5 سال اول يعني دوران طلايي تربيت

نويسنده : دکتر محمد ولي سهامي ( فوق تخصص روان پزشکي کودکان )




اگر حرف هاي مرا شنيده يا خوانده باشيد ، مي دانيد که اغلب مي گويم: « تربيت کودک ، هزار راه دارد اما آن هزار راه مربوط به دوران پس از پنج سالگي است » زيرا پس از اين دوره است که مي توان بر اساس انتظارهاي والدين ، وضعيت اقتصادي و اجتماعي و فرهنگي خانواده پيشنهاداتي براي آموزش فرزندان ارائه داد . در پنج سال نخست زندگي کودک که دوران طلايي تربيت اوست ، خوشبختانه نيازي به آموزش هاي جدي نيست و سير تحولات و رشد کودک طبيعي و پشت سر هم طي مي شود ، به شرط آنکه مادران به عنوان عهده دار نقش اصلي تربيت بچه ها ، اين تحولات طبيعي را بشناسند و با اضطراب بي مورد خود سعي نکنند کودک را در اين مسير سريع تر يا کندتر به پيش برانند که در هر صورت اين مداخله ناشي از ناآگاهي مضر خواهد بود .
والدين عزيز بايد فرصت بدهند نوزاد مراحل رشدش را طي کند و ياد بگيرد چه طور غذا بخورد ، ادرار و مدفوع را کنترل کند و لباس بپوشد . دقت کند اگر کودک متوجه شود مادرش اضطراب دارد ، طي هر يک از مراحل را به بحراني براي خانواده مبدل مي کند . مي دانيد که در دوره ي شيرخوارگي ( ا زتولد تا شش ماهگي ) آنچه موجب لذت نوزاد مي شود ، تماس فيزيکي از قبيل در آغوش گرفتن ، بوسيدن و ماساژ دادنش است . لمس صورت شما ، شنيدن لحن و آهنگ صداي آشناي مادر مايه ي آرامش اوست . اگر شما در اضطراب باشيد که آيا اين گريه کردنش تقصير من است ؟ آيا من مادر خوبي هستم و ... ، اضطراب خود را به او منتقل خواهيد کرد . او در سال اول زندگي اش بايد فقط از شما محبت و نوازش دريافت کند تا صفت مهمي به نام اعتماد در او شکل گيرد . اگر تصور کنيد مبادا کودک زير يک سال شما لوس شود و او را به محض نياز و گريستن در آغوش نگيريد ، از او موجودي پيچيده درست مي کنيد که نه براي خودش مفيد خواهد بود و نه براي ديگران . بايد به محض گريه کردن و بيان احساس نيازش به شما ( با زبان بي زباني ) مطابق ميل او رفتار کنيد . نبايد از کودک ده ماهه خود انتظار رعايت انضباط يا حرف شنوي داشته باشيد . تنها مي توانيد او را با گفتن يک « نه » قاطع از انجام برخي کارهاي پرخطر بر حذر داريد . توضيح هم نيازي نيست چون او درک نمي کند بخاري داغ است يعني چه ولي لحن صداي شما و هشدارتان را مي فهمد .
تا قبل از دو سالگي فقط با پيام هاي غير کلامي ( تغيير حالت چهره ، لحن صحبت و حرکات انگشت ) پيام خود را به او بفهمانيد . براي سال دوم زندگي به بعد بايد آن رابطه تنگاتنگ عاطفي کمي سست تر شود و پدر به رابطه اضافه شود و دوباره جايگاه خود را در خانواده مستحکم کند . اگر اين درآميختگي عاطفي را پس از هجده ماهگي به مرور نکاهيد ، به رابطه اي بيمارگونه تبديل خواهد شد . براي مثال جدايي از مادر براي کودک هفت ساله اي که هنوز وابسته به مادر است ، با او مي خوابد و ... غير قابل تحمل است .
چنين بچه اي که مهدکودک يا مدرسه نمي رود ، اجازه صحبت به والدين را نمي دهد و در صورت مقاومت مادر ، مادر را نيز کتک مي زند ، حاصل عدم رعايت همين نکته ظريف در دو سالگي است . پدر را کم کم وارد رابطه کنيد و او را مشارکت دهيد تا در لباس پوشاندن ، غذا دادن و بازي کردن با کودک حضور داشته باشد تا شما نيز در کنار نقش مادري ، نقش همسري را دوباره از سر بگيريد . هر دو بايد شيوه ي صحبت کردن اصولي با بچه را بياموزيد . گمان نکنيد بچه 2 ـ 3 ساله شما که حرف زدن ياد گرفته مانند شما مفاهيم را درک مي کند . گاهي مي گوييد « مواظب باش ! » « مهربان باش ! » « بچه با ادبي باش ! » آخر او چه مي فهمد شما چه مي گوييد ؟!
اين کلام هاي انتزاعي را بچه هاي 10 ـ 12 ساله متوجه مي شوند آن موقع بايد به آنها بگوييد شجاع باش و يا از اين قبيل کلمات . با بچه ها در اين سن در همين حد « اين ميزه بابا جون ! » « اين سيبه مامان » صحبت کنيد . در آموزش نکات تربيتي و نظم و غيره نيز اتاق را پر از کلمه نکنيد و توضيح ندهيد ، خلاصه ، قاطع و کوتاه حرف بزنيد . اگر مثلاً کودک شما که مانند طوطي هر حرفي را تکرار مي کند ، فحشي را ياد گرفت و تکرار کرد ، نيازي به توضيح اينکه چرا گفتي و آي بياييد فلفل در دهانش بريزيد و غيره نيست . کافي است او در دنياي خود که دنياي جلب توجه است ، دريابد که گفتن اين حرف به هيچ دردي نخورد و پدر و مادرم اعتنايي نکردند . وقتي فحش را مي گويد ، اصلاً اعتنا نکنيد و با همسرتان صحبت کنيد . براي هر کار بدي که مي کند مثلاً موهاي مادرش را مي کشد و يا صورت پدر را چنگ مي زند ، بايد يک حرکت مشابه که گوياي از دست دادن توجه والدين است ، دريافت کند . به جاي اينکه با شادي و خنده بگوييد « آي موي مامانو نکش ! » او را به روي زمين گذاشته و يا خودتان را عقب بکشيد و بي اعتنا شويد . با يان کار به بچه پيغام مي دهيد کارش خطا بوده و باعث شد که توجه و آغوش مادر را از دست بدهد . او هرگز بين ابراز علاقه و يا فرياد و جيغ شما تمايز قايل نيست ، برايش اهميتي ندارد شما چه مي کنيد . آنچه او در مي يابد ، آن است که در هر دو صورت توجه شما را جلب کرده است . شايد حتي داد و فريادش ـ که شما را هراسان به سوي خود مي کشاند ـ را براي جلب توجه شگرد موفقيت آميزي ببيند و هرگز اين شگرد خوب را از ياد نخواهد برد . براي تنبيه بچه سه ساله همان طور که قبلاً هم گفته بودم کافي است بنشينيد تا هم قد او شويد . انگشت اشاره را جلو بياوريد و قاطع و محکم ( البته بدون لحن خشن ) بگوييد اين کار قابل قبول نيست . اگر گريه کرد ، بغل اش نکنيد . فقط همان دست تان را به او بدهيد . بگذاريد از برق چشمان شما و نوع نگاهتان بفهمد که کار بدي کرده و مثلاً هول دادن و کتک زدن ديگران کار بدي است . بزرگ تر که شد بايد به ازاي هر سال از سن اش يک دقيقه او را محروم کنيد و مثلاً پس از 4 دقيقه ( در چهار سالگي ) به سراغ اش برويد و بخواهيد معذرت خواهي کند .
شنيده ام بعضي ها مي گويند : « نه ، من اين کارها را نمي کنم ، بچه ام عقده اي مي شود ! » تنها چيزي که در پاسخ مي توانم بگويم ، اين است که اگر رفتار بد بچه را مرد توبيخ و تحريم ( و نه توهين ) قرار ندهيد ، او را هرگز به يک فرد بزرگسال خوشحال و موفق تبديل نخواهيد کرد .
منبع: روزنامه ي سلامت شماره ي 229