در قرآن کریم آیه‌های فراوانی به بیان معجزات پیامبران الهی پرداخته است که معجزات حضرت موسی (ع) و معجزات حضرت عیسی (ع) از آن جمله است. مهمترین معجزات حضرت موسی عبارتند از: اژد‌ها شدن عصا، درخشان شدن دست (ید بیضا) و شکافته شدن آب‌های خروشان و از مهمترین معجزات حضرت عیسی می‌توان به زنده کردن مردگان، شفای بیماران مادرزاد و دادن اخباری از داخل مردم به آنان اشاره کرد.


علت بیان معجزات انبیا در قرآن

اما سوال اساسی درباره این معجزه‌ها این است که این‌ها برای کسانی که شاهد رخ دادنش بوده اند نشانه‌های مستدلی مبنی بر رسالت پیامبران و وجود خدای یکتا بوده، ولی چگونه می‌تواند برای ما که فقط درباره آن‌ها شنیده ایم دلیل و حجت باشد؟

ممکن است به این سوال اساسی اینطور جواب بدهید:

این معجزات در کتاب راستینی مثل قرآن گفته شده و شما هم به قرآن ایمان دارید بنابراین باید به گفته‌های آن هم ایمان داشته باشید.

ولی این نمی‌تواند دلیل قانع کننده‌ای باشد، زیرا افراد در برابر قرآن دو دسته اند:

آن‌هایی که به قرآن ایمان دارند که بیان معجزات پیامبران در آن کمکی به حالشان نمی‌کند چرا که اثر معجزه در مشاهده آن است نه در نقل قول کردن آن

آن‌هایی که به قرآن ایمان ندارند که در برابر این افراد هم بیان معجزه‌ها هیچ اثری بر آن‌ها نخواهد گذاشت، زیرا آن‌ها اصلا قرآن را قبول ندارند چه برسد به واسطه گری آن برای بیان یک حقیقت دیگر.


معجزه انبیا در زمان حال

به نظر می‌رسد که ذهن تان کاملا درگیر موضوع شده و شما هم به دنبال پاسخی قانع کننده می‌گردید. باید بگوییم که معجزات الهی فقط به دست پیامبران انجام نمی‌شود و هر یک از بندگان خدا در طول زندگی خودشان شاهد معجزه‌های بسیاری بوده اند. قرآن کریم این گونه معجزات را «آیه» نامیده است.

همانطور که معجزات پیامبران گذشته نشانه حقانیت ادعای آن‌ها بوده این آیات الهی هم نشانه حقانیت دعوت پیامبر اسلام است. برای این که این حرف کاملا مفهوم باشد باید نگاهی دقیق و بابصیرت به پدیده معجزه داشته باشید.

قرآن نشانه‌های متعددی را بیان می‌کند و تاکید می‌کند که هر کدام از این آیات، نشانه‌ای کافی برای اثبات حقانیت قرآن است. از جمله نشانه‌هایی که قرآن به آن‌ها اشاره دارد عبارتند از:

خورشید و پرتو درخشان آن

ماه و نور زیبای آن

باد‌ها و حرکت ابر‌ها

بارش باران و برف

رشد گیاهان و وجود جانوران در زمین

شب و روز و آمد و رفت آن‌ها با توجه به تفاوت طول شان در فصول مختلف

خلقت انسان از ذراتی کوچک و به ظاهر کم مقدار و پرورش آن در رحم مادران و سپس رشد انسان و رسیدن توانایی او به حد کمال و سپس پیر شدن و مرگ او
آرامش زمین و نلرزیدن پوسته آن با آن که این پوسته بر روی مایعی شناور قرار گرفته است

وجود راه‌های هموار در سطح آن و اختلاف زبان‌ها و رنگ‌های انسان‌ها و همین قدرت تکلم و شنوایی انسان و نقشی که قلم در انتقال علم و تجربه انسان عهده دارد

و نشانه‌های فراوان دیگری که هر کدامشان معجزه‌ای محسوب می‌شود، ولی ما به آن‌ها عادت کرده ایم.

این آیات الهی هیچ تفاوتی با معجزات انبیای گذشته نداشته است جز آن که ما این نشانه‌ها را همواره دیده ایم و به آن عادت کرده ایم، ولی معجزاتی که از موسی (ع) و عیسی (ع) و دیگر انبیاء الهی صادر شده است برخلاف عادت مردم بوده و برای همین نسبت به آن‌ها توجه خاصی پیدا کرده اند.

قبول استدلال بالا نیازمند کمی دقت و ریزبینی است و در ادامه با مثال‌هایی آن را بیشتر بررسی می‌کنیم.


زنده شدن مردگان توسط حضرت عیسی (ع)

در آیه 49 سوره آل عمران از قول حضرت عیسی (ع) آمده است «...وَأُحْیِی الْمَوْتَىٰ بِإِذْنِ اللَّهِ...» یعنی آن حضرت با اذن خدا مردگان را زنده می‌کرد. هر کس شاهد زنده کردن مرده توسط آن بزرگوار بوده باشد بدون شک تحت تاثیر قرار می‌گیرد و بر ارتباط عیسی (ع) با خداوندی که صاحب اختیار جهان است اعتراف خواهد کرد. دلیل این تاثیرگذاری هم آن است که مردم چنین واقعه‌ای را خلاف عادت می‌دانند لذا بدون اختیار نسبت به چنین حادثه بزرگی عکس العمل مثبت نشان می‌دهند.

حال به دنیای طبیعی خودمان برگردیم و تولد یک کودک را که ما بار‌ها شاهد آن بوده ایم را بررسی می‌کنیم؛ آیا غیر از این است که این کودک نیز قبلا حیات نداشته، ولی به اذن خداوند به او نعمت حیات داده شده است؟ اگر چند سال به قبل از تولد او برگردیم می‌بینیم که او در اصل از جنس خاک بوده است. بعد وارد پیکر گیاه یا حیوانی شده و والدین از آن گیاه یا گوشت، خوراکی تهیه کرده اند؛ این مواد در بدن آن‌ها به سلول تبدیل شده است و در نهایت یک سلول از جنس ماده پذیرای یک سلول از جنس نر شده و سلول تخم بارور به وجود آمده و با گذشت مدتی معین سلول تخم به یک نوزاد با میلیارد‌ها سلول را به وجود آورده است. پس همه ما زنده شدن یک انسان را از مواد غیرزنده به چشم دیده ایم و هیچ شکی در وقوع آن نداریم.

تنها تفاوت در این است که ما شناخت مختصری از مراحل و جریان این تبدیل داریم و، چون بار‌ها آن را تجربه کرده ایم در برابر آن شگفات زده نمی‌شویم، ولی واقعیت این حادثه کاملا مشابه زنده شدن مرده توسط حضرت عیسی (ع) است.

خداوند در آیه 19 سوره روم این حقیقت زیبا را اینگونه بیان کرده است:
«یُخْرِجُ الْحَیَّ مِنَ الْمَیِّتِ وَیُخْرِجُ الْمَیِّتَ مِنَ الْحَیِّ وَیُحْیِی الْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِهَا ۚ. وَکَذَٰلِکَ تُخْرَجُونَ»
«او زنده را از مرده بیرون می‌آورد، و مرده را از زنده، و زمین را پس از مردنش حیات می‌بخشد، و به همین گونه روز قیامت (از گورها) بیرون آورده می‌شوید»

زنده شدن ما انسان‌ها در حیات دنیوی تفاوت چندانی با زنده شدن ما در قیامت ندارد و تنها روش آن فرق دارد. چگونه است که ما زنده شدن 7 میلیارد انسان را در این دنیا دیده ایم و نسبت به آن یقین داریم، ولی زنده شدن همه انسان‌ها را در روز قیامت عجیب و سخت می‌دانیم و حتی گروهی این واقعیت را باور ندارند؟


اخبار غیبی حضرت عیسی (ع)

وقتی حضرت عیسی به مردم زمان خودش خبر می‌داد که آن روز چه خورده اند و در خانه خود چه چیز‌هایی ذخیره کرده اند آن‌ها تعجب می‌کردند و به دلیل این اخبار غیبی به او ایمان می‌آوردند و دعوت انجیل را قبول می‌کردند.

جالب است که شبیه این اخبار غیبی به همه ما در هر روز و هر ساعت داده می‌شود، ولی از آنجا که ما به آن عادت کرده ایم این اخبار برایمان به نظر معمولی است و به آن اهمیتی نمی‌دهیم.

چشم و گوش دو اندامی هستند که خداوند به بندگانش داده و آن‌ها با این دو عضو اخبار فراوانی را از محیط خود کسب می‌کنند. فرض کنید هیچ کدام از انسان‌ها چشم نداشتند و کور بودند و فقط یک انسان بینا به نام آقای بصیر وجود داشت؛ اگر در چنین شرایطی انسان‌های نابینا در حال حرکت در یک جاده بودند و به آقای بصیر می‌رسیدند و او به آن‌ها می‌گفت که اگر از این راه بروید به کوهی خواهید رسید که دیواره‌هایی بلند دارد قطعا افراد کور از او خواهند پرسید که آیا او این مسیر را رفته و برگشته که چنین اطلاعاتی دارد؟ او می‌گوید: نه من این مسیر را نرفته ام، ولی خداوند از طریقی که شما آن را نمی‌شناسید (چشم و بینایی) این آگاهی را به من داده است. گروهی از مردم حرف آقای بصیر را باور کرده و از رفتن در آن مسیر منصرف می‌شوند و گروهی دیگر سخن او را باور نکرده و پس از طی کیلومتر‌ها راه به آن کوه می‌رسند و راه را بسته می‌یابند و منصرف شده برمی گردند.

در این مثال می‌بینیم که خداوند با دادن نعمت بینایی به مردم، اطلاعات و آگاهی فراوانی را به آن‌ها می‌دهد، ولی چون مردم نسبت به دریافت این اطلاعات عادت دارند اهمیت آن را احساس نمی‌کنند، ولی اگر خودشان نعمت بینایی نداشتند چنین اخباری را بسیار با عظمت می‌دانستند و نسبت به کسی که چنین اطلاعاتی را ارائه می‌داد اهمیت و احترام فوق العاده‌ای قائل می‌شدند.

پس خبر دادن از حوادث غیبی، امری است که خاص پیامبران نیست و هریک از ما به واسطه نعمت گوش و چشم خبر‌های فراوانی کسب می‌کنیم که اگر این اعضاء را نداشتیم مسلما چنین اخباری برای ما اخبار غیبی به حساب می‌آمد. پس باید بپذیریم که بین معجزات پیامبران و سایر آیات الهی که بار‌ها در قرآن ذکر شده است هیچ تفاوت مهمی وجود ندارد.

به همین دلیل است که قرآن نسبت به عظمت این پدیده‌های طبیعی توجه ویژه داشته و آن‌ها را آیاتی می‌داند برای مردمی که اهل توجه و تعقل هستند.


منبع: سایت ستاره