شرح داغ آفتابي بي مزار
شرح داغ آفتابي بي مزار
شرح داغ آفتابي بي مزار
شاعر : عزيز الله خدامي
عاشقان رفتند و چشم اشكباري ماند ومن
از غم بيحاصليها ، كوله باري ماند و من
واي من ياراي رفتن داشت روزي پاي من
كاروان در كاروان رفتند و باري ماند و من
بينهايت بالهاي شوق ، بالايي شدند
قامتي گمگشته در حجم غباري ماند و من
يك بيابان تشنه لب روييد از هرم شهيد
شرح داغ آفتاب بي مزاري ماند و من
نبض شوراي شقايقها همه عشق است و داغ
داغ بر دل بي شقايق روزگاري ماند و من
تا كدامين دست، بهت انتظارم بشكند
در حصار سينهام، ساعتشماري ماند و من
اين غزل هم در بهار عشق و احساس و عطش
از عبور سينه سرخان، يادگاري ماند ومن
/خ
تازه های مقالات
ارسال نظر
در ارسال نظر شما خطایی رخ داده است
کاربر گرامی، ضمن تشکر از شما نظر شما با موفقیت ثبت گردید. و پس از تائید در فهرست نظرات نمایش داده می شود
نام :
ایمیل :
نظرات کاربران
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}