بابا سه تا کار به عهده ام گذاشته که تا آخر ماه انجام دهم. ‌می‌گوید کارها برای این است که با مسئولیت پذیری آشنا شوم. نمی‌دانم چرا تا قبل از این فکر ‌می‌کردم با مسئولیت پذیری آشنا هستم! کارهایی که بابا به من گفته انجام بدهم این‌ها هستند: یک این که هرشب آشغال‌ها را به موقع دم در بگذارم. خب فکر ‌می‌کنم این کار آسانی است و از عهده اش برمی‌آیم. دو این که ظرف نان را همیشه چک کنم و زمانی که نان تمام شده بود سریع بپرم نانوایی سر کوچه و نان بخرم. بابا ‌می‌گوید اگر یک روز حواسم نباشد و نان نگیرم، یعنی هنوز مسئولیت پذیر نشده ام و کار سومی هم که باید انجام بدهم غذا دادن به بچه گربه‌‌ی توی حیاط است. بچه گربه، مدتی است مادرش را گم کرده و من وظیفه دارم مراقبش باشم؛ مثلاً اگر یک روز گرسنه بماند یعنی این که من وظیفه ام را درست انجام نداده ام. بابا این کارها را در روز نوجوان به من محوّل کرد و گفت این‌ها همه اش برای این است که دارم وارد مرحله‌‌ی جدیدی از زندگی ‌می‌شوم؛ روزهای قشنگ و پرمسئولیت نوجوانی.

نویسنده: عاطفه جوینی