1 آبان 1388 / 4 ذی القعده 1430 / 23 اکتبر 2009

مردم مسلمان و مبارز فلسطيني تظاهرات با شكوهي عليه رژيم ستمشاهي پهلوي برپا كردند. اين تظاهرات به نشانه ابراز همدردي و اعلام حمايت از مردم انقلابي ايران انجام شد. اين امر از يك سو در تقويت روحيه مردم مبارز و مسلمان ايران تأثير بسزايي داشت، و از ديگر سوي نداي انقلاب اسلامي ايران را به گوش جهانيان رساند.
در 18 مهر 1328ش، نوزده تن از رجال سياسي از جمله دكتر محمد مصدق، به عنوان اعتراض به انتخابات دوره شانزدهم مجلس شوراي ملي به دربار رفته و در آنجا متحصن شدند. همان افراد در روز اول آبان در منزل دكتر مصدق گرد آمده و جبهه ملي ايران را به رهبري وي تشكيل دادند. در نتيجه تلاش‏هاي اين جبهه، انتخابات تهران و حومه، باطل اعلام شد. از آنجا كه جبهه ملي يك حزب نبود، رهبرانِ گروه‏ها و احزاب مختلف در آن عضويت يافتند. از اين رو، اين جبهه از گرايش‏ها و افراد مختلف العقيده و ماهيتاً متفاوت و حتي متعارض تشكيل شده بود. وقتي كه جبهه ملي به مجلس راه يافت، رهبري ضد استعماري ملت ايران را با حمايت علما و مردم بر عهده گرفت و كوشيد از رقابت آمريكا و انگليس، به نفع مبارزه استفاده كند. مهمترين كاري كه در آن مقطع به پيشگامي جبهه صورت گرفت، ملي شدن صنعت نفت ايران و خلع يد از شركت نفت ايران و انگليس بود. اين جبهه پس از قيام 30 تير 1331، دچار اختلاف دروني شد و گروهي از اعضاي آن به ويژه بخشي از جناح مذهبي به رهبري آيت‏اللَّه كاشاني كه رهبري با نفوذ در نهضت بود، از دكتر مصدق فاصله گرفت و همين امر، جبهه ملي را دچار سستي نمود. پيامدهاي اين اختلاف در جبهه ملي و نهضت، وقوع كودتاي 28 مرداد 1332 عليه دولت مصدق بود. پس از آن، با دستگيري و زنداني شدن رهبر و سركوب اعضا، جبهه ملي عملاً از هم پاشيد و در سال‏هاي بعد جبهه ملي دوم و سوم و چهارم به وجود آمدند.
آيت‏اللَّه حاج سيدمصطفي خميني در آذرماه 1309 ش در قم به دنيا آمد و پس از گذراندن دوران ابتدايي، در 16 سالگي به تحصيل علوم اسلامي روي آورد. وي از سال 1330 در درس خارج پدر فرزانه خويش و آيت‏اللَّه بروجردي حاضر شد و از محضر آيات عظام علامه طباطبايي، سيدمحمد محقق داماد، شيخ مرتضي حائري و سيد محمد باقر سلطاني طباطبايي بهره برد. ايشان از سال 1341 همراه با امام به مبارزه با رژيم پرداخت و در پيشبرد نهضت اسلامي نقش بسزايي ايفا كرد. وي پس از تبعيد حضرت امام به تركيه، با سيل خروشان مردم خشمگين به خيابان‏ها آمد و به بيوت مراجع رفت. پس از اين حركت ضدرژيم، عوامل طاغوت او را دستگير و پس از آزادي چند روزه، به تركيه تبعيد كردند. حاج آقا مصطفي پس از چند ماه حضور در تركيه، در مهر 1344 ش به همراه پدر به نجف رفته و به درس و بحث پرداخت. ايشان از همان جا نيز شيوه‏هاي نوين مبارزه با شاه را دنبال مي‏كرد و مشاوري برجسته و متعهد براي امام بود. در نجف، مدتي به دليل كوشش‏هايي كه عليه رژيم ضداسلامي عراق انجام داد دستگير شد و او را به شدت از فعاليت‏هاي سياسي منع كردند. سرانجام آيت‏اللَّه مصطفي خميني در اول آبان 1356 ش برابر با 9 ذي قعده 1397 ق در 47 سالگي به شكل مرموزانه‏اي به شهادت رسيد. حضرت امام، رحلت حاج سيدمصطفي را از الطاف خفيه الهي خواندند و در مورد فرزند دلبندشان فرمودند: "مصطفي اميد آينده اسلام و ايران بود". بازتاب خبر ارتحال ايشان، ابعاد بسيار وسيعي به خود گرفت و در حركت توفنده مردم انقلابي مؤثر بود.بدن مطهر آن شهيد با آب فرات غسل داده شد و در كنار مقبره علامه حلي در صحن امام علي(علیه السّلام) مدفون گرديد.ازآيت‏اللَّه حاج سيد مصطفي خميني آثار متعددي بر جاي مانده است كه مكاسب محرمه در 2 جلد، تفيسر قرآن در 3 جلد و كتاب الاصول از آن جمله‏اند.
با فرار محمدرضا پهلوي از ايران و پيروزي انقلاب اسلامي، وي به عنوان يك مزاحم براي اكثر كشورها تلقي مي‏شد چرا كه ورود شاه به هر كشور، منافع داخلي و خارجي آن كشور را در معرض خطر قرار مي‏داد. از سوي ديگر آمريكا كه هنوز به داشتن روابط با ايران بعد از پيروزي انقلاب اسلامي اميدوار بود، نمي‏خواست با پذيرش شاه، به اعتبار و جايگاه خود لطمه بزند. با اين حال، در اواخر مهرماه 1358 كه سفر محمدرضا به آمريكا اعلام شد و مسأله مداواي پزشكي و نياز به استراحت عنوان گرديد، جيمي كارتر رييس جمهور وقت آمريكا با فرستادن يك پروانه اقامت در آمريكا براي وي و همراهانش تلاش نمود حضور شاه در اين كشور را به مشكلات جسمي و بيماري وي ارتباط دهد نه مسائل سياسي. اين عمل در موقعيتي صورت گرفت كه مسؤولان نظام اسلامي، براي محاكمه شاه، تقاضاي استرداد وي را از دولت‏ها داشتند. حضور شاه در آمريكا يكي از دلايل به وقوع پيوستن اشغال لانه جاسوسي آمريكا در تهران توسط دانشجويان پيرو خط امام در 13 آبان آن سال به شمار مي‏رود.
« ابوالحَكَم مغربي» پزشك ، شاعر و موسيقيدان آندلسي در دمشق درگذشت. او در«اَلمَريه آندلس» بدنيا آمد و ازهمين رو به مغربي شهرت يافت. ابوالحكم با همه رشته‎هاي علمي روزگارخود آشنايي كامل داشت ولي تبحّرو تخصّص وي بيشتردرپزشكي و شاعري بود و درموسيقي عقلي و نظري نيزاطلاعاتي درخورتوجه داشت و به نواختن عود مي‎پرداخت. او شاعري شوخ طبع بود و دراين خصوص گاهي راه افراط مي‎پيمود. او مدتي دربغداد بسربرد و دراين شهرمدرسه‎اي بنا كرد و به تعليم شاگردان پرداخت. ازآثاري كه به وي نسبت مي‏‎دهند« حافِظَةُ الصِّحَه رساله‎‎اي درامراض صدري، شرح حقيقةالبَرء جالينوس، رساله‎اي براي پزشكان و بيماران» را مي‎توان نام برد.
مهلبي، درنظم و نثر و خط خوش سرآمد دانشمندان عصر خود بود، به طوري كه ابن خلكان، مورخ مشهور درباره‏ي او گفته است: "با او ملاقات كردم و بيش از آن چه كه شنيده بودم، ديدم". اين كاتب و اديب مسلمان، در سرودن شعر نيز توانا بود و ديوان اشعار ارزنده‏اي از او به جاي مانده است. تمامي اشعار او لطيف و ساده است و از آن جا كه ديوان اشعارش مورد پسند مردم قرار دارد، بارها درمصر و بيروت به چاپ رسيده است.
ابوالمظفَّر عطامَلِك علاءالدين بن بهاءالدين محمد بن محمد جُويني در سال 623 ق در جوين از توابع خراسان متولد شد. پس از خاتمه‏ي تحصيل وارد كارهاي ديواني شد، زيرا پدر و برادر وي از ديوانيان بودند. وي پيش از حمله‏ي هلاكوخان به ايران، سفرهايى به مغولستان نمود. در سال 657 ق، هلاكوخان پس از فتح بغداد، حكومت عراق را به عطاملك واگذاشت و او تا سال 680 در اين شغل باقي بود. با حضور عطاملك جويني در دستگاه اداري مغولان، اقدامات بي‏رحمانه‏ي آنان عليه مردم تا حدودي كاهش يافت و ازتباه شدن آثار فرهنگي ايران تا اندازه‏اي جلوگيري به عمل آمد. او 24 سال، اداره‏ي عراق را به عهده داشت اما دشمنانش به تدريج، خان مغول را به او بدبين كردند. بدين ترتيب اقتدار عطاملك تدريجاً افول كرد و خان مغول بر او چندان سخت گرفت كه در اثر اين فشارها وفات يافت. عطاملك جويني مؤلف تاريخ معروف جهانگشاي فارسي است كه شامل تاريخ چنگيز خان و هلاكوخان مغول و شرح جنايات آنان مي‏باشد. از آثار خيريه‏ي جويني احداث نهر نجف است. او در آن سرزمين مقدس، نهري حفر كرده و با صرف هزينه‏اي فراوان، آبِ رودِ فرات را به حوالي نجف اشرف جاري نمود. وفات جويني را در سال 681 ق نوشته‏اند.
انقلاب مردمي كشور مكزيك به وقوع پيوست. آتش اين انقلاب درنتيجه مبارزات مردم ستمديده اين سرزمين و در برابر ستم بيش از حدّ حكومت ژنرال دياز، فقر و محروميت گسترده در سراسر كشور و استثمار از سوي خارجيان شعله‎ورشد. دهقانان و روستائيان مكزيك درآن زمان تحت رهبري كشاورزي به نام اميليانو زاپاتا، مبارزه را عليه قواي ديازآغاز كردند و سرانجام با ايستادگي در مقابل حكومت ستم پيشه ژنرال دياز او را مجبوربه استعفاء كردند. مكزيك كشوري كه با نظام جمهوري اداره مي‎شود، در فاصله ميان آمريكاي شمالي و مركزي واقع است و با آمريكا، گوآتمالا و بليز مرز مشترك دارد.
پيِر لاروس اديب و لغت شناس بزرگ فرانسوي در23 اكتبر 1817م در خانواده‏اي فقير در شهر پاريس به دنيا آمد. وضع مالي پدرش به قدري بد بود كه قدرت نداشت حتي براي پسرش يك لباس آبرومند خريداري نمايد و پيِر با شلوار پاره و مندرس در دبستان و دبيرستان مورد تمسخر و استهزاء دانش‏آموزان قرار مي‏گرفت. او تا 15 سالگي در كارگاه پدرش به عنوان شاگرد آهنگر، اسب را نعل مي‏كرد. لاروس سپس تحصيلات خود را در ورساي ادامه داد و در اين زمان، كتب منتشر شده در فرانسه و سايرنقاط جهان رامطالعه مي‏كرد. وي از اين زمان، درصدد تهيه فرهنگي جامع برآمد و با پشتكار فراوان، فرهنگ خود را به نام لاروس تكميل نمود. تا اينكه با اتمام تحصيلات وي، فرهنگ او نيز كامل شد و انتشار يافت. او قبل از آن، تاليفات خود را از كتب لغت و دستور زبان براي تدريس در مدارس و انتشار روزنامه تعليم و تربيت براي دانش‏آموزان آغاز كرده بود و سپس به تدوين اين دايرةالمعارف بزرگ پرداخت. در اين هنگامْ در فرانسه كسي نبود كه اسم لاروس را نشنيده باشد. پيِر لاروس فقط مبدع دايره‏المعارف نيست بلكه او نخستين كسي است كه كتاب‏هاي تدريسي آموزشگاه‏ها را تدوين و روش آنها را عوض كرده و به صورت امروزي درآورده است. لاروس بر اثر كار مداوم بيمار شد تا اينكه در سوم ژانويه 1875م در58 سالگي درگذشت. اكنون هرساله دايره المعارف وكتب لغت و فرهنگ‏هاي تاريخي و جغرافيايي متعدد به نام لاروس از طرف هيأت‏هاي علمي فرانسه منتشر مي‏شود كه نام لاروس را جاودان ساخته است.
تئوفيل گوتيه، شاعر فرانسوي، در 31 اوت 1811م در شهر تارْبْ در فرانسه به دنيا آمد و در سه سالگي به همراه خانواده‏اش به پاريس مهاجرت كرد. وي در ابتدا در نقاشي طبع آزمايى كرد ولي پس از چندي به شاعري روي آورد. گوتيه نخستين اثر خود را در 19 سالگي منتشر كرد و از 29 سالگي به ايتاليا، الجزاير و خاور نزديك مسافرت نمود. وي زماني نيز به روزنامه‏نگاري پرداخت و درباره ادبيات و نقاشي، پاورقي‏هاي بي‏شمار و نقدهاي هنري فراواني انتشار داد. گوتيه طي سال‏هاي بعد، كتاب‏ها و سفرنامه‏هاي متعددي نگاشت و به شهرت نسبي رسيد. گوتيه را شاعر آب و رنگ ناميده‏اند، زيرا اشعار او همه كار يك نقاش هنرمند است. او علاوه بر اينكه شعر مي‏سرود، رمان‏نويس و باستان شناس و منتقد هنري و تئاتر نيز بود. گوتيه در ميان ادبا و هنرمندان عصر، بزرگ‏ترين طرفدار عقيده هنر براي هنر بود و معتقد بود كه هنرمند جز هنر خود به هيچ اصل اجتماعي و اخلاقي نبايد كار داشته باشد. گوتيه كه اهميت تاريخي خود را در ارائه اين نظريه به دست آورده است، هنر را ذاتاً خالق زيبايى مي‏داند و همين مستثني كردن هنر از مسائل فلسفي، اجتماعي و مذهبي، شماري از منتقدان را برانگيخته است تا وي را از باب محدوديت ديد و قلّت انديشه به باد انتقاد، بگيرند. از گوتيه آثار متعددي به جاي مانده كه به جز كمدي مرگ و اسپانيا و كاپيتان فراكاس، كتاب بسيار معروف لعاب‏ها و سنگ‏هاي نقش‏دار، شاه‏كار او به شمار مي‏رود و با قطعه شعر زيبايى درباره حافظ آغاز مي‏گردد. اين ديوان، مهم‏ترين و بديع‏ترين اثر شاعرانه گوتيه است كه بيش از ساير آثارش، استادي او را در زيبايى قالب شعر تثبيت مي‏كند. گوتيه در اين اشعار، با آرايش رنگين صحنه‏ها و چشم‏اندازها چنان در صنعت‏گري و فنون كلام استادي به كار برده كه گويى به جاي نوشتن با قلم، گوهرهايى در نگين نشانده است. گوتيه را به دليل خلق اين آثار، جادوگر ادبيات فرانسه نيز ناميده‏اند. با اين حال سال‏هاي آخر عمر او با مشكلات مالي مواجه گرديد و ناچار تمام وقت خود را به نوشتن داستان كوتاه، رمان و نقد ادبي براي مجلات اختصاص داد. گوتيه با آنكه از نويسندگان و شاعران درجه اول عصر خود به شمار نرفته و به غير از يكي دو اثر او، خواننده فراواني نداشته است، با اين حال در جريان‏هاي ادبي زمان، شخصيتي ممتاز به حساب آمده است و الهام بخش شاعران دهه 1850م بوده است. تئوفيل گوتيه سرانجام در 23 اكتبر 1872م در 61 سالگي درگذشت.
در جريان جنگ جهاني دوم، هنگامي كه نيروهاي ايتاليايى در مستعمرات خود در شمال افريقا به سپاهيان انگليسي مستقر در كشور ليبي يورش بردند، هيتلر به كمك ايتاليا آمد و با تجهيز سپاهي مكانيزه، چنان عرصه را بر انگليسي‏ها تنگ كرد كه آنان مجبور شدند تا اعماق مصر عقب نشيني كنند. با اين حال چون انگليس در خاورميانه منافع و منابع بي‏شماري داشت دست به مقاومت گسترده‏اي زد و با ارتش آلمان و ايتاليا به شدت به مقابله پرداخت. در نهايت جنگ سرنوشت‏ساز العَلَمَين بين نيروهاي آلمان و انگلستان در 23 اكتبر 1942م به وقوع پيوست. در اين ميان، شكست آلماني‏ها در شوروي و ضعف روحيه ارتش آلمان، هم‏چنين توجه بيشتر هيتلر به جنگ‏هاي داخل اروپا، وي را از تمركز بر روي شمال افريقا و حفظ اين منطقه بازداشت تا اينكه در اين نبرد، انگليسي‏ها توانستند با ضد حمله وسيعي كه تدارك ديده بودند، نيروهاي آلماني و ايتاليايى را از اين منطقه بيرون رانده و معادلات نظامي را به نفع خود به پيش ببرند. اين جنگ در نهايت در دوازدهم نوامبر 1942م با شكست آلمان و ايتاليا به پايان رسيد. شكست العلمين، براي آلمان بسيار گران تمام شد چرا كه پس از مدتي، رژيم فاشيستي ايتاليا به رهبري موسوليني بر اثر نارضايتي داخلي از قدرت بركنار شد و آلمانْ
لائوس كشوري است در جنوب شرقي آسيا با وسعت 236/800 كيلومتر مربع و جمعيت نزديك به 5/5 ميليون نفر كه بين كشورهاي ويتنام، كامبوج، تايلند و برمه قرار گرفته است. پايتخت لائوس وين‏تيان و شهرهاي مهم آن ساواناخت، لوانگ پرابانگ، و پاكسه است. پيش‏بيني جمعيت لائوس تا سال 2025 نزديك به 10 ميليون نفر خواهد بود. واحد پول اين كشور كيپ و نوع حكومت آن جمهوري تك حزبي خلق با يك مجلس قانون‏گزاري است. اكثريت مردم لائوس پيرو آيين بودا هستند و مذاهب بومي و مسيحي در اقليت‏اند مليت مردم لائوس لائولوم مي‏باشد. دوم دسامبر سال‏روز تأسيس جمهوري دموكراتيك خلق در سال 1975 م به عنوان روز ملي لائوس نام‏گذاري شده است. لائوس در طول تاريخ گذشته خود غالباً تحت سلطه همسايگان نيرومند خود قرار داشته است. در قرن 19 لائوس تحت سلطه تايلند بود ولي در سال 1893 فرانسوي‏ها تايلندي‏ها را وادار به تخليه اين سرزمين كرده و لائوس را تحت الحمايه خود نمودند. در سال 1949 فرانسوي‏ها استقلال داخلي لائوس را به رسميت شناخته و با استقرار رژيم سلطنتي در اين كشور موافقت نمودند. لائوس سرانجام در 23 اكتبر سال 1953 به استقلال كامل رسيد و نظام پادشاهي در آن ادامه يافت. در اواسط دهه 1970م، مبارزه عليه دولت مركزي به نتيجه رسيد و با سقوط رژيم پادشاهي، جمهوري دموكراتيك خلقْ جاي‏گزين آن شد. نظام سياسي لائوس، جمهوري تك حزبي خلق با يك مجلس قانون‏گزاري است.
با پايان جنگ جهاني دوم، دو قدرت شرق و غربْ جنگ تبليغاتي وسيعي عليه هم به راه انداختند و جنگ سرد را آغاز كردند. در كنار آن، دستگاه‏هاي جاسوسي امريكا و رسانه‏هاي گروهي وابسته به اين كشور، نقش عمده‏اي در دامن زدن به تشنّجات و تحريكات در داخل كشورهاي شرقي اروپا بازي كردند. حاصل چنين تحريكاتي به شورش مخالفان رژيم كمونيستي مجارستان در 23 اكتبر 1956م منجر شد كه خواهان خروج نيروهاي شوروي از مجارستان و روي كار آمدن ايمره ناگي، سياست‏مدار اصلاح طلب و مردمي اين كشور بودند. ناگي پس از به دست‏گيري قدرت، با هدف كمرنگ ساختن نقش مديريت حزب كمونيست بر جامعه مجارستان و رونق اقتصاد آن، به اصلاحات سياسي پرداخت كه با خشم دولت شوروي مواجه گرديد. از اين رو، با درخواست كمونيست‏هاي مجارستان، ارتش سرخ شوروي خاك مجارستان را به تصرف خود درآورد و قيام ملي مردم مجارستان را در چهارم نوامبر آن سال سركوب كرد. پس از سركوب قيام، ايمره ناگي دستگير و مدتي بعد تيرباران شد.
پل مولر، شيمي‏دان سوئيسي در 9 اوت 1899م در سوئيس به دنيا آمد. وي به واسطه اينكه پدرش شيمي‏دان بود به شيمي علاقه‏مند شد و در اين رشته ادامه تحصيل داد تا اين‏كه به مدارج بالا دست يافت. او سپس به خدمت يك مؤسسه بزرگ رنگ‏سازي درآمد. مولر در سال 1925، برنامه تحقيقاتي وسيعي را آغاز كرد كه هدف آن تهيه تركيبي بود كه بتواند حشرات موذي را سريعاً نابود كند اما بر روي گياهان و پستانداران تاثير سمي نداشته باشد و در عين حال، ارزان و پايدار بوده، داراي بوي نامطبوع هم نباشد. مولر ضمن تحقيقات و بررسي‏هاي خود، بر آن شد تا از تركيبات كُلردار استفاده كند. وي درنهايت در سال 1939م موفق به كشف ماده‏اي با همان ويژگي‏ها گرديد كه به د.د.ت معروف شد. مولر در سال 1942م تصميم گرفت تا د.د.ت را به طريق صنعتي تهيه كند كه در سال بعد، اولين استفاده عملي از اين ماده، در جريان جنگ جهاني دوم عليه بيماري تيفوس صورت گرفت. پل مولر به مناسبت همين تحقيقات و كشف خود، موفق به اخذ جايزه نوبل در طب و فيزيولوژي در سال 1948م گرديد. پس از جنگ، د.د.ت براي مصارف كشاورزي مورد استفاده قرار گرفت و بدين وسيله از هجوم حشرات به منابع غذايي جلوگيري شد. پل مولر كه به او لقب پدر د.د.ت داده‏اند سرانجام در 23 اكتبر 1965م در 66 سالگي درگذشت.
آلِكْسي نيكلايوويچ كاسيگين، سياست‏مدار معروف شوروي سابق در 21 فوريه 1904م در سن پترزبورگ به دنيا آمد. هنگامي كه بلشويك‏ها قدرت را در شوروي به دست گرفتند وي سيزده سال بيشتر نداشت با اين حالْ دو سال بعد داوطلبانه به صفوف ارتش سرخ شوروي پيوست و در جنگ داخلي آن كشور كه ميان روس‏هاي سفيد و سرخ رخ داد، شركت جُست. كاسيگين كه فارغ التحصيل رشته نساجي بود در كار مديريت واحدهاي صنعتي لياقت زيادي از خود نشان داد. وي در سال 1927م در 23 سالگي به حزب كمونيست شوروي سابق پيوست و در سال 1938م مدير كارخانه نساجي لنين‏گراد و اندكي بعد شهردار اين شهر شد. كاسيگين در 44 سالگي به وزارت دارايى دست يافت و سپس به وزارت صنايع سبك انتخاب گرديد. وي در سال‏هاي بعد مدارج ترقي را پيمود و پس از سقوط خروشچف در اكتبر سال 1964م به رياست شوراي وزيران اين كشور منصوب شد. كاسيگين كه در دوران حكومت بِرِژْنِفْ به رياست جمهوري اتحاد جماهير شوروي سابق هم رسيد، يك شخصيت تكنوكرات و طرفدار تكنولوژي بود و چنان در اين امر به آگاهي دست يافت كه در جريان سفرهاي خارجي خود، هنگام بازديد از مؤسسات صنعتي، با طرح سؤالات خود موجب شگفتي مي‏شد. هنگامي كه كاسيگين در 60 سالگي به نخست وزيري شوروي رسيد، برخلاف خروشچف، نه تنها اهل هياهو و غوغا نبود، بلكه كمتر از هر نخست‏وزيري خود را نشان مي‏داد. كاسيگين بيش از ديگر نخست‏وزير آن شوروي به خارج سفر كرد و سفرهاي متعددي به انگلستان، فرانسه، آلمان، هند، مصر، چين، كوبا و ويتنام شمالي صورت داد. شهرت بين‏المللي كاسيگين بيشتر به خاطر ديپلماسي او بود كه در جريان جنگ هند و پاكستان بر سر كشمير توانست طي كنفرانس صلح تاشكند، طرفين را آشتي دهد. او هم‏چنين كوشش‏هاي ناكامي براي بهبود روابط مسكو - پكن انجام داد و در ماجراي چكسلواكي نيز نقش آشتي جويانه‏اي را بازي كرد. كاسيگين اولين رهبر شوروي سابق بود كه در سال 1966م انقلاب فرهنگي چين رامحكوم نمود و راديو پكن هم او را دشمن مردم لقب داد. او طرفدار همكاري اقتصادي و فرهنگي گسترده‏تر شرق و غرب بود، نظراتي كه نقطه مقابل دوران جنگ سرد اروپا به حساب مي‏آمد. هم‏چنين نرمشي كه در دهه 1980 - 1970م در سياست شوروي پديد آمد تا اندازه زيادي مرهون اوست. شهرت كاسيگين در داخل كشور شوروي نيز به سبب اصلاحات اقتصادي اوست. وي با تنوعي كه در كالاهاي مصرفي مردم به وجود آورد توانست محبوبيت زيادي در شوروي سابق كسب كند. آلكسي كاسيگين سرانجام در 23 اكتبر 1980م در 76 سالگي درگذشت.
سربازان امريكايى، فرانسوي، انگليسي و ايتاليايى، از اوايل سال 1982م، براي حمايت از فالانژها در جنگ داخلي لبنان، وارد بيروت شده بودند. حضور نيروهاي چند مليتي غربي در بيروت به منزله حمايت غيرمستقيم از تجاوز رژيم صهيونيستي به لبنان در سال 1982م و به رسميت شناختن اشغال حدود نيمي از اين كشور توسط صهيونيست‏ها بود. اما واكنش قهرمانانه مسلمانان انقلابي لبنان بر ضد پايگاه‏هاي امريكا و فرانسه در بيروت، ضربه سهم‏گيني به قدرت‏هاي غربي وارد آورد و آن‏ها را به خروج مفتضحانه از لبنان وادار كرد. در اين راستا، در بامداد 23 اكتبر 1983م دو انفجار مهيب در مركز فرماندهي تفنگ‏داران امريكايى و پست فرماندهي نيروهاي مداخله‏گر فرانسوي مستقر در بيروت، به فاصله شش دقيقه از يك‏ديگر صورت گرفت و بر اثر آن اين دو مركز با خاك يكسان شدند. اين دو انفجار به دست دو مجاهد شهادت‏طلب كه رانندگي دو كاميون را به عهده داشتند صورت گرفت. اين كاميون‏ها از ميان صفوف نگهبانان هر دو ساختمان گذشته و موجب انفجاري مهيب شدند. در اين انفجارها بيش از 286 تن از نيروهاي مداخله‏گر به هلاكت رسيدند كه در اين ميان سهم امريكا بيش از 230 كشته و 80 زخمي بود. نيروهاي امريكا و فرانسه به دنبال اين حوادث از لبنان خارج شدند و سربازان متجاوز صهيونيستي نيز تا ماه ژوئن 1985م، بخش اعظم لبنان را تخليه كردند.