خاطرات شنيدني
خاطرات شنيدني
خاطرات شنيدني
مرد ميدان نبرد
«برگرفته از کتاب انگشتر عقيق»
رعايت قانون و مقررات
بعداً پرسيديم: «حاجي چرا خودت نرفتي؟» گفت: «داشتم رانندگي مي کردم که از راديو اطلاعيه اي پخش شد که رعايت نکردن قوانين راهنمايي و رانندگي اشکال دارد. من هم همان جا پياده شدم و آمدم دارخوين يک راننده بردم. به خاطر دستش بود آخر حاج حسين يک دست بيشتر نداشت!»
پروازشهادت
نروگاه هسته اي تموز، پايگاه هوايي الرشيد، ايستگاه ماهواره اي مخابرات بعقوبه و خيلي جاهاي مهم ديگر اطراف بغداد بود ولي پالايشگاه الدوره انتخاب شد. چون توي خود بغداد بود. بايد به جايي توي خود بغداد حمله مي شد تا اولاً همه مي فهميدند، ثانياً ناتواني اشان ثابت مي شود.
دو تا هواپيما بوديم که پريديم. هر چه شليک کردند راهمان را کج نکرديم. پالايشگاه را زديم. موقع برگشتن عقب هواپيما را زدند خلبان کابين جلو اهرم پرش مراکشيد. من از هواپيما پرت شدم بيرون و چتر باز شد و او خودش ماند. هواپيماي نيم سوخته را برگرداند و شيرجه زد توي پالايشگاه. دود پالايشگاه را از شهرهاي اطراف هم ديدند. بعد از اسارت فهميدم اجلاس لغو شد.
«روزگاري جنگي بود، مهدي قزلي، ص 42»
مشکل شما بسته به ايمان شماست
گروهاني زا بچه هاي «گردان کميل» به ست ارتفاعات رفتند. راه ارتباط به قله ره نردباني بود و اطراف آن همه مين گذاري شده. با دادن دو شهيد، ارتفاعات فتح شد و «سرهنگ جاسم» داماد «صدام» که طي چند روز عمليات مرتب از پدر زنش درجه مي گرفت با ته قنداق تفنگ بچه ها به درک واصل شد.
«فرهنگ جبهه، سيد مهدي فهيمي ص 64»
/خ
مقالات مرتبط
تازه های مقالات
ارسال نظر
در ارسال نظر شما خطایی رخ داده است
کاربر گرامی، ضمن تشکر از شما نظر شما با موفقیت ثبت گردید. و پس از تائید در فهرست نظرات نمایش داده می شود
نام :
ایمیل :
نظرات کاربران
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}