روش شناسى اسلامى در علم سياست (2)

نويسنده : عبدالرشيد موتن
مترجم : محمد شجاعيان

واقعيت ها و ارزش ها

يكى از معانى ضمنى روش شناسى كه قبلا ذكر شد, آن است كه علم سياست نمى تواند به تنهايى بر واقعيت هاى خارجى بنا شود; زيرا واقعيت هاى رفتار بشرى بى روح نيستند; بلكه زنده اند. واقعيت ها تنها به اندازه اى پذيراى معنا يا اهميت هستند كه بتوانند در يك كل معنادار كه مضمونى شكل گرفته از لحاظ نظرى را براى تفسير شان فراهم مى آورد, قرار گرفته باشند. ثبت ساده واقعيت ها به تنهايى سهم بسيار اندكى در فهم زندگى سياسى دارد, مگر آن كه با ديگر داده ها در روايتى سراسر تبيينى و توصيفى در ارتباط باشد, و اين هنگامى ميسر كه واقعيت ها در درون يك كل نظم يافته نظرى جاى گرفته باشند. اين واقعيت كه معاهده صلح ميان بگين نخست وزير اسرائيل و انور سادات رئيس جمهورى مصر, يا ميان را بين نخست وزير اسرائيل و ياسر عرفات, رهبر فلسطينيان امضا شده, بر اساس جايگاهش در چارچوب تفسيرى گسترده تر مى تواند معنا و اهميت كم يا زيادى داشته باشد. همه واقعيت هاى بشر نسبى هستند; زيرا رفتار انسان به اراده انسانى بستگى دارد كه به وسيله اعتقادات و اهداف اخلاقى شكل مى گيرد. يك واقعيت خودش را توصيف نمى كند و بر اساس فرمول و معادلات رياضى شكل نمى گيرد. اين تحليل گران هستند كه به وسيله تعيين اين كه چگونه واقعيت ها بايد متناسب مفاهيم خارجى باشند و چه اندازه مفاهيم و عقايد موجود براى پذيرش آن بايد محدودتر و[ يا] گسترده تر شوند, به واقعيت ها معنا مى دهند.
تاكيد بر نياز به يك قالب تفسيرى, در اصل تاكيد بر اهميت ارزش هاست. افسانه علم سياست برى از ارزش, باقاطعيت توسط عالمانى چون توماس كوهن, سيد حسين نصر نقيب العطاس و يكى از مسوولان قبلى ((انجمن آمريكايى علوم سياسى)) در هم شكست. داشتن چنين ادعايى, نتيجه رياكارى يا خود فريبى است. علم سياست برى از ارزش يك افسانه است; زيرا ارزش ها, غالبى را فراهم مى آورند كه انتخاب موضوع براى بررسى, صورت بندى مفاهيم و انتخاب اطلاعات براى تحليل و تفسير را شكل مى دهد. اگر دانش براى اهداف صحيح به كار گرفته و استفاده شود, ارزش ها بايستى به جايگاه اصلى شان بازگردانده شوند.
براى اطمينان, علم سياست غربى برى از ارزش نيست[ .به منظور] حفظ يك روش دقيق بى طرفى ارزشى, دانشمندان غربى بايد قاطعانه به قداست دموكراسى ليبرال غربى, به همراه نگرانى انحصارى اش براى سود كردن و به حداكثر رساندن سود اعتراف نمايد. به بيان ملايم تر, ((آنها يك دموكراتيزم قراردادى مبهم را با عينيت علمى اشتباه مى كنند.)) دانشى كه بدين سان به دست مى آيد, بى طرف نيست; بلكه به گونه اى زيركانه بامنش و شخصيت تمدن غربى پيوند خورده است. ((به طورى كه ديگرانى نا آگاهانه يك جا آن را به عنوان دانش واقعى اصيل مى پذيرند.))
روشن است كه تمامى كنش هاى سياسى به وسيله برخى از ارزش ها يا ملاحظات هنجارى هدايت مى شوند و تمامى دست اندركاران علم سياست از يك مجموعه نظام ارزشى يا پاره اى مفاهيم در مورد اهداف شايسته انسانى برخوردار هستند. فهم اصطلاحات معمول گفتمان سياسى, آشنايى با انواع اهداف اشاره شده در تجربه سياسى متعارف را مسلم مى سازد. به معناى دقيق كلمه, ارزش ها يا ملاحظات هنجارى, نمى توانند از تحليل جدا باشند.

ساختار ارزش هاى اسلامى

در حالى كه علم سياست غربى, ملاحظات هنجارى را مغشوش و مخفى نگه مى دارد, اسلام آشكارا بر ارزش هايش تاكيد مى كند.سمينار استكهلم در سال 1981 در مورد ((دانش و ارزش ها)) ده مفهوم را كه ارزش هاى بنيادين فرهنگى اسلامى را تشكيل مى دهند, چنين توصيف كرد: توحيد, خلافت, عبادت, علم, حلال, حرام, عدل, ظلم, استصلاح و ديه. مشخصه ضرورى و فراگير اسلام و نخستين اصلش توحيد است:
وحدانيت الله (سبحانه و تعالى) كه يكتاپرستى راديكال اسلام را قاطعانه اعلام مى كند.
الله يكى است و همتايى ندارد و هيچ كس جز او شايسته پرستش نيست. توحيد به تمامى خلقت تسرى پيدا مى كند و بنابراين, وحدانيت الله (سبحانه تعالى), وحدت اجتماع دين داران, يكپارچگى زندگى به عنوان يك كل, و اتحاديه مادى و معنوى را اعلام مى كند.
آگاهى اخلاقى, بشر را كمال مى بخشد, بشر را از قدرت پنهان ((خرد)) برخوردار ساخته و آن را پرورش مى دهد و كامل مى سازد.
نتيجه منطقى توحيد, خلافت است; يعنى جانشينى خدا توسط انسان است. به عنوان يك جانشين, انسان آزاد است; البته در برابر الله مسوول و پاسخ گو است. بنابراين, وظيفه و تقدير هر كس, پرستش الله يا انجام خواست الهى است. الله ((انسان و جن را نيافريد مگر براى عبادت او))(قرآن, 56 / 51). خلافت, انجام مسووليت نگهدارى خود و ديگر مخلوقات در همخوانى با خواست الله (سبحانه و تعالى) را شامل مى شود. انجام واقعى اين مسووليت متعالى در واقع, ماهيت حقيقى عبادت مى باشد (پرستش يا بندگى الله سبحانه و تعالى).
مفهوم ((عبادت)) در اسلام بسيار وسيع است. اين مفهوم به معناى صرفا شعائر يا شكل خاصى از نيايش نيست; بلكه به معناى زندگى در نيايش پى گير و تعظيم مداوم الله (سبحانه و تعالى) است. عبادت همه فعاليت هاى زندگى / معنوى اجتماعى اقتصادى و سياسى را شامل مى شود, مشروط بر اين كه اين فعاليت ها مطابق قوانين وضع شده باشند و هدف نهايى آنها, طلب خشنودى الله (سبحانه و تعالى) باشد. فعاليت هاى انسان به عنوان يك جانشين را مى توان تحت دو عنوان دسته بندى كرد; حق الله, به معناى وظايف و مسووليت هايى كه مستقيما در ارتباط با الله (سبحانه و تعالى) است و حق العباد, به معناى وظايف يك شخص نسبت به همنوع و ديگر مخلوقات براى جلب رضايت الله (سبحانه و تعالى).
در ميان بسيارى از جلوه هاى عبادت, يك پيش شرط لازم براى انجام موثر آن, ((علم)), يا به عبارت ديگر, دانش است. مفهوم علم در اسلام در كليت خود بسيار وسيع است. علم در معناى خودش, از فهم صوفى از واژه معرفت, تا تفسير دانش به اين عنوان كه فعاليت هاى هر روز افراد را ملاحظه مى كند, گسترش دارد. علم, عموما به دو دسته تقسيم شده است; دانش وحيانى كه اصولا قرآن و سنت را شامل مى شود و دانش علم اكتسابى كه از طريق توجه, مشاهده و تحقيق به دست مى آيد. دسته اولى, افزون بر اين به [ دو] زير شاخه تقسيم مى شود; فرض العين كه بر هر فرد مسلمانى واجب است و فرض الكفايه كه بر اجتماع به عنوان يك كل, واجب است; اما مى تواند به نمايندگى از[ طرف] برخى از افراد اجتماع ادا شود.
علم در قرآن با تكرارى فوق العاده, ذكر شده است. در آيه 56 / [ 30علم] با ايمان همراه شده است كه بر اساس آيه 71 / 3 به تبع معرفت مى آيد. بر اساس يك حديث, جست و جوى علم بر هر مسلمانى واجب است حتى اگر آن[ جست و جو] سفر به چين را موجب شود. با اين همه, علم تنها اگر از طريق چار چوب ارزشى اسلام دنبال شود, يك ارزش محسوب مى شود. بر خلاف عبارت غربى ((علم براى علم)) يا آن استدلال سراسر بغرنج كه ((هر دانشى خوب است)), اسلام, علم را تنها هنگامى به عنوان يك ارزش و عمل عبادى در نظر مى گيرد كه به سود افراد و جوامع و نهايتا براى كسب رضايت الله (سبحانه و تعالى) دنبال شود.
علم مجبور است ارزش محور باشد و بايد كار ويژه و هدفى داشته باشد. به ديگر سخن, دانش براى دانش پسنديده نيست; بلكه به عنوان راهى براى رستگارى انجام وظيفه مى كند و همه انواع چنين هدفى تأمين نخواهد كرد. در نتيجه, دانشمندان اسلامى در طول تاريخ, خود را به تميز انواعى از علم كه در اسلام مجاز است, مشغول كرده اند. اين [ مسأله آنها را] به طبقه بندى دانش به حلال و حرام, مجاز و غير مجاز, ستودنى و نكوهيده رهنمون ساخت. حلال, هر دانش و فعاليتى را شامل مى شود كه براى فرد, جامعه و محيط زيست سودمند است. علمى كه حلال است, براى ايجاد عدل, عدالت اجتماعى, استصلاح و منفعت عمومى تلاش مى كند. عدل در تمامى جنبه هاى انضباطى چندگانه اش و استصلاح با ابعاد گسترده اش تضمين مى كند كه علم در پى ايجاد عدالت اجتماعى, آزادى فردى, كرامت اجتماعى ارزش هايى است كه رفاه جامعه و فرهنگ اسلامى را بهبود مى بخشند.
پژوهش ((حرام)) يا نكوهيده, هر آنچه را شامل مى شود كه براى انسان و محيطش در معنايى فيزيكى فكرى و اخلاقى آن ويران گر است. بنابراين, پژوهشى كه منجر به از خود بيگانگى, ضديت با انسانيت و تخريب زيست محيطى و ديگر[ چيزهايى] كه ذاتا مضرند, شود, مردود است. اين فعاليت ها ظالمانه يا ظلم هستند و به عنوان ديه[ به معناى] اسراف دسته بندى مى شوند. حتى طالع شناسى كه بخشى از دانش است, تحت اين دسته قرار مى گيرد. اين عمل [ طالع شناسى] توسط پيامبر(ص) غير مشروع اعلام شد; چرا كه ضرر آن بيش از فايده اى بود كه در برداشت. بشر به عنوان بهترين آفريده الله از موهبت وجدان, خرد, و بصيرت برخوردار است و ((مستعد مجاهده همزمان در جهت [رسيدن به] هر آنچه كه خوب است و نابودى ظلم و بنيان نهادن عدالت و ايمان به خدا)) مى باشد.(قرآن 193 و 148 / 2)
بايد روشن شود كه قالب هاى ارزش هاى ذكر شده در بالا, به گونه اى اندام وار با يكديگر در ارتباطند و يك ويژگى بى همتاى معرفت شناسى اسلام را نشان مى دهند. ديسيپلين علم سياست كه با پيروى از چنين راهبردى به وجود مى آيد, قادر است مجموعه اى متنوع از اهداف بشرى را با ارجاع به دركى كلى از آنچه كه عموما مهم و خوب است, منظم نمايد. اين ديسيپلين اصلى از پيوستگى را در علوم انسانى به گونه اى ديگر متمايز از علوم انسانى غربى بنيان مى نهد; و بر آنچه كه در زندگى بشر مهم و معنادار است, تإثير مى گذارد. بر اين اساس,[ اين ديسيپلين ] اصلى را براى تمايز ميان آنچه كه وحيانى و غير وحيانى, با اهميت و بى اهميت, فاضل و فاسد است, عرضه مى كند; چيزى كه علم سياست تصوير شده, صرفا به عنوان فهرستى ناقص از واقعيت ها, نمى تواند پاسخ دهد.

مدينه به عنوان يك هنجار

روش شناسى اسلامى, به عنوان نظامى از ارزش ها, نه صرفا متكى به واقعيات است و نه تنها شامل ملاحظات هنجارى حاصل از تحليل است. مفهوم آنچه كه ((هست)) نمى تواند از مفهوم آنچه كه ((بايد باشد)), جدا شود. بنابراين, مفهوم ((نظم سياسى)) با مفهوم ((نظم آرمانى)) قابل قياس است; چرا كه بدون فهم دومى, نمى توان در مورد اولى قضاوت و ارزيابى كرد. علوم اجتماعى ما قبل رفتارى غربى, نياز به چنين الگويى را تشخيص داد و از اين روست كه در نوشته هاى سن سيمون, رابرت اون, چارلز فوريه, و البته در ((جامعه بى طبقه)) كارل ماركس و فردريك انگلس, اقدام به نوعى آرمان شهرگرايى( اوتوپيا گرايى ) پيدا شد.
اما مسلمانان نيازى به پناه بردن به آرمان گرايى خيالى پرداز ندارند. ميان مسلمانان اجماع وجود دارد كه سيستم سياسى ايجاد شده توسط حضرت محمد(ص) در مدينه و سپس حكمرانى شده توسط خلفاى راشدين بهترين نمونه عالى حكومت است كه تا كنون روى زمين پيدا شده, و از اين رو, معيارى هنجارى فراهم آمده است; همان گونه كه اين مسأله به خوبى توسط سيد قطب تعريف شده :
((آن دوره اى قابل توجه, قله اى رفيع, نسلى استثنايى از مردم و سرمشقى درخشان بود. همان گونه كه تاكيد كرده ايم, آن دستور و خواست الله(سبحانه و تعالى) بود. بنابر اين, اين انگاره بى همتا بايد در شرايط زندگى واقعى متحقق شود و يارى جستن از آن براى تكرار آن در خلال محدوديت هاى ظرفيت بشر, چه بسا بعدها اجبارى باشد. ))
اين معيار, مستقل از شرايط متغير و زمينه هاى خاص است و قابليت دارد تا به عنوان ضابطه اى براى داورى در مورد ارزش موقعيت ها و نهادهاى موجود به كار برده شود.
علم سياست اسلامى تنها پيكارى جاويدان در جهت رسيدن به ايده آل پيامبر به عنوان انسان كامل و مدينه اش به عنوان حكومت كامل است. احساس رازگونه ايده آل; آن است كه واقعيت را با روح مى كند و زنده نگه مى دارد.
معروف است كه عالمان اسلامى مشهور, در چارچوب پارامترهايى از دانش به لحاظ اسلامى مشخص شده, كار مى كردند كه شإن يكسانى به همه صور تحقيق مى داد. فقها, حقوق دانان حوزه كلاسيك, همان گونه كه فاروقى نوشته, دائره المعارف سازان و استادان واقعى تقريبا همه رشته هاى تحصيلى از ادبيات و حقوق تا ستاره شناسى و پزشكى بودند. آنها خودشان مردمانى متخصص بودند كه مى دانستند اسلام تنها حقوق نيست; بلكه به عنوان ايده آل و نظريه,[ و همچنين به عنوان] نظام تفكر و زندگى است كه به وسيله ميليون ها انسان در تجربه عملى به حيات خود ادامه داده است.
تئورى سازى سياسى كه از قلم اين عالمان اوليه پديد آمد, ارزش ـ انباشته است. تقربيا تمام آنها, همواره رساله هايشان را باپرسش درباره اهداف زندگى سياسى و جست و جوى بنيادى نظرا عقلانى, شروع كردند. تذكراتشان مبتنى بر منطقى است كه از ايده آل ها و اصول اسلامى به دست آمده است و شريعت به عنوان ايده آل هرگز فراموش نشده است. بنابراين, آنها ملاحظات هنجارى را در مركز تحليل توصيفى و تبيينى خود قرار داده اند.
دست آورد علماى مسلمان پيشين, تا اندازه اى نتيجه اى است از نقطه عزيمتشان با پرسيدن سوالات درستى همچون : سياست و جامعه سياسى چيست و براى چه چيزى است؟ محدوديت هاى آنها به مقدار زيادى روش شناختى بود; خلايى كه عجالتا توسط تحليل جامعه شناسانه ابن خلدون (808 ـ 732 ه'.ق / 1406 ـ 1332 م) با تاكيد او بر مشاهده, مقايسه به يادگيرى بسيار دقيق دليل و رهيافت انضباطى چندگانه براى شكافتن پيچيدگى هاى زندگى اجتماعى و سياسى پر شد. ابن خلدون با چنين كارى هرگز دريافتن ارتباط نزديك ميان انواع اجمتماع سياسى و طبيعت اهداف و مقاصد بشرى مشخص شده توسط اين اجتماعات, ترديد نكرد. به ديگر سخن, ابن خلدون مشغول انديشه اى اخلاقى بود كه به پيروى از تاكيدى اسلامى, بر آن است كه سياست بايد پژوهشى براى اصول اخلاقى باشد و اين دو سياست و اصول اخلاقى به گونه اى جدايى ناپذير به يكديگر مرتبط هستند. اين يكى از ارزشمندترين هداياى اسلام به جامعه بشرى است. پژوهش براى اصول اخلاقى در علم سياست, اولين قدم در جهت ايجاد يك نظام جهانى عادلانه انسانى است.

نتيجه

در تضاد نشان داده شده ميان سبك غربى پژوهش سياسى و جايگزين اسلامى آن دراين جا, نه تنها به روشن سازى كاستى هاى ذاتى اولى كمك مى كند; بلكه مهم تر از آن, مجموعه خاصى از ويژگى هاى ذاتى دومى را برجسته مى سازد. تصويرى كه ظهور يافته, آن است كه روش شناسى و معرفت شناسى علم سياست غربى, به عنوان آخرين دست آورد, پيرامون قدرت ظاهرا نامحدود علوم طبيعى بنا شده است. طبيعت ذهنى و ايدئولوژيك علم سياست از ناحيه چشم انداز معرفتى اش و وضعيت زندگى واقعى, به نحوه موثرى آشكار شده است. چيزى به اسم علم براى علم وجود ندارد. انگاره علم سياست بى طرف, عينى و برى از ارزش ديگر اصلا معمول نيست. مفهوم ابزار انگارانه اجتماع سياسى, صورت بندى نظرى, تحقيق پذيرى, و دسته بندىهاى نهايى دانش, همه, تحت الشعاع تجربه هاى اجتماعى, فرهنگى و تاريخى مسيحيت غربى كه به گونه اى تناقض آميز سراسر مادى گرايانه و سكولار است, قرار گرفته اند. چنين علمى احتياجات و نيازهاى مسلمانان را بر آورده نكرده و نمى كند و به معناى دقيق كلمه, نمى تواند در جامعه اسلامى ريشه اجتماعى و فرهنگى بدواند.
جايگزين اسلامى آن, پيگيرى دانش را در درون چارچوب ارزشى اسلام ملاحظه مى كند. تمامى ادعاهاى مشابهت به علوم تجربى را رها نموده و ملاحظاتش درباره طبيعت اجتماع سياسى, نه به وسيله مفهوم ابزار انگارانه اجتماع; بلكه به وسيله پرسش از غايت هاى هر چه كه وجود دارد, راهنمايى شده است. اصل سرنوشت ساز علم سياست, اختلاف ميان جزء و كل, و واقعيت و ارزش است. اجزا با واقع شدن در يك كل فراگير با قالبش براى ارزش هاى جاودان محفوظ در قرآن و سنت پيامبر عزيز محمد(ص), معنا مى يابند. در نهايت, علم سياست اسلامى, مشابهت با ارزش ها و روح الگوى مدينه ـ اجتماعى كه معناى اهداف بشرى را مجسم كرد ـ را هدف قرار مى دهد. جايى كه اهداف بشرى مورد بحث باشد, تفكر اخلاقى وجود دارد. به معناى دقيق كلمه, علم سياست در اسلام امرى خالى از ارزش نيست. اسلام اصرار مى كند كه سياست بايد پژوهشى براى اصول اخلاقى و اجتماع سياسى همان گونه كه افراد, را به اخلاق توصيف مى كند براى اخلاقى كردن عمل نيز موظف است. اصول اخلاقى و سياست به گونه اى جدايى ناپذير به هم مرتبط هستند. درسى كه بشر اگر مى خواهد جهان به خطا رفته را دوباره به سلامت عقل باز گرداند, بايد فرا گيرد.
در اسلام, علم و دانش وظيفه اى است كه توسط آفريدگار بر بشر واجب شده است. پس دانش مى تواند از طريق وحى و عقل, مشاهده و الهام, سنت و تفكر نظرى به دست آيد, به هر حال, اين روش هاى سودمند متنوع مطالعه پديده سياسى بايد براى ارزش هاى جاودانه وحى الهى باشد. اين[ مسأله] مساعدت جست و جوى دانش را با مفاهيم قرآنى چون توحيد, خلافت, عبادت, علم, عدل و استصلاح و مانند آن, ضرورى مى سازد. تنها دانشى به مرتبه عبادت مى رسد كه در درون چار چوب ارزش هاى جاودانه اسلام, مثلا خلافت و در نهايت براى رضايت الله (سبحانه و تعالى) پى گيرى مى شود. اين, در كنار چيزهاى ديگر به معناى اجتناب از تمامى افعال حرامى است كه موجب ظلم و ديه مى شود.
ارزش هاى محفوظ در قرآن, ويژگى جهانى اسلام را نشان مى دهند. اين جهان شمولى ارزش هاى اسلامى به نظمى سودمند براى چارچوب اسلامى, مقامى جهانى مى بخشد. در هر حال, جامعه اسلامى كه موظف به انجام خوبى و پرهيز از بدى است, بدون قالب بندى درباره نظمش در چارچوبى اسلامى, آينده موفقى نخواهد داشت.
منبع: فصلنامه علوم سیاسی