دین پژوهی تطبیقی، که گاهی به آن تاریخ ادیان نیز گفته می شود، دانشی است نوپا، که در مغرب زمین ظهور کرده و همواره از پویایی و بالندگی خاصی برخوردار بوده است. این رشته نیز مانند بسیاری از رشته های دیگر، از فرزندان عصر روشنگری است و اگر بخواهیم دقیق تر سخن بگوییم، پیدایش آن به اواخر قرن نوزدهم میرسد. یواخیم واخ، دین شناس و جامعه شناس نامدار معاصر، در کتاب مطالعه تطبیقی دین که پس از مرگش انتشار یافت درباره تاریخچه وضعیت کنونی و آینده رشته ادیان، چنین می نویسد: «قرن حاضر به پایان نخواهد رسید مگر آنکه شاهد تأسیس دانش یک پارچه و یک دستی باشد که اکنون اجزایش پراکنده است. دانشی که قرنهای گذشته، وجود نداشته و هنوز نیز تعریف آن به درستی روشن نیست. دانشی که شاید برای نخستین بار دانش دین شناسی Seience of Religion  نامیده خواهد شد.»(1) سر رشته دین پژوهی تطبیقی را در آثار زبان شناس آلمانی به نام ف . ماکس مولر (۱۸۲۳ - ۱۹۰۰ م) می توان یافت. دانش وسیع مولر، از زبان هندی و اروپایی، رهیافت تطبیقی او به فقه اللغه و تسری دادن روش آن به دین پژوهی و حمایت صریح او از این رشته به عنوان یک رشته علمی؛ در طول حیات او، راه را برای تأسیس کرسی های مربوط به این رشته، در دانشگاههای پیشتاز اروپا باز کرد (2)
 

فلسفه دین

فلسفه دین، به معنای تفکر فلسفی در زمینه دین است. حال اگر آن را دفاع عقلانی و فلسفی از اعتقادات دینی معرفی کنیم، در آن صورت ادامه دهنده نقش و کارکرد الهیات طبیعی (عقلی) که متمایز از الهیات وحیانی بوده، شناخته می گردد و غایت آن، اثبات وجود خدا، از طریق براهین عقلی می باشد. ولی امروزه فلسفه دین، تنها بر تفکر فلسفی و عقلانی درباره دین، اطلاق می شود و نمی توان آن را وسیله ای برای آموزش دین تلقی کرد. در این صورت حتى ملحدان نیز می توانند همچون افراد متدین به تفکر فلسفی در زمینه دین بپردازند. از این رو فلسفه دین، شعبه ای از فلسفه است که مفاهیم و نظام های اعتقادی دینی و نیز پدیدارهای اصلی تجربه دینی و مراسم عبادی و اندیشه ای را که این نظام های عقیدتی، بر آن مبتنی هستند، مورد مطالعه قرار می دهد. ظهور مطالعه جامعه شناختی دین در عصر جدید، توسط پارسونز، داگلاس و توماس لوکمان پیوند نزدیکی با ظهور سرمایه داری، تعدد فرهنگی، مدارای دینی و دولت لیبرال داردمهمترین مباحث فلسفه دین که با روش عقلی بررسی می شوند، عبارتند از: تعریف دین، منشأ دین، براهین اثبات وجود خدا، پلورالیسم دینی، شبهات شر، اوصاف خدا، رابطه علم و دین، اخلاق و دین و زبان دین.
 

مردم شناسی دین

رهیافت مردم شناسی به دین، به عنوان یک حوزه یا رشته نظام مند، در فرهنگ غرب، از ریشه های عمیقی برخوردار است. سلسله النسب این امر را میتوان به روشنی تا آثار مورخان قوم شناس یونانی و اسلاف رومی آنها پی گرفت. تکامل گرایی اجتماعی و زیستی قرن نوزدهم، در نظریه های مردم شناختی دین، نقش مهمی بازی کرده است. تیلور (۱۸۳۲ - ۱۹۱۷ م) قوم شناس انگلیسی، یکی از نخستین محققانی بود که مفاهیم تکاملی را در دین پژوهی، به کار برد. او مؤسس دین پژوهی مردم شناختی، شمرده می شود. وی بر مبنای آداب، رسوم و عقاید فرهنگ های بدوی، شواهدی بر مرحله نخستین دین یافت. به نظر او مرحله نخستین دین، عبارت بوده است از اعتقاد به ارواحی که نه فقط در وجود انسانها، بلکه در همه ارگانیسم های طبیعی و اشیاء، خانه دارند. ر. مارت (۱۸۶۶ - ۱۹۴۳) و رابرتسون اسمیت (۱۸۴۶ – ۱۸۹۴) نیز دو مردم شناس انگلیسی اند که در این باره به تحقیق پرداختند.
 
روان شناسی دین، آن گونه که امروزه تلقی می شود، موجودیتش را به هم زمانی پیدایش ادیان تطبیقی در قرن نوزدهم اروپا با پیدایش دو رشته دیگر که در آغاز با دین بی ارتباط بود، مدیون است. این دو رشته، عبارتند از: روان شناسی اعماق، که در حوزه علوم پزشکی به صورت نخستین جستجوی منظم نظریه ای در باب ضمیر ناخودآگاه، برای درمان بیماری های روانی، پدیدار شد و دیگر فیزیولوژی روان شناختی، که از فیزیولوژی، به صورت کوششی برای جانشین سازی دستگاه و تکیه گاه فلسفی مربوط به نظریه ادراک با سنجش و آزمایش گری عینی، انشعاب یافت. به رغم دانش وسیع و رهیافت وسیع المشرب که در آثار نخستین پیشتازان روان شناسی دین مشهود بود، این نیاکان دوگانه، این رشته را به دو رویکرد متعارض، مقید کردند که سرانجام طیف رهیافت های امروزین، در زمینه روانشناسی دین را تشکیل داد.
 

جامعه شناسی دین

پیشینه توجه به رابطه میان دین و جامعه، به یونانیان باستان باز می گردد ولی اولین بار ابن خلدون (۸۰۸ - ۷۳۲ هـ) از نقش دین در نهادهای اجتماعی و سیاسی، سخن راند. متفکران برجسته مسیحی، هم به نقش شکل دهنده دین بر جامعه و هم واکنش دین در برابر نیرو و نفوذ فزاینده دنیوی، توجه شایان کردند. فیلسوفان جدیدی که فاقد بینش و گرایش دینی بودند، این رابطه را از نظرگاه کاملا دنیوی مطالعه می کردند؛ چنان که از اندیشه کنت و اسپنسر جلوه گر بود. جامعه شناسی دین، به عنوان جنبه ای از جامعه شناسی آگاهی و فرهنگی تلقی می شده است، همانطور که کارل مارکس آشکارا اعلام کرد که آگاهی انسان ها توسط روابط اجتماعی و اقتصادی، تعیین می گردد. ظهور مطالعه جامعه شناختی دین در عصر جدید، توسط پارسونز، داگلاس و توماس لوکمان پیوند نزدیکی با ظهور سرمایه داری، تعدد فرهنگی، مدارای دینی و دولت لیبرال دارد، بنابراین نمی توان ادعا کرد که این رشته یک شیوه طبیعی ملاحظه دین و جامعه است، بر عکس، یک فرآورده فرهنگی است که در نتیجه تحولات تاریخی اندیشه غربی پدید آمده است و پژوهشگران را واداشته که از ادعاهای هنجار آفرین دین یا جامعه مورد پژوهش خود، فاصله بگیرند؛ در نتیجه جامعه شناسی دین، محصول یکی از تعلقات اساسی آن است، یعنی دنیوی سازی یا عرفی سازی اندیشه و نهادهای دینی.
 
پی‌نوشت‌ها:
1. همایون همتی، کیهان فرهنگی؛ ش 146.
2. میر چا الیاده، دین پژوهی، دفتر اول، تهران: پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، ۱۳۷۳، ص ۱۳۶.
 
منبع: کلام نوین اسلامی، عبدالحسین خسروپناه، انتشارات تعلیم و تربیت اسلامی، چاپ اول، قم 1390