مهمترین اصلی که در این مرحله، پدر و مادر و یا مربی باید در نظر بگیرند ایجاد محبت و احترام به شخصیت کودک و حفظ کرامت انسانی اوست. باید از دیدگاه انسانی همان ارزشی را که برای انسان بزرگسال قایل هستیم برای کودک نیز قایل باشیم؛ چرا که تربیتی که مبتنی بر اقتدار یک جانبه باشد محکوم به شکست است. ارتباط و اقتدار یک جانبه به جای این که به درک و فهم کودک کمک کند و به رعایت مقررات انضباطی از طرف کودک بینجامد و او را به همکاری بکشاند، وی را بی رغبت خواهد کرد؛ زیرا کودک طبیعت جذب حرفها و رفتاری می شود که خود در آن نقشی و سهمی داشته باشد و شخصیتش به نحوی در آن دخالت داده شود. کودک وقتی احساس ارزشمندی نکند به وجد نمی آید و در ارتباط متقابل، به درک ضرورت رعایت مقررات نمی رسد. باید احساس کند که شما او را همتای خودتان به حساب می آورید تا در یک احساس متقابل، در موقعیتی آزاد و آگاهانه به راهنماییها و گفته های شما فکر کند و به آن معتقد شود. علت تبعیت کودکان از همسالان خود همین احساس برابری از طرف مقابل است که منجر به ایجاد ارتباطی متعادل و مبادله هم عرض می شود. بنابراین در این موقعیت نباید کلام و یا سخنی گفته شود که به نحوی او را نادیده انگارد، یا به شخصیتش لطمه‌ای وارد سازد.
 
در این مرحله باید احساسات و اطلاعاتی که جنبه راهنمایی و ارشادی دارد به طور واقعی برای تقویت شخصیت کودک ، بدون سرزنش و انتقاد، با بیانی ملایم، آرام و دلنشین در فضایی حاکی از احترام و محبت القا شود؛ چرا که اگر این کلمات و واژه ها به شخصیت و منش کودک کوچکترین ضربه ای وارد کند ، فورا موضع دفاعی به خود گرفته و از زیر بار کاری که انجام داده است شانه خالی خواهد کرد و هرگز حرفهای شما را ، ولو این که به حق هم باشد، قبول نخواهد کرد.
 
کاربرد این روش مستلزم ایجاد تحول قابل ملاحظه ای در رفتار و کردار خود ماست. این امر برای ما بزرگترها هم پیش می آید، هنگامی که کسی به طرز رفتار و گفتار ما انتقاد وارد کرده ، طعنه می زند و یا رفتار ما را بی ارزش جلوه می دهد، موضع دفاعی به خود می گیریم و دیگر به بقیه سخنان او گوش نمی دهیم، به صورتی که گویا ارزش رفتار ما همان ارزش شخصیت خود ماست و چون احساس حقارت می کنیم موضع انفعالی به خود گرفته و حرف درست را هم گوش نمی دهیم؛ زیرا احساسات ما لکه دار شده و شخصیت با جریحه دار گردیده است. در ارزنده سازی باید بدون ذکر اشتباهات به نقاط مثبت و قوت کودکان اشاره کرد. باید به آنان تأکید کرد که شخصیتشان برای ما ارزشمند و دوست داشتنی است؛ ولی رفتار و عمل آنان نامناسب بوده است و با صراحت علت آن را ذکر کنیم، بعد به آنان فرصت دهیم بیندیشند.
 
کودک در این حالت چون به شخصیتش لطمه ای وارد نیامده است، وجدانا متأثر شده و از رفتار نا مناسب خود احساس نا خرسندی و ناخوشایندی می کند . ما با تکیه بر جنبه های مثبت و بهادادن به شخصیتش و ارزش گذاری برای او ، اعتماد به نفس وی را تقویت کرده و در عین حال کار و عمل ناشایست او را رد کرده ایم. این رفتار سبب می شود که کودک در عین احساس ارزشمندی، از کرده خود ناراحت و پشیمان شود و در مورد رفتارش احساس ناخوشایندی کند. کودک انسانی است که خود را دوست دارد و نمی خواهد لحظه ای احساس ناخوشایندی را تحمل کند و با شدت سعی دارد که از چنین موقعیتی بگریزد و این احساس ناراحت کننده را به فراموشی بسپارد. بنابراین، در این فضای آکنده از محبت و احترام متقابل که برای او ایجاد شده به طور طبیعی میل به گریز از بدیها و احساس ناخوشایندیها و روی آوردن به خوبیها و احساس خوشایندیها دارد و این گرایش فطری انسان است؛ چرا که در می یابد، احساس خوشایندی و ارزشمندی تنها در سایۂ رعایت مقررات اخلاقی حاصل می شود، نه در تخلف از آن. گفتار و کلمات خوب، مانند این که او را دوست داریم، به او آرامش خاطر می بخشد و اطمینان می دهد که با کمال امنیت و اعتماد به نفس در رفع مشکل بکوشد و این تجربه تلخ، دیگر تکرار نشود و او هرگز دچار چنین موقعیتی نشود.با اظهار محبت و احترام از طرف والدین و یا مربی، کودک دیگر در محذوریت اخلاقی قرار می گیرد و در مقابل، حاضر نیست دست به عمل خطایی بزند که از این مقام و احساسی که برایش ایجاد شده فرو افتد و بی ارزش شود، لذا اگر رفتار نامناسب دیگری هم از او سر زند غیر عمدی خواهد بود.پس از توفیق در ارتباط با کودک و پذیرفتن احساساتش، ما هم به نوبه خود صادقانه احساساتمان را نسبت به عملش با وی در میان می گذاریم.
 
باید کلماتی انتخاب شود که به شخصیت او لطمه نزند. پس از مدت کوتاهی آثار حرفها و اظهار ناراحتی ما در چهره اش مشاهده می شود. این لحظات برایش ناخوشایند و رنجش آور خواهد بود و کودک این لحظات را دوست ندارد و می خواهد هر چه زودتر از این حالت خارج شود. در این موقع ما به کمک وی می شتابیم و ادامه می دهیم که ، من تو را دوست دارم؛ یعنی، با اظهار محبت و ارزنده سازی شخصیت وی، روی نقاط قوتش تکیه می کنیم و بیان می داریم که ؛ نمی توانم این کارها و اعمال را از شما ببینم.
 
در این جا قاطعیت بسیار کارساز است، ما در عین تجلیل از شخصیت کودک، رفتار و عمل او را نکوهش می کنیم و او را در موقعیتی مناسب به اندیشه وا می داریم؛ چون این رفتار در فضایی محبت آمیز و توأم با احترام صورت می گیرد. او احساس می کند با ارزشی که نزد ما پیدا کرده نمی بایست این رفتار را انجام می داد و نباید این اتفاق می افتاد، لذا صادقانه سعی در برطرف کردن و رعایت قوانین اخلاقی می کند، زیرا کودک به خاطر عزت نفسش دوست دارد و می خواهد نزد دیگران عزیز و ارزشمند باشد. در این صورت کودک احساس می کند خودش نزد ما عزیز است؛ ولی عمل و رفتارش نه. گفتار و کلمات خوب، مانند این که او را دوست داریم، به او آرامش خاطر می بخشد و اطمینان می دهد که با کمال امنیت و اعتماد به نفس در رفع مشکل بکوشد و این تجربه تلخ، دیگر تکرار نشود و او هرگز دچار چنین موقعیتی نشود. البته این امر ، همان طور که گفته شد، در جوی حاکی از حسن ظن، صمیمیت و احترام متقابل با تکیه بر تواناییهای کودک، اعتماد به وی و ارزنده سازی شخصیت کودک حاصل می شود.
 
اگر چنین فضایی را برای کودکان فراهم آورده و آنان را به حساب بیاوریم آنها نیز در مورد خود و دیگران، به قضاوت و ارزیابی صحیحی می رسند؛ زیرا تغییر رفتار انسان تنها در سایه ارتباط سالم و احترام متقابل امکان پذیر است.
 
منبع: والدین و مربیان مسؤول، رضا فرهادیان، چاپ پنجم، مؤسسه بوستان کتاب، قم 1392