پيامک هاي خواندني






-علي،فصيح ترين شعر حيات و زيباترين آواز آفرينش بود.

ـ گابريل گارسيا مارکز : آدمي فقط در يک صورت حق دارد به ديگري از بالا نگاه کند و آن هنگاميست که بخواهد دست ديگري که بر زمين افتاده بگيرد تا او را بلند کند .

ـ حرف هايي هست براي نگفتن و ارزش عميق هر کسي به اندازه ي حرف هايي است که براي نگفت دارد .

ـ چو کس با زبان دلم آشنا نيست ، چه بهتر که از شکوه خاموش باشم ، چو ياري مرا نيست همدرد ، بهتر ، که از ياد ياران فراموش باشم .

ـ ز دوستان دو رنگم عجيب دل تنگ است ... فداي همت آن دشمني که يکرنگ است ...

ـ زندگي همچون بادکنکي است در دستان کودکي ، که هميشه ترس از ترکيدن آن لذت داشتنش را از بين مي برد .

ـ کاش کودک بودم تا بزرگترين شيطنت زندگي ام نقاشي روي ديوار بود ، اي کاش کودک بودم تا از ته دل مي خنديدم نه اينکه مجبور باشم همواره تبسمي تلخ بر لب داشته باشم ، اي کاش کودک بودم تا در اوج ناراحتي و درد با يک بوسه همه چيز را فراموش مي کردم .

ـ نه دل در دست محبوبي گرفتار ، نه سر در کوچه باغي بر سردار ، از اين بيهوده گرديدن چه حاصل ؟ پياده مي شوم دنيا نگهدار

ـ چقدر حقيرند مردماني که نه جرات دوست داشتن دارند ، نه اراده دوست نداشتن ، نه ليقات دوست داشته شدن و نه متانت دوست داشته نشدن ، با اين حال مدام شعر عاشقانه مي خوانند .

ـ روزگاري مردم دنيا دلشان درد نداشت . هر کسي غصه اينکه چه مي کرد نداشت . چشم سادگي از لطف زمين مي جوشيد . خودمانيم زمين اين همه نامرد نداشت .

ـ آدمي ساخته افکار خويش است فردا همان خواهي شد که امروز بدان فکر مي کني .

ـ شما هم نسبت به خداوند ديني داريد ، آنچه به پروردگار مديونيم ، دوست داشتن ديگران است .

ـ خدايا سرشت توپاک و بي آلايش ، پس از تو مي خواهم چنين دلهاي بي آلايش را که قطره اي از نهاد توست ، گريان مکني .

ـ خوب که نگاه مي کني غريبه ها هم آشنا هستند ! دنياي کوچکي است واقعاً .

ـ گفت فرق رويا با آرزو چيست ؟ گفتم آرزو يک حقيقت نزديک است ولي رويا يک آرزوي شيرين دست نيافتني . گفت من رويا هستم يا آرزو ؟ گفتم روياي که به حقيقت پيوستن آن يک آرزوي شيرين است .

ـ سکوت دردناک است اما در سکوت است که همه چيز شکل مي گيرد و در زندگي ما لحظه هايي هست که تنها کار ما بايد انتظار کشيدن باشد .

ـ همه چيز درپايان خوب است . اگر خوب نباشد بدانيد که هنوز به نقطه پايان نرسيده است .

ـ هر وقت صداي مسيج موبايلت اومد نگو مسيج دارم بگو دوستي دارم که به يادمه .
در ذهن اگر نيافرينمت ميميرم ، از شاخه اگر نچينمت مي ميرم ، اي عادت چشمان کم حوصله ام ، يک لحظه اگر نبينمت مي ميرم ، بيادتم رفيق .

ـ بزرگترين درد دنيا ميدوني چيه ؟ اينکه بفهمي پناه لحظه هات پناهگاه ديگه داره .

ـ هر که با احساس باشد عاقبت خواهد شکست ، اين جواب سادگي است .

ـ دل مي رود ز دستم صاحب دلان خدا را ، دردا که راز پنهان خواهد شد آشکارا .

ـ سعي من بر اين است که حساب شده قدم بردارم در واقع امروز همان فردايي است که ديروز در انتظارش بودم .

ـ براي اداره کردن خودت از عقلت استفاده کن و براي اداره کردن ديگران از دلت دلم گرفت از آدماييکه مي خوان مال اونا باشي اما مال تو نيستن از آدماييکه زير بارون واست ميميرن وقتي آفتاب شد يادشون ميره دوري کن .

ـ دوستان عاشق شدن کار دل است ، دل چو دادي ، پس گرفتن مشکل است ، تا تواني با رفيقان همرنگ باش ، يا مزن لاف رفيقي يا حقيقت مرد باش ...

ـ ماهاتما گاندي مي گويد : هفت چيز انسان را از پاي در مي آورد و هلاک مي سازد :
1 ـ سياست بدون شرف
2 ـ لذت بدون وجدان
3 ـ پول بدون کار
4 ـ شناخت بدون ارزشها
5 ـ تجارت بدون اخلاق
6 ـ دانش بدون انسانيت
7 ـ عبادت بدون فداکاري

ـ آنکه کارش را دوست ندارد خيلي زود پير مي شود .

ـ اگر جانت در خطر بود به جاي پنهان شدن بکوش همگان را از گرفتاري خويش آگاه سازي .

ـ پشتيباني از داشته ديگران ، پشتيباني از داشته خود ماست .

ـ در دوي زندگي ، هميشه هماورد را شانه به شانه ات بپندار و هميشه با خود بگو تنها يک گام پيشترم ، تنها يک گام .

ـ پيش نياز دلير بودن بدني ورزيده نيست ، گاهي آدمهاي سبکبار ، پشت کوهستان راهم به خاک ماليده اند .

ـ هميشه بين خود و همسرت اندازه اي را نگاهدار تا به خواري گرفتار نشوي .

ـ اگر مي خواهي بزرگ شوي ، از کردار نيک ديگران فراوان ياد کن .

ـ هيچ گاه براي آغاز ديرنيست ، همين بس که به خود بگويم اين بار کار نا تمام را پايان مي دهم .

ـ دردها و رنج ها فکر انسان را قوي مي سازد .

ـ کساني که روح نااميد دارند مقصرترين مردم هستند .

ـ کسي که مي ترسد شکست بخورد حتماً شکست خواهد خورد .

ـ اگر در کارها ( اگر ) نباشد به طور يقين پيروز خواهيم شد .

ـ معجزه در لحظه رخ مي دهدآماده باش و بخواه .

ـ وقتي انسان آنقدر ثروتمند شد که بتواند هر چه دلش مي خواهد بخرد . مي بيند معده اش بيمار است و همه چيز را هضم نمي کند .

ـ انديشه برتر در روزهاي طوفاني و آشوب و در همان حال خموشي و آرامش ، توانايي برتر خويش را از دست نمي دهد .(ارد بزرگ)

ـ برتري هميشه منفور بوده است و هنگامي که برتر از همه اي بيشتر منفوري .(گراسيان)

ـ جهت الهي شما ، دريايي است پهناور و بي ساحل ، ذات الهي شما از ازل پاکيزه بوده است و تا ابد نيز خالص و پاک خواهد ماند .

ـ محبت نيرومندترين جادوها است .

ـ مهم نيست کجا متولد شدم و چگونه و کجا زندگي کرده ام . مهم اين است که در آنجا که بوده ام چگونه رفتاري داشته ام .

ـ توانگر کسي است که به آنچه خداوند توانا نصيبش کرده خرسند باشد . زيرا شوريده بخت تر و پراکنده خاطرتر از آزمند کسي نيست .

ـ بايد زياد مطالعه کنيد تا بدانيد که هيچ نمي دانيد . (مونت کيو)

ـ آدمهاي ماندگار به چيزي جز آرمان نمي انديشند . (ارد بزرگ)

ـ هرگز مردي بسيار نادان را نديدم که از وي چيزي نتوانسته ام بياموزم . (گاليله)

ـ پر حرف را که دشمن راستي و خصم روان پاک است هرگز نپذير .
-زندگي انسان مانند شبنمي است که از برگ گلي مي لغزد و فرو مي چکد.(بودا)

ـ يه گنج يه دوست هميشگي نيست ! اما دوست خوب گنج هميشگيه .

ـ ستاره را گفتم کجاست مقصد اين کهکشان سرگشته کجاست خانه اين ناخداي سرگردان ؟ کجا به آب رسد تشنه با فريب سراب ؟ ستاره گفت : خاموش ، لحظه را درياب .

ـ توان آدميان را ، با آرزوهايشان مي شود سنجيد .

ـ دوستان فراوان نشان دهنده کاميابي در زندگي نيست ، بلکه نشان نابودي زمان ، به گونه اي گسترده است .

ـ گاهي تنها راه درمان روانهاي پريشان ، فراموشي است .

ـ نقد و ارزيابي بي کينه ، پاداشي است که ارزش آن را بايد دانست .

ـ مردمان توانمند در خواب نيز ، رهسپار جاده پيشرفتند .

ـ هم رنگ ديگر کسان شدن ، باور هيچ کدام از بزرگان نبوده است .

ـ آدم هاي بزرگ به خوشي هاي کوتاه هنگام تن نمي دهند .

ـ براي پويايي و پيشرفت ، گام نخست از پشت درهاي بسته برداشته مي شود .

ـ اگر به سخني که گفته ايد با تمام وجود پايبند هستيد ، ديگر نيازي نيست براي آن پوزش بخواهيد .

ـ نرم دلي و نرمش منش آدمي است و سنگدل و سخت سري منش اهريمن .

ـ گفتگو با خردمندان و دانشوران ، پاداشي کمياب است .

ـ در هر سرنوشتي ، رازي مهم فرو نهفته است .

ـ آدمياني که با ديگران رو راست نيستند با خود نيز بدين گونه اند .

ـ اگر ازخود خواهي کسي به تنگ آمده اي او را خوار مساز ، بهترين راه آن است که چند روزي رهايش کني ، جايگاه ارزيابي و نقد شما بر کارکرد ديگران ، مي تواند آغاز گاه نخستين گام شما براي سازندگي باشد .

ـ آدمهاي بزرگ و انديشمند ، بسيار اشک مي ريزند .

ـ مينديش که ديگران ، تو را به آرمانت خواهند رساند .

ـ الگوي انساني شما هر چه بزرگتر باشد سرنوشت زيباتري در برابر شماست .

ـ هر چه بلند پروازتر باشيد تپش دلتان کمتر خواهد شد .

ـ اگر ديگران را با زيباترين منشها و صفات بخوانيم چيزي از ارزش ما نمي کاهد بلکه او را دلگرم ساخته ايم آنگونه باشد که ما مي گويم .

ـ آنکه درست سخن نمي گويد داناترين هم که باشد همگان بي سوادش مي پندارند .

ـ هيچ گاه در برابر فرزند ، همسرتان را بازخواست نکنيد .

ـ ناتوان ترين آدميان ، آناني هستند که نيروي بدني خويش را به رخ ديگران مي کشند .

ـ صدها راه براي پند و اندرز دادن وجود دارد ، اما بيشتر بدترين گونه آن ، که همان رو راست گفتن است را بر مي گزينيم .

ـ هيچ کس و هيچ چيز نمي تواند مانع پويندگي ما شود .

ـ اگر آماده نباشيم ارزشمندترين زمان ها را نيز از دست خواهيم داد و کسي که آماده نيست بخت کمتري براي پيروزي خواهد داشت . آمادگي يعني بروز بودن در هر حرفه و کاري .

ـ کار ، بهترين تسکين دهنده ، افکار پريشان و غم است .

ـ کودکي که گناه خويش را بدون پرسش ما به گردن مي گيرد در حال گذراندن نخستين گام هاي قهرماني است .

ـ آينده جوانان را از روي خواسته ها و گفتار ساده ايشان ، مي توان پي برد ، نپنداريم که ميزان دارايي و يا امکانات آنها ، دليلي بر پيروزي و شکست آنهاست ، تنها مهم خواسته و آرزوي آنهاست .

ـ افتخار در خشک کردن اشک است ، نه در جاري کردن آن .

ـ فراموش نشدني ترين اندرزها آنهايست که اندوهي فراوان براي به دست آوردنشان کشيده ايم .

ـ دوستان را ياد کردن عار نيست . قيمت کاغذ که صد دينار نيست . دوستان را ياد کن تا زنده اي ، بعد مردن دوستي در کار نيست .

ـ هر کجا دور از تو باشم نازنين غربت نشينم ... هر کجا پايت گذاري خاک نرم آن زمينم .

ـ دلم تنگ است دلم تنگ است دلم اندازه حجم قفس تنگ است سکوت از کوچه لبريز است ، صدايم خيس و باراني است نمي دانم چرا در قلب من پاييز طولاني است .

ـ سرگشته ام از اين همه راهي که ندارم گاهي که تو را دارم و گاهي که ندارم ، من مانده ام و لايق تيغي که نبودم من مانده ام و فرصت آهي که ندارم .

ـ ياد ياران هر کجا باشد بر ما واجب است . ما رفيق نارفيق شهر غم ها نيستيم .

ـ بلور اشک هاي من همان آغاز تنهايي است ، مرور خاطرات دل عجيب تکرار زيبايي است.

ـ بلور اشک هاي من همان آغاز تنهايي است ، مرور خاطرات دل عجب تکرار زيبايي است .

ـ چه کشيدم و چه ديدم ، نشنيدم و نديدم . که کسي کشيده باشد ، ستمي که من کشيدم .

-کاشکي پرنده پر نداشت ،از پريدن خبر نداشت،درخت باغ آرزوش ذغدغه تبر نداشت.

-خيانت مي تواند دروغ دوست داشتن باشد،خيانت مي تواند جاري کردن اشک بر ديدگان معصومي باشد.

-بيا امروز به ياد کسي باشيم،تا فردا کسي به ياد ما باشد.

-انجماد قلب ها را از خشک سالي چشم ها مي توان فهميد چشمي که گريستن نميداند ،زيستن نميتواند.

-قبر واقعي آدم در خاک نيست،بلکه در قلب کسي است که فراموشت نمي کند.

-تک کل واشده اي گفت صبا را عشق است.بلبل آمد به ميان گفت صدا را عشق است .گل و بلبل بنشسته به کنار،سنبل آمد بي ميان گفت وفا را عشق است.

-براي سلامتي آن هايي که تا يادي ازشان نکني يادي ازت نمي کنن،يه کف مرتب.

ـ به لاک پشت ها نگاه کنيد آنها تنها وقتي پيشرفت مي کنند که سرشان را از لاک خود بيرون آورند .

ـ گاه براي ساختن بايد ويران کرد ، گاه براي داشتن بايد گذشت و گاه در اوج تمنا بايد نخواست .

ـ عمر من غارت شد و غارتگر من دور شد . من صبوري کردم و غارتگر مغرور شد .

ـ هر رهگذري محرم اسرار نگردد ، صحراي نمک زار ، چمن زار نگردد ، هر جا که رسيدي مکش طرح رفاقت ، هر کس که به تو يار وفادار نگردد .

ـ بايد که مهربان بود ، بايد که عشق ورزيد ، زيرا که زنده بودن ، هر لحظه احتماليست .

ـ عهد کردم که بدهکار نباشم به کسي ، واي از دست محبت که بدهکارم کرد .

ـ عشق حادثه اي است که انسان ها بزرگ را متعالي و انسان هاي کوچک را مات مي کند !

ـ زندگي سر گذشت در گذشت آرزوهاست !!!

ـ در خراب غفلت آباديم ما ، در خزان زنگي ، شاديم ما ، از بهاران ، غافليم و دلخوشيم ، همچنان بي حاصليم و دلخوشيم .

ـ ساده نبود ديدن خونه وقتي که تو دست خزونه ، جدايي و غروب خنده ، دلشوره و درد شبونه ، ساده نبود از تو گذشتن ، فاصله بين تو و من ، تحمل مرگ ترانه ، مرثيه شبونه خوندن .

ـ در ميان رفقا اشرف دلدار تويي ، در ترازوي وفا من کم و بسيار تويي .

ـ اين که مدام به سينه ات مي کوبد قلب نيست ! ماهي کوچکيست که طعم تنگ آزارش مي دهد و بوي دريا هوائيش کرده ، قلب ها همه نهنگند . در اشتياق اقيانوس !

ـ هر روز صبح و هر شب قبل از خواب اين کلمات رو بگو . يک هفته نمي کشه آدمي ميشي که همه با يک نگاه عاشقت ميشن : موفقيت ، ثروت ، زيبايي ، آرامش ،جديت ، فکر ، اميد ، شوق ، ايمان ، مهر ، انرژي ، محبت ، دوستي ، پافشاري .

ـ چه کنم ؟ چاره کجاست ؟ سهم من در دل اين ويراني يک سبد بي تابي است غم من تا به گل لاله سرخ دو شقايق باقيست ديده ام باراني است .

ـ سحرگاهان که شبنم آيتي از پاک بودن را به گل ها هديه مي بخشد به آن محراب پاکش آرزو کردن برايت : خوب ديدن ، خوب بودن ، خوب ماندن را .

ـ نيمکت چوبي کهنه نم گرفته زير بارون ، زير سقف بي قرار شاخه هاي بيد مجنون ، ابر بي طاقت پاييز مثل من چه بي ستارست ، مثل من شکسته از اين نامه هاي پاره پار ست .

ـ ترک ما کردي برو هم صحبت اغيار باش ، با ما چون نيستي با هر که خواهي يار باش .

ـ ز چشمت اگر چه دورم هنوز ... پر از اوج و عشق و غرورم هنوز ، اگر غصه باريد از ماه و سال ... به ياد گذشته صبورم هنوز .

ـ با من که شکسته ام کمي راه بيا بالي بگشا و گاه و بيگاه بيا ، آزرده مشو بيا گناه از من بود گفتم که مقصرم تو کوتاه بيا .

ـ تو را مي خواستم تا در جواني نميرم از غم بي همزباني ، غم بي همزباني سوخت جانم چه مي خواهم دگر زين زندگاني ؟!

ـ قدر زمان حال را بدانيد که گذشته بر نمي گردد و آينده شايد نيايد .

ـ در هر سرنوشتي ، رازي مهم فرو نهفته است .

ـ به هنگام باز ايستادن تنفس ، نفس از تکرار پي در پي آزاد مي شود و تلاش براي آزادي از زنداني مخوف و اوج گرفتن در فضايي گسترده و پر از آثار حيات به سوي پروردگار ادامه مي يابد ، تا بي پرده به وصال برسد .

ـ در ميان دو تن دشمني ميفکن ، که ايشان چون صلح کنند تو در ميانه شرمسار باشي .

ـ اگر دشمنت با روي خوش نزديکت شد ، در برابرش خموش باش و تنهايش بگذار .

ـ مي دانم روزي با تن خسته و خيس ، سوار بر قطرات درشت باران بر ناودانهاي چشمم فرود مي آيي در ميان انبوه مژگانم ميزبان خواهم بود و در آن لحظه چشمانم را براي هميشه مي بندم تا ديگر دوريت را حس نکنم .

ـ عشق ورزيدن ضمانت تنها نشدن نيست .

ـ يادگارهاي سبز سالهاي بهار افشان تيک تيک لحظه هاي دور از تو و عبور غريبانه ترين چکاوک هاي عاشق ... مسافر ! انتقام غريبي است رفتنت !

ـ هر کس به تماشايي رفتند به صحرايي ، ما را که تو منظوري خاطر نرود جايي .

ـ همان طور که آفتاب تيرگي ها را مي راند اشخاص با نشاط نيز از قلب ديگران غم و اندوه را مي زدايند .

ـ از من آزرده مشو ، ميروم از خانه تو ، قبل رفتن تو بدان عاشق و بي تقصيرم ، تو اگر خسته اي از دست دلم حرفي نيست ، امر کن تا که بميرم به خدا مي ميرم .

ـ مدامم مست مي دارد ، نسيم جعد گيسويت ، خرابم مي کند هر دم فريب چشم جادويت ، منو باد صبا ، مسکين ، دو سرگردان بي حاصل ، من از افسون چشم مست و او از بوي گيسويت .

ـ انسانها يک به يک در خاک رفتند ، يکي شاد و يکي غمناک رفتند . چو بايد رفت يک روزي از اين خاک خوشا آنان که چون گل پاک رفتند .

ـ در محکمه ي روز قيامت کنم از تو شکايت ، به خدايت گويم که مرا کشته دو چشمان سياهت ، دوستي من و تو دوستي شاخه و برگ است و جدايي برگ از شاخه ، مرگ است .

ـ عمري من و دل به عشق اون زندگي کرديم ، اون رفت و ما هم بايد بريم و برنگرديم .

ـ سکوت سرشار از ناگفته هاست و ناگفته ها پربهاترين داشته هاست .

ـ جز بناي محبت که دايم آباد است ، خراب مي کند ايام هر بنايي را .

ـ زندگي گريه مختصريست ... مثل يک فنجان چاي ... و کنارش عشق است ... مثل يک حبه قند ... زندگي را با عشق نوش جان بايد کرد .

ـ اگر آن ترک شيرازي به دست آرد دل ما را ، به خال هندويش بخشم سمرقند و بخارا را .

ـ عشق کلامي از نور است که دستي نوراني آن را بر برگي از نور نگاشته است ...

ـ گفتم به گل زرد چرا رنگ مني ، افسرده و دلتنگ چرا مثل مني ، من عاشق اويم که رنگم شده زرد ، تو عاشق کيستي که همرنگ مني ...

ـ بايد آهسته نوشت ، با دل خسته نوشت ، با لب بسته نوشت ، گرم و پر رنگ نوشت ... روي هر سنگ نوشت تا بخندند همه که اگر عشق نباشد دل نيست ، من در اين شهر غريبم و در اين خاک فقير ، به کمند تو گرفتار و به دام تو اسير ، آتش عشق چنان در دلم افروخته بود ، ديده گر آب نمي ريخت جگر سوخته بود ...

ـ صداقت يعني از افقها به قصد رويت گذشتن ... ميان کوچه هاي سبز احساس به دنبال قدمهاي تو گشتن ... نجابت يعني از باغ نگاهت ... به رسم عاطفه يک پونه چيدن ... ميان سايه روشن هاي احساس ... تو را از پشت يک آئينه ديدن ...

ـ جز من اگرت عاشق و شيداست بگو ، ور ميل دلت به جانب ماست بگو ، ور هيچ مرا در دل تو جاست بگو ، گر هست بگو ، نيست بگو ، راست بگو ... !

ـ منم آن شعله آتش که از هر شمع برخيزم ... تمام هستي خود را فقط به پاي تو ريزم ... درون قلب من فرمانروايي کن ... که از موي تو برخيزد همه عطر دل انگيزم ...

ـ تو مثل راز بهاري و من رنگ زمستانم چگونه دل اسيرت شد قسم به شب نمي دانم .

ـ کي با سکوتش مرا تا بيابان جنون برد ، کسي با نگاهش مرا تا درندشت درياي ، خون برد مرا برگردان مرا اي به پايان رسانيده آغاز گردان !

ـ صدا کن مرا ، صداي تو خوب است ، صداي تو سبزينه آن گياهي است که در انتهاي حزن مي رويد .

ـ ترک ما کردي برو هم صحبت اغيار باش ، با ما چون نيستي با هر که خواهي يار باش .

ـ اتل متل جدايي عروسکم کجايي ؟ گاو حسن پريشون يه دل دارم پر از خون ، عشقم رفته هندستون خونم شده قبرستون ، يه عشق ديگه بردار يه دنيا غصه بردار ، اسمشو بذار بچگي تا آخر زندگي ، آچين وواچين تموم شد عمر منم حروم شد !!!

-صبح دم مرغ چمن با گل نو خواسته گفت:ناز کم کن که در اين باغ بسي چون تو شکفت ،گل بخنديد که از راست برنجيم ولي هيچ عاشق سخن سخت به معشوق نگفت.
منبع:نشريه مداد رنگي،شماره 3