گزاره‌های دین اسلام به دو دسته گزاره‌های توصیفی و توصیه‌ای تقسیم می شوند. گزاره‌های توصیفی که حکایت گر واقع اند، به شش دسته تقسیم می شوند: نخست: گزاره‌های فلسفی و عقلی اند؛ مانند: گزاره «خدا وجود دارد»؛ دوم: گزاره‌های طبیعت شناختی و تجربی اند؛ مانند آیه: «و ترى الجبال تحسبها جامدة و هی تمر مر السحاب»؛ سوم: گزاره‌های تاریخی و نقلی اند؛ مانند «قصه های پیامبران و اقوام آنها»؛ چهارم: گزاره‌های عرفانی و شهودی اند؛ مانند: إن تتقوا الله یجعل لکم فرقانا؛ پنجم: گزاره‌های جهان شناختی و تکوینی و سنت‌های مشروط الهی؛ مانند: «و من یتوکل على الله فهو حسبه» یا «من یتق الله یجعل له مخرجا»، ششم: خبرهای غیبی قرآن. دسته پنجم و ششم از گزاره‌های توصیفی به گزاره‌های اعتقادی، علمی، تاریخی و عرفانی تحویل پذیرند و با تحقق خارجی آنها، اثبات می شوند.
 
اثبات پذیری گزاره‌های توصیه‌ای یعنی گزاره‌های اخلاقی، فقهی و حقوقی یا با کمک بدیهیات عقل عملی (نیکو بودن عدالت و زشت بودن ظلم) و یا با کمک معقولیت پذیری گزاره‌های توصیفی به دست می آید. توضیح این که، برخی از گزاره‌های انشایی و توصیه‌ای در دین، به جهت این که یا همان حسن عدالت و قبح ظلم یا مصداق آنها هستند، از حقانیت برخوردارند و صدق و حقانیت دسته دیگر از گزاره‌های توصیه‌ای، از طریق حقانیت گزاره‌های اعتقادی و اثبات دین اسلام، ثابت می شود. منظور از حقانیت گزاره‌های انشایی، مطابقت آنها با کمال و سعادت انسانی است که یا به وسیله حسن عدالت و قبح ظلم و یا از طریق حقانیت دین اسلام و حقانیت کلام حق تعالی ثابت می شود. وقتی گفته می شود: «عدالت و احسان، نیکو؛ و ظلم و غصب مال مردم، زشت است»، حقانیت دارد، مقصود این است که تحقق عدالت و احسان و دوری از ظلم و غصب مال مردم، انسان را به کمال و سعادت می رساند و آنگاه که گفته می شود، گزاره‌های توصیه‌ای مثل: «نماز صبح، دو رکعت است» یا «حجاب، واجب است» یا «رعایت حق همسایه ضرورت دارد»، گزاره‌های صادق و حقی هستند و اثبات پذیری حقانیت آنها بدین صورت است که همه این گزاره ها، کلام حق تعالی بوده و کلام حق تعالی، حکیمانه و حق است پس تمام گزاره‌های پیش گفته، حق و حکیمانه هستند. اثبات پذیری گزاره‌های توصیفی با بهره گیری از معیارهای فلسفی، علمی، تاریخی و عرفانی به شرح ذیل امکان پذیر است.
 
مهم ترین و بنیادی ترین آموزه‌های دینی، گزاره‌های عقلی و فلسفی در دین اند که معقولیت و توجیه پذیری آنها، علاوه بر اثبات و برهان پذیری و صدق آنها، معقولیت سایر گزاره‌های دینی اعم از توصیفی و توصیه‌ای را نیز به همراه دارند. توضیح مطلب این است که آموزه های دین اسلام، به دو دسته آموزه های زیرساختی و آموزه های روساختی، طبقه بندی می شوند. آموزه های روساختی، آموزه هایی هستند که لازمه پذیرش و واقع گرایی آنها، پذیرش و واقعیت داشتن آموزه های زیرساختی است. برای نمونه، اعتقاد به وجود خدا، علم، قدرت، حکمت الهی، نیاز ضروری بشر به دین، پیامبری، حقانیت، وحیانی و الهی دانستن قرآن از آموزه های زیرساختی دین اسلام به شمار می آیند. حقانیت سایر آموزه های اسلام، مانند اثبات سایر صفات فعلیه الهی، مسایل فرجام گرایی، معاد و آموزه های اخلاقی و فقهی، بر گزاره‌های زیرساخت پیش گفته مبتنی اند؛ یعنی با اثبات و معقولیت پذیری گزاره‌های زیرساخت اسلام، سایر آموزه های دینی نیز ثابت می گردند.بدیهیات ثانویه، عبارتند از قضایایی که تصدیق آنها، در گرو به کار گرفتن ابزار دیگری چون حس و عقل است. به عبارت دیگر، بدیهیات ثانوی، بی نیاز از استدلال اند، ولی مستحیل الاستدلال نیستند.معیار و چگونگی کشف، در شناخت عقلی و تشخیص معرفتهای صادق و حقیقی از شناختهای کاذب و غیر حقیقی، از بنیادی ترین مسائل معرفت شناختی و منطقی است. معرفت شناسان در این مسئله که از آن با عنوان ارزش شناخت یا توجیه معرفت یاد می کنند، دو نظریه مهم، یعنی: مبناگروی و انسجام گروی را پی افکنده اند.
 
نظریه مبنا گروی، قدیمی ترین و پایدارترین دیدگاه در این مقام است که فیلسوفان یونان، همچون افلاطون و ارسطو و فیلسوفان مسلمان، مانند ابن سینا، سهروردی، صدرالمتالهین و معرفت شناسان معاصر مغرب زمین از جمله پلنتینگا و سویین برن از آن دفاع کرده اند. رایج ترین تبیین مبناگرایی این است که باورها و معرفتهای حصولی انسان به دو دسته باورهای پایه (Basic Beliefs) و باورهای مستنتج ( Infered Beliefs) یا به عبارت اهل منطق به معرفتهای بدیهی و معرفت های نظری، تقسیم می شوند. بدیهیات، معرفت هایی هستند که تصدیق آنها، احتیاج به استدلال ندارد؛ یعنی تصور موضوع و محمول، برای تصدیق قضیه کافی است. ولی نظریات، قضایایی هستند که تصدیق آنها به استدلال نیازمند است و تصور موضوع و محمول، برای تصدیق، کفایت نمی کند. بدیهیات و گزاره‌های پایه بر دو قسم اند:
 
الف) بدیهیات اولیه، نه تنها بی نیاز از استدلال اند، بلکه مستحیل الاستدلال نیز هستند؛ یعنی اقامه استدلال برای اثبات آنها، محال است؛ مانند: اصل تناقض یا استحاله اجتماع نقیضین یا محال بودن اجتماع وجود و عدم. این اصل، قضیه ای است که با تصور اجتماع نقیضین و تصور امتناع و محال بودن تصدیق آن پدید می آید. بداهت این قضیه بدان معناست که نه تنها اثباتش بی نیاز از استدلال و برهان است، بلکه ارائه برهان و استدلال برای آن غیرممکن است؛ زیرا هر گونه استدلال و برهان، دوباره به اصل امتناع تناقض، نیازمند است. به همین دلیل، حتی کسانی که این اصل را انکار و یا مورد تردید قرار می دهند، بر مبنای اصل امتناع تناقض به انکار یا تردید در آن می پردازند؛ زیرا شخص شک کننده و منکر اصل تناقض نمی تواند هم منکر و شاک باشد و هم نباشد؛ برای این که می داند، اجتماع نقیضین محال است.
 
ب) بدیهیات ثانویه، عبارتند از قضایایی که تصدیق آنها، در گرو به کار گرفتن ابزار دیگری چون حس و عقل است. به عبارت دیگر، بدیهیات ثانوی، بی نیاز از استدلال اند، ولی مستحیل الاستدلال نیستند. وجه نامگذاری آنها به بدیهیات ثانویه، این است که تصور موضوع و محمول آنها، برای تصدیق کافی نیست، عنصر دیگری نیز ضرورت دارد، ولی به کارگیری آن عنصر دیگر به تعمل عقلانی، جستجوی برهان و حد وسط نیاز ندارد.
 
منبع: کلام نوین اسلامی، عبدالحسین خسروپناه، انتشارات تعلیم و تربیت اسلامی، چاپ اول، قم 1390