهي نيكو به راه پروردگارت بخوان و با آنچه بهتر است با آنها مجادله كن.»
مسلمانان ثروتمند و داراي توان مالي ميتوانند با مشاركت و حمايت از اين پروژههاي سازنده، به اسلام، دعوت اسلامي، محافظت بر آيندهي امت اسلامي، تلاش علما جهت تبلور انديشهي اسلامي و تربيت نخبگان علمي خدمت كنند تا از اين راه به بهرهي دنيا و آخرت دست يابند و آيندهي تمدني شكوفايي را براي جامعهي خودتضمين كنند.
ثانياً: بر علماي اسلام، دعوتگران و مصلحان روشنفكر است كه با طرح موضوعات مفيد و بررسي مسائل مربوط به انسان مسلمان امروزي با ساختاري نو و جذاب و روشي تشويقكننده نه ترساننده و متناسب با وضعيت متحول اجتماعي، مسئوليت خود را ادا كنند.
ثالثاً: مسئوليت گروهها و مذاهب اسلامي اقتضا ميكند كه با هم متحد و يكپارچه شوند و بر آنهاست كه مطابق با وضعيت موجود امت اسلامي و با روحيهي تفاهم فكري و گفتگوي موضوعي زندگي مسالمتآميز با هم داشته باشند. همچنين بايد روشهاي جذاب و گيراي مبتني بر فهم عميق اسلامي بكار گيرند و همواره در راستاي به روز كردن اين متدها، تعميق افكار، تربيت نسل نوين اسلامي و نجات دادن مسلمانان از چنگال تفرقه، جهل و فساد تلاش كنند.
فِرَق اسلامي بايد با در نظر گرفتن آرمانهاي بزرگ، آمادگي براي تفاهم، گفتگو با ديگران و هماهنگي با يكديگر، بطور جدي، از تفرقه و جدايي دوري جويند. و با اين كار ميتوانند يك استراتژي پيشرفته را ترسيم كنند كه با تقسيم وظايف در آن، زمينهي وحدت امت اسلامي، شكوفايي و حفظ آن از تفرقه و نابودي، فراهم ميگردد.
دشمن در تلاش است كه تمام فرصتها را جهت نابودي جامعهي اسلامي بكارگيرد. گاهي از اختلافات ما سود ميجويد و تاريخ اين كار را براي ما ثابت كرده است، چرا كه استكبار درصدد بوده با بهرهبرداري از اختلافات مذهبي و سياسي بين گروههاي اسلامي، مسلمانان را از هم جدا كرده و آنها را به جوامعي كوچكتر تبديل كند تا به آساني بتواند ايشان را شكار كرده و بر آنها چيره شود.
مسئوليت ما در مواظبت از وحدت امت اسلامي از طريق ايجاد وحدت فكري و تفاهم بين كارگزاران و حفظ اهداف با روشهاي متناسب با روز، خلاصه ميشود. و با اين كار، از آيندهي امت اسلامي پاسداري ميكنيم. در غير اينصورت نميتوان انتظار خير و نيكي كشيد و همه بايد مسئوليت نابودي، هدر رفتن تلاشها و توانمنديها و سودجويي دشمن از ضعف و تفرقهي ما را برعهده بگيرند.
بنابراين، جا دارد كه مسئوليت خطير علما، انديشمندان، دعوتگران و اصلاحگران در قبال ايفاي بجا و مقتدرانه، نقشي كه از آنها انتظار ميرود، يادآور شويم، تا امت اسلامي را از وضعيت تلخ موجود نجات دهند و در مقابل چالشهاي خطرناكي كه فراروي آن قرار دارد، از آن محافظت نمايند.
/خ
بيداري اسلامي پديدهيي اجتماعي است كه به معناي بازگشت بيداري و هوشياري امت اسلامي است تا به خودباوري رسيده و به دين و كرامت و استقلال سياسي، اقتصادي و فكري خود مباهات كرده، و در راستاي ايفاي نقش طبيعي خود به عنوان «بهترين امت براي مردم» تلاش كند. اين بيداري فرخنده عوامل و ريشههاي تاريخي دارد كه بايستي آنها را مورد بررسي قرار دهيم.
1- عوامل دروني:
دين اسلام مشكلات رواني، جسماني، دنيوي و اخروي انسان را حل كرده است بطوري كه انسان مسلماني كه سلوك و نحوهي زندگي او برگرفته از اسلام است در آرامش و آسايش بسر ميبرد. اسلام با تربيت دروني انسان و [ايفاي] نقش در حفظ انسان از بيماريهاي اخلاقي و رفتاري، و كسب فضائل و صفات نيكو، و تقويت ارتباط با خدا (سبحانه و تعالي) و توكل بر او، و ايجاد انسجام در روابط اجتماعي، چشماندازهاي كلي اخلاق را براي وي ترسيم مينمايد.
همچنين اسلام با احياي بعد روحي و معنوي در انسان، از وي فردي اجتماعي ميسازد كه ميتواند در تربيت جامعه مشاركت جويد.
اسلام توانسته تمام نيازهاي انساني را پوشش دهد و نقش طبيعي او را در جانشيني خدا در زمين به وي عطا كند.
اين بعد سرنوشت انسان كه اسلام براي فرد و جامعه چه در بعد جهانبيني و چه در بعد تشريع و قانونگذاري تكامل يافته، و چه در بعد اخلاق نيك، منادي آن بوده سرآغازي براي بيداري [اسلامي] گرديده است.
2- عوامل بروني:
اين ضعف، ناداني و آميختگي بين تمدن، فرهنگ و علم منجر شد به اين كه امت اسلامي تحت سيطرهي تمدن جديد قرار گيرد. تا جايي كه نويسندگان و روشنفكران [مسلمان] نيز فريفتهي آن شده و براي آن به نظريهپردازي پرداختند. بعد از مدتي نه چندان كوتاه سرپوشها كنار رفته و چهرهي دروغين تمدن معاصر و كذب داعيان آن برملا شد و بعد از مصيبتها و بحرانهايي كه دامنگير امت اسلامي شده بود [تازه به خود آمد] و احساس كرد مغلوب و مورد استثمار قدرتهايي قرار گرفته كه ثروتها و امكانات آن را به غارت بردهاند. و براي امت اسلامي روشن شد كه همگان ميخواهند منافع آن را ربوده، و آن را استعمار كنند و آن را به ذلت بكشانند، و از ارزشها، عقيده و فكر اسلامياش دور سازند.
همانطور كه روشن شد برخورد تمدني كنوني، درگيري بر سر منافع است كه مسلمانان به جز شكست و پس رفت نصيبي از آن نبردهاند. اين حقايق چشم [بصيرت] بسياري از قربانيان مغلوب اين قدرتها را گشوده و آنان را به سوي يافتن يك نجاتدهنده داده است. در نتيجه بعضي از علما و انديشمندان اصلاحگر به مقابله با اين تهديد و برخورد تمدني معاصر پرداختند.
پيآمد عكسالعملهاي ناشي از برخورد تمدني و درگيري شديد ميان اسلام و تمدن ماترياليستي در مقابله با سلطهي فكري و سيطرهي بيگانگان به نام اسلام و احساس مسئوليت امربه معروف و نهي از منكر و جهاد در راه خدا، سرآغاز ديگري براي بيداري اسلامي در عصر حاضر شده است. و از عوامل بيروني بيداري اسلامي ميتوان به برخورد تمدنهاي نوين جهت سيطره بر جهان سوم و نتايج تلخي كه از اين درگيريها عايد بشريت شده و ستم آشكارا و صريحي كه از آن رنج برده است، اشاره كرد.
دراين شرايط ملتها به اين فكر افتادند كه انتقام كرامت از دست رفتهي خود را گرفته، و وحدت فكري، سياسي و اقتصادي خود را حفظ كنند. باشد كه بتوانند جايگزيني بيابند تا ايشان را از تجارب [تلخ و] تاريكي كه زير سلطهي قدرتهاي مستكبري كه شعار تمدن و پيشرفت سر ميدادند، برهاند.
پس ملتهاي مسلمان، اسلام را بزرگترين نجاتدهنده و آرمان خود يافتند و بر آن شدند كه انتقام اسلام را [از دشمنانش] بگيرند، و به دفاع از آن و مطالبهي آن برخيزند. و نيز انتقام كرامت از دسته رفتهي خود تحت سلطهي بيگانه را بگيرند. از اين روي در جاي جاي قلمرو اسلامي شاهد انقلابهايي هستيم كه خواستار آزادي، استقلال و بناي تمدن اسلامي در سرزمينهاي اسلامي هستند. اين بود فرآيند شكلگيري بيداري اسلامي و برخي از عوامل پيدايش آن. بيداري اسلامي پديدهاي ناگهاني نبوده بلكه بياني است از رنج و آلام ملتهاي اسلامي، از آن روزي كه كشورهايشان تحت سلطهي بيگانگان قرار گرفت و فرامين غيراسلامي و حاكمان ناتوان به منظور پاشيدن بذر زهرآگين تمدن وارداتي در جوامع اسلامي، بر آنها تحميل شدند.
بدينصورت ملتهاي مسلمان بين ايمان به رسالت و عقيدهي خود كه نوعي حيات ديني و التزامات شرعي ناشي از شريعت اسلامي را به آنان القاء ميكند از يك سو، و رشد فزايندهي تمدني جديد كه در تلاش است آنها را از هويت، عقيده و التزام به شريعت جدا كند، از ديگر سو، نوعي تناقض و دوگانگي بزرگ احساس كردند. در نتيجه، تمدن غربي در مقابل بيداري اسلامي كه در درون امت جاي گرفته بود، در لايههاي سطحي جامعه [اسلامي] باقي ماند و هرگز نتوانست به اعماق آن نفوذ كند.
فرزندان بيدار و مخلص و دعوتگرا است اسلامي در مقابل هرآنچه از پيكرهي امت، انديشه و ارزشهاي تمدني جاويدانش بيگانه بود، در جايجاي جهان اسلام نداي مخالفت سردادند.
جامعهشناسان، سياستمداران، مصلحان و انديشمندان، اين بيداري را پيشبيني كرده بودند. به عنوان نمونه، انديشمند شهيد سيدقطب در كتاب خود تحت عنوان «المستقبل لهذا الدين»(1) و نيز حامد ربيع، استاد علوم سياسي بشارت اين بيداري را دادهاند. بلكه تمام رهبران فكري و سياسي جهان، از شصت سال پيش انتظار چنين بيداري را ميكشيدند.
اسميت، استاد دانشگاه مونتريال، كتابي با عنوان «اسلام امروزين» دارد كه در دههي پنجاه ميلادي به چاپ رسيده و در آن توجه مسئولان كشور متبوعش را به اين بيداري جلب كرده است.
همچنين خاورشناس انگليسي «مونتوكوملي وات» در سال 1964م كتابي را منتشر كرد و در آن اسلام قرون وسطي را مورد كنكاش قرار داده و انتظار بيداري اسلامي را داشته است و در توصيف آن ميگويد: «بيداري اسلامي ايدئولوژي چهارمي خواهد شد كه در پايان قرن بيستم بر جهان معاصر حاكم ميشود.»
البته مهمترين مدرك در اين زمينه مربوط به دانشمند روسي «ژوگانوفسكي» است كه به دنبال انقلاب سوسياليستي كتابي را نوشت و به ارزيابي آن پرداخت و با اشاره به دو انقلاب فرانسه و سوسياليستي شوروي و شكست آن دو از يك جهت مشخص و نياز جهان به انقلاب ديگري كه بتواند اشتباهات مسير حركتي انسان را تصحيح كند، اين سؤال را مطرح ميكند كه انقلاب جهاني سوم كي و از كجا ميآيد؟ سپس پيشبيني كرده كه خيزش اين انقلاب [سومي] تنها از جهان اسلام خواهد بود. اين پيشبيني متعلق به سال 1919 ميباشد.
بعد از ارائه اين شرح كوتاه دربارهي عوامل بيداري اسلامي، محافظت از اين بيداري و هدايت رشد آن لازم است تا ضمن ايفاي نقش آتي خود دستاوردهاي خود را در نشر تمدن اسلامي در اقصي نقاط جهان بدور از ترور، خشونت و تندروي ارائه دهد. تا از اين راه، به آيندهي درخشاني براي اسلام و ملتهاي محروم از كمترين حقوق انساني، آزادي و استقلال، بشارت دهد.
بنابراين بايد مشكلات و موانعي كه بر سر راه اين بيداري نوين و مهد تمدن اسلامي وجود دارند، به درستي شناسايي شوند تا از آنها حذر كرده و آنها را از ريشه بخشكانيم و تا عناصري باقي نماند كه مانع تأثيرگذاري اين بيداري و رشد آن و در نتيجه ركود امت اسلامي گردد.
از اين رو ميتوان موانع بيداري اسلامي را در دو بخش عوامل دروني و بروني مطرح كرد.
اما موانع دروني فكري را ميتوان به صورت زير خلاصه كرد.
1- عدم فهم و دركي عميق معتدل و متوازن مسلمانان از انديشهي اسلامي؛
2- ظروف و شرايطي كه قبلاً بدانها اشاره شد؛
3- عدم حضور رهبران رباني در تطبيق صحيح اسلام و فهم درست از شرايط و تحولات عصر حاضر و عواملي كه آنها را به اتخاذ مواضع استثنائي واداشته و مكتب اسلام را از لحاظ تطبيقي، سياسي و اجتماعي در هالهيي از ابهام قرار داده است.
مطالعه و بررسي اين موضوع به تلاش و تأمل نياز دارد. اين وضعيت، براي مدتي طولاني، باعث عدم فهم و درك حقيقي و درست [از اسلام] گرديد. در نتيجه نظريه اسلامي در بعد تطبيقي اجتماعي- سياسي در ذهن بسياري از علماي مسلمان، به جز اندكي از ايشان، به صورت مبهم باقي ماند و [اين ابهام] در آراء اجتهادي آنان منعكس گرديد. و اين عدم فهم درست، در قالب توجه زياد آنان به مسائل عبادي و امور فردي و ناديده گرفتن مسائل مهم امت اسلامي نمايان شد. علاوه بر اين، اقدام برخي توطئهگران به تشويش چهرهي واقعي اسلام و تأثيرپذيري بعضي از سادهلوحان [مسلمان] از افكار انحرافي، همه و همه منجر به تندروي در فهم اسلام و عقايد آن مانند ترور، غلو و رفتار افراطگرايانه مثل كنارهگيري از جامعه بمنظور حفظ هويت شخصيت اسلامي گرديد.
همچنان كه فهم نادرست برخورد با دشمنان اسلام، و اينكه همگي ايشان را در زمرهي [كفار] دارالحرب به حساب آوريم و برخورد خود را با آنها برخوردي مسلحانه قلمداد كنيم، در طول تاريخ، نه تنها فرصتهاي زيادي را در راستاي نزديك كردن بسياري از ملتها به اسلام و ملحق نمودن آنها به صف مسلمانان، از ما سلب كرده، بلكه فرصت استفاده از بسياري از افكار و انديشههاي متسامح اسلام را نيز از ما گرفته است.
بنابراين براي رسيدن به يك برنامهي متكامل، بايد اسلام را بهصورت موضوعي مورد مداقه و بررسي قرار دهيم تا به كمك آن يك تمدن اسلامي متسامح پايهريزي كنيم كه با نيازهاي روز و دستاوردهاي دنياي واقع معاصر، همگام و هماهنگ بوده و از سطحينگري بدور باشد و در عين حال با در برگرفتن روح شريعت و تكيه بر متون صحيح، بر جوهر دين حريص باشد تا ضمن برداشتن گامهاي زير، به راهحلهاي موفقيتآميز دست يابيم.
1- اهتمام به عقل و نقش و تأثير آن در تعيين بعد شرعي در پرتو مقاصد و اهداف احكام و به وسيلهي عقل و اجتهاد ميتوان وضعيت رو به رشد و ميزان انطباق آن در قواعد كلي با شريعت عزا را با در نظر گرفتن عناصر متغير موجود در عالم واقع، مورد بررسي قرار داد تا با استفاده از سنتهاي تغيير، متدهاي خود را دگرگون سازيم و در نتيجه با دنياي واقع منسجم و هماهنگ شويم. همانگونه كه خداي متعال ميفرمايد:
«ان الله لايغير مابقوم حتى يغيروا ما بأنفسهم»(2)
«بي گمان خدا وضعيت هيچ قومي را تغيير نميدهد مگر اينكه درونهاي خود را دگرگون سازند».
2- علماي مسلمان بايد با توجه به نصوص صحيح و قابل اعتماد و بعد از مطالعهي موضوعي ظروف و شرايط نص و مقتضيات مرحلهي جاري، حقيقت و احكام را در شريعت جستجو نمايند.
3- مطالعه و بررسي افكار و انديشهها به دور از اختلافات انباشته شده در ذهن و افكار گذشتگان و جستجوي دليل براي اثبات آنها بدون تقليد از آراء فقهاي گذشته، تقليدي كه راه نتيجهگيري سالم و درست را بر ما ميبندد. مانند استناد به روايات ضعيف و استدلال به دليلي كه در قوت ديگر ادلهي قطعي نباشد يا چشمپوشي از دليلي كه بايد در صدر ادله قرار گيرد كه به منظور تحميل نظر شخصي بر اسلام انجام ميگيرند. در فقه اسلامي نمونههاي زيادي از اين قبيل وجود دارند. بنابراين، بايد اجتهاد شكل تخصصي به خود بگيرد، چرا كه اجتهاد مطلق موضوعي، در شرايط فعلي نزديك به محال است.
4- گذر از حالت روتيني فقه فردي مثل بخش عبادات كه بحث در آن تقريباً به تكامل رسيده است، و تأكيد بر بررسي فقه اولويات يعني فقه زندگي اجتماعي، سياسي و اقتصادي جهت ترسيم متدي متكامل در تمام اين زمينهها.
5- تلاش در جهت بررسي تطبيقي موضوعات [فقهي] بدور از تعصب و تقليد كوركورانه اي كه روحيهي ابداع و نوآوري را به تعطيلي ميكشاند و با حركت به سوي چشماندازهاي گسترده و همهجانبه، چرا كه پژوهشهاي اسلامي مبتني بر يك مذهب معين و ناديده گرفتن مذاهب ديگر ما را از نتايج عقلي، اجتهادات و نوآوريهاي مجتهدين در عرصههاي مهم زندگي محروم ميگرداند.
6- بررسي موضوعي وضعيت موجود و تلاش جهت تفكيك مسائل علمي و متدهايي كه ميتوان آنها را به مصلحت اسلام به كار گرفت از مسائلي كه داراي ريشههاي تمدني مخالف اسلام ميباشند.
7- تأكيد بر متد عقلي و تجربي و پذيرش نقد در برنامه و روش، و دوري از توجيه غيبي مواضع و روشهاي نادرستي كه ارتباطي با غيب ندارند. و اين بدان خاطر است كه غيب در اذهان مردم از قداست برخوردار است و از طريق ايجاد اميدواري، ارتقاي زندگي انساني و مرتبط ساختن آن با روز قيامت و تعميق رضايت از قضا و قدرالهي در درون انسان، در مداواي بسياري از مشكلات رواني فرد و جامعه تأثير بسزايي دارد. پس غيب منبع قدرت انسان در پيمودن درست مسير پر پيچوخم زندگي به شمار ميرود.
آنچه ما منكر آن هستيم دور كردن انسان از سنتهاي اجتماعي كه خداوند آنها را ترسيم نموده، و نينديشيدن در مورد آنهاست كه با آنچه خدا براي روند زندگي انسان در نظر گرفته مخالفت دارد.
با اين وصف، شناخت سنتها و قوانين الهي ما را از موضعگيريهاي نادرست زيادي در پيمودن مسير زندگي، وا ميدارد و با استفاده از تجارت موفقيتآميز و منسجم با سنتهاي الهي، راه رسيدن به آرمانها براي ما كوتاه ميشود.
8- بررسي مثبتگرايانه و هوشيارانه تاريخ تا سنتهاي زندگي را از آن استخراج نموده، و آن را ميداني براي بررسي طرحهاي اسلامي و عوامل موفقيت و شكست آنها قرار دهيم و از نقاط منفي و عوامل شكست، در برخي از برنامه ها و نقشههاي مسلمانان در اين مسير دوري جوييم.
بيماريهاي بيداري اسلامي
1- اختلاف:
پديدهي اختلاف در اين دوران به اوج خود رسيده است تا جايي كه اختلافات فكري به درگيريهاي خونيني تبديل شده كه پيكرهي امت را از هم متلاشي نمود و مسلمانان را به تكفير همديگر وا داشته است.
همهي اين اختلافات در چارچوب مسائل جزئي و سطحي روي ميدهد حال آنكه مسائل حياتي مرتبط با سرنوشت و آيندهي امت اسلامي به حاشيه رانده شدهاند.
به ديگر سخن، تعدد مكاتب و مذاهب فكري كه بايد وسيلهيي براي پيشرفت فكر انساني، نوآوري در دنياي انديشه، كار كردن در زمينههاي مشترك، و پذيرش عذر ديگران در مسائل اختلافي و منحصر كردن اختلاف در زمينههاي مشخصي باشد همانطور كه قرآن بدان تصريح كرده است:
«قل يا أهل الكتاب تعالوا إلي كلمة سواء بيننا و بينكم أن لا نعبد إلا الله»(3) «بگو: اي اهل كتاب! بياييد به سوي سخن دادگرانهاي كه ميان ما و شما مشترك است، كه جز خداي يگانه را نپرستيم».
با اين وجود، اين مكاتب و مذاهب فكري وسيلهاي براي اختلاف و فتنهانگيزي در محافل اسلامي و حتي در اساليب و روشهاي كاري گرديده است. هنوز هم امت اسلامي، عليرغم شعارها و فريادهايي كه مصلحان از قرنها پيش براي وحدت سر دادهاند، ناتوان است از اينكه اختلاف بين مذاهب اسلامي و مكاتب فكري را كاهش دهد.
همهي اينها از جهل و ناداني، پيروي از هواي نفس، عدم اخلاص و نبود فرهنگ برخورد با اختلاف و به ويژه سياست فتنهانگيزي دشمنان اسلام، نشأت گرفته است. ما خواهان بستن باب اختلاف نيستيم، چرا كه اختلاف از لوازم طبيعت بشري انسان است بلكه ميخواهيم بدانيم چگونه با اختلاف آراء برخورد كرده و نتايجي به سود امت اسلامي از آن بدست آوريم.
2- غرور و خودخواهي:
غرور، مسألهاي است كه گاهي افراد، جماعتها و گروهها بدان مبتلا گشته و موجب انزواي آنها و بيتوجهي به ديگران ميشود. و در نتيجه پذيراي هيچگونه انتقادي نخواهند بود، چرا كه نقد را متوجه انديشه، ارزشها و اصول خود ميداند.
موضوعيت قضيه ميطلبد كه انسان مسلماني كه خواستار اصلاح است و نيز جماعتها و گروههايي كه ميخواهند در مسير تكامل عملي و ميداني روند خدمترساني به اسلام گام بردارند، زندگي را عرصهي كسب تجارب قلمداد كنند تا از تجربهها و اشتباهات و آموختههاي ديگران استفاده نمايند. گروهها بايد در تعامل با افراد خود صريح بوده و بهطور واضح پيروزيها و شكستهايشان را بدانها اعلان كنند و به منظور علاج شكستها و برطرف نمودن آنها توسط گروه و اعضاي آن، عوامل شكست را تشريح نمايند. و اين كار با شروط زير شدني است:
1- هوشياري گروه و نااميد نشدن آن به سبب صراحتگويي؛
2 - افراد، خود، مسئوليت علاج را برعهده بگيرند و مسئوليت را به گردن ديگران نيندازند و تنها به صورت منتقد باقي نمانند. چون ماندن در سطح زندگي منتقدانه نوعي بيماري و توجيهي براي بازماندگان از كار و تلاش ميباشد. به اين ترتيب، پيروان گروه موضوعيت قضيه را درك كرده و شخصيت آنها براساس اين تفكر و به دور از مغالطه و اصرار بر خطا شكل ميگيرد. و اين از بارزترين نمادهاي جامعهيي اسلامي است كه به دور از نخوت و غرور و براي خدا زندگي ميكند. نخوت و غروري كه از خطرناكترين بيماريهاي اخلاقي فرا روي دعوتگران اسلامي به حساب ميآيند. تشكل اسلامي كه از مواجه با اشتباهات خود واصلاح آنها سرباز ميزند با خطر ركود و انزوا از امت اسلامي و رضايت دادن به آنچه كه در اختيار دارد، دچار ميشود، در نتيجه از نوآوري و توسعه باز مانده و در جا ميزند و بدنبال آن اعضايش ريزش كرده و دشمنان بر آن چيره ميشوند. برخي تلاش كردهاند تا با فهمي نادرست اين شكست و درجازني را بنام قضا و قدر، محنت و راه پر مخاطره و دشوار پيامبران توجيه كنند. چرا كه قضا و قدر مستلزم تسليم در برابر شرايط و شانه خالي كردن از مسئوليت نبوده و محنت نتيجهي طبيعي تلاش و جهاد مؤمنان برضد ظلم و فساد است نه رضايت دادن به ستم موجود و وضعيت منفي كارگزاران و عدم بررسي اشتباهات و استفاده نكردن از تجارب ديگران، و عدم شناخت شرايط موضوعي محيط كار و كارگزاران و حتي عدم برداشت درست از سنتها و اسباب طبيعي كار.
3- سطحي نگري:
مشكل ما اين است كه از نياز شديد خود به اين مطالعات و هر چند بررسيهاي مدرن آگاهي نداريم و متكي به اصول و ثوابتي هستيم كه آنها را در اختيار داريم، ولي نميتوانيم آنها را در ظروف و شرايطي كه جامعهي اسلامي امروزه در آن به سر ميبرد جامهي عمل بپوشانيم.
قرآن، سنت نبوي و ديگر منابع قانون گذاري اسلامي خطوطي كلي فراروي ما قرار ميدهند كه ميتوان به وسيله آنها برنامه اي را ترسيم نمود كه موتور جامعهي اسلامي را در پرتو اسلام و مطابق با نيازهاي نوين و پيشرفتهي جامعهي امروزي به حركت در آورد. لازمهي اين امر فهم عميق و درك صحيح اين نيازها و استقبال از آنها با آغوش باز ميباشد. و اين چيزي است كه امروز بدان نيازمند هستيم. ما امروز، نيازمند يك برنامهي اخلاقي هستيم كه با زباني قابل فهم براي همه، حركت فرد و جامعهي امروزين را پوشش دهد. بايد مفاهيم خويش را در قالبي متناسب با ذهنيت مسلمان امروزي ارائه دهيم. و تمام تلاش خود را به خرج دهيم تا انديشهي اسلامي و كتابهاي عقيدتي را از بدعتها، كجروي و غلو پاكسازي كنيم. و بر پژوهشگران عقيدتي و فقهي است كه بدانند كه بايد با برنامهيي جديد و زباني متناسب با ذهنيت انسان معاصر و چالشهاي فرا روي آن به ارزيابي مسائل فكري بپردازند.
اين برنامهي پيشرفتهي نوين بايد در چارچوب قانونگذاري اسلامي تدوين شود و بايد مفاهيم و موضوعات متنوعي كه نسل امروزي جامعهي اسلامي در جوانب مختلف زندگي ديني، فرهنگي، اقتصادي، اجتماعي و سياسي به آنها نياز دارد، همراه با احكام شرعي آنها كه نمايانگر ديدگاه و قوانين اسلامي است و ميتوانند جامعه را اداره و تمام نيازهاي قانونگذاري آنرا بخوبي پوشش دهند، مشخص گردند.
از نشانههاي سطحينگري اين است كه اموري كه در هرم اولويات فعاليت اصلاح اجتماعي و فكري قرار دارند مشخص نگردند و به امور بياهميت و حاشيهيي كه فرصتهاي زيادي را در راه رسيدن به اهداف و حاكم كردن اسلام از ما ميگيرند، بپردازيم.
4- ارتجالي و بيبرنامه بودن:
دشمن با انجام تحقيقات و ارائهي راهكارهاي علمي و تدوين نقشهها در صدد مبارزه با اسلام و مسلمانان است. پس ما نيز بايد با تحقيقات و شگردهاي مبتني بر برنامهريزي عقلي، عملي و موضوعي به مقابله با توطئههاي آنان بپردازيم.
«أدع إلي سبيل ربّك بالحكمة والموعظة الحسنة وجادلهم بالتي هي أحسن»(4)
«مردم را با حكمت و موعظهي نيكو به راه پروردگارت بخوان و با آنچه بهتر است با آنها مجادله كن.»
راههاي معالجه
مسلمانان ثروتمند و داراي توان مالي ميتوانند با مشاركت و حمايت از اين پروژههاي سازنده، به اسلام، دعوت اسلامي، محافظت بر آيندهي امت اسلامي، تلاش علما جهت تبلور انديشهي اسلامي و تربيت نخبگان علمي خدمت كنند تا از اين راه به بهرهي دنيا و آخرت دست يابند و آيندهي تمدني شكوفايي را براي جامعهي خودتضمين كنند.
ثانياً: بر علماي اسلام، دعوتگران و مصلحان روشنفكر است كه با طرح موضوعات مفيد و بررسي مسائل مربوط به انسان مسلمان امروزي با ساختاري نو و جذاب و روشي تشويقكننده نه ترساننده و متناسب با وضعيت متحول اجتماعي، مسئوليت خود را ادا كنند.
ثالثاً: مسئوليت گروهها و مذاهب اسلامي اقتضا ميكند كه با هم متحد و يكپارچه شوند و بر آنهاست كه مطابق با وضعيت موجود امت اسلامي و با روحيهي تفاهم فكري و گفتگوي موضوعي زندگي مسالمتآميز با هم داشته باشند. همچنين بايد روشهاي جذاب و گيراي مبتني بر فهم عميق اسلامي بكار گيرند و همواره در راستاي به روز كردن اين متدها، تعميق افكار، تربيت نسل نوين اسلامي و نجات دادن مسلمانان از چنگال تفرقه، جهل و فساد تلاش كنند.
فِرَق اسلامي بايد با در نظر گرفتن آرمانهاي بزرگ، آمادگي براي تفاهم، گفتگو با ديگران و هماهنگي با يكديگر، بطور جدي، از تفرقه و جدايي دوري جويند. و با اين كار ميتوانند يك استراتژي پيشرفته را ترسيم كنند كه با تقسيم وظايف در آن، زمينهي وحدت امت اسلامي، شكوفايي و حفظ آن از تفرقه و نابودي، فراهم ميگردد.
دشمن در تلاش است كه تمام فرصتها را جهت نابودي جامعهي اسلامي بكارگيرد. گاهي از اختلافات ما سود ميجويد و تاريخ اين كار را براي ما ثابت كرده است، چرا كه استكبار درصدد بوده با بهرهبرداري از اختلافات مذهبي و سياسي بين گروههاي اسلامي، مسلمانان را از هم جدا كرده و آنها را به جوامعي كوچكتر تبديل كند تا به آساني بتواند ايشان را شكار كرده و بر آنها چيره شود.
مسئوليت ما در مواظبت از وحدت امت اسلامي از طريق ايجاد وحدت فكري و تفاهم بين كارگزاران و حفظ اهداف با روشهاي متناسب با روز، خلاصه ميشود. و با اين كار، از آيندهي امت اسلامي پاسداري ميكنيم. در غير اينصورت نميتوان انتظار خير و نيكي كشيد و همه بايد مسئوليت نابودي، هدر رفتن تلاشها و توانمنديها و سودجويي دشمن از ضعف و تفرقهي ما را برعهده بگيرند.
بنابراين، جا دارد كه مسئوليت خطير علما، انديشمندان، دعوتگران و اصلاحگران در قبال ايفاي بجا و مقتدرانه، نقشي كه از آنها انتظار ميرود، يادآور شويم، تا امت اسلامي را از وضعيت تلخ موجود نجات دهند و در مقابل چالشهاي خطرناكي كه فراروي آن قرار دارد، از آن محافظت نمايند.
پی نوشت:
(1) اين كتاب توسط رهبر انقلاب اسلامی ایران، آية الله سيدعلي خامنهاي تحت عنوان «آينده در قلمرو اسلام» به فارسي ترجمه شده و بارها به چاپ رسيده است.(مترجم)
(2) الرعد: 11.
(3) آلعمران: 64.
(4) النحل: 125.
/خ
مقالات مرتبط
تازه های مقالات
ارسال نظر
در ارسال نظر شما خطایی رخ داده است
کاربر گرامی، ضمن تشکر از شما نظر شما با موفقیت ثبت گردید. و پس از تائید در فهرست نظرات نمایش داده می شود
نام :
ایمیل :
نظرات کاربران
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}