یکی از شگفتی‌های حیات آدمی، این است که دینداری از دوران کهن و انسان آغازین شروع شده و در زمانهای گوناگون موجود بوده و در دوران معاصر نیز ادامه یافته است و با وجود تفاوت در اشکال، مذاهب و فرقه ها، تغییری در واژه و آوای دین پدیدار نگشته است. اما آیا میتوان به معنای ثابت و پایه ای برای دین- علیرغم ثبات گویشی - دست یافت؟ آیا می توان برای دین نوح(علیه السلام)، دین ابراهیم(علیه السلام)، دین موسی(علیه السلام)، دین عیسی (علیه السلام) و دین محمد (صلى الله علیه وآله) به عنوان ادیان الهی و آسمانی و دین بوداء دین برهما، دین کنفوسیوس و غیره به عنوان ادیان بشری و زمینی، معنای مشترکی اصطیاد کرد؟ بررسی معانی دین در منابع لغوی و دینی، بهترین روش علمی برای کشف پاسخ به پرسش‌های پیش گفته است.
 

دین در زبان‌های مختلف

واژه دین، از واژگان مشترک ایرانی و سامی است. دین، در زبان عربی و فارسی به جهت برخورداری از معانی متضاد؛ مانند کیش، ملت، شریعت، عبادت، حساب، عصیان و معصیت، قهر و غلبه، رفعت، سلطان، ذلت، انقیاد، باران پیوسته، قصاص، ملک، بیماری، عادت، شأن، روش، قانون، حق، داوری، وجدان و .... از لغات ضد به شمار می رود. واژه Religion معادل انگلیسی کلمه دین از ریشه لاتینی Religio و این واژه نیز از واژه لاتینی Religere به معنی نزدیک کردن و پیوند دادن گرفته شده است. شایان ذکر است که تعاریف لغوی در فرهنگ های عربی، فارسی، انگلیسی و غیره جهت تبیین ماهیت و ذات دین ناتوانند؛ به همین دلیل، باید سراغ شناخت اصطلاحی و ماهوی دین رفت.
 

دین از نگاه متفکران غربی

متفکران مغرب زمین اعم از  فیلسوفان، متکلمان، جامعه شناسان و روان شناسان دین و دین پژوهان، تا کنون تعاریف هنجاری و ارزش گرایانه (Normative)، ماهوی و توصیفی (Descriptive)، کارکردگرایانه (Functional) و تعاریف مرکب و مختلط (Complex) از دین را ارائه نموده اند؛ که به اختصار به آنها اشاره می شود.
 
 1. تعاریف هنجاری و ارزشی: شلایر ماخر، مؤسس الهیات اعتدالی، دیانت را موضوع تجربه معرفی کرده و احساس وابستگی مطلق و احساس تناهی در برابر نامتناهی را، عنصر ارزشی مشترک همه ادیان می داند. تیبیل، دین را به وضعیتی روحی و حالتی ناب و حرمت آمیز به نام خشیت تبیین می کند. ویلیام جیمز، دین را عبارت از احساسات، اعمال و تجربیاتی میداند که افراد به تنهایی و در پیشگاه خداوند می یابند.
 
 ۲. تعاریف ماهوی و توصیفی: تعاریف ماهوی در جستجوی پاسخ به این پرسش اند که دین چه ماهیتی دارد. از دیدگاه هربرت اسپنسر، دین، اعتراف به این حقیقت است که کلیه موجودات، تجلیات نیرویی هستند که فراتر از علم و معرفت ما است. پارسونز نیز دین را مجموعه ای از باورها، اعمال، شعایر و نهادهای دینی که افراد بشر در جوامع مختلف بنا کرده اند، می داند. رابرتسون می گوید: فرهنگ مذهبی به یک رشته از اعتقادات و نمادهایی (ارزشهایی که مستقیما از آنها ناشی می شود) اطلاق می گردد که در برگیرنده تمایزی میان امر تجربی و امر فرا تجربی یا واقعیت متعالی باشد. در اینجا امور تجربی اهمیتی کمتر از امور غیر تجربی دارند.
 
اشکال تعاریف هنجاری و ماهوی، این است که بر همه مصادیق دین در جوامع بشری انطباق ندارند و یا این که مفاهیمی مانند: باورها، اعمال و احساسات به گونه ای مبهم است که شاید مکاتب غیر دینی را نیز شامل بشود.
 
٣. تعاریف کار کردگرایانه: این دسته از تعاریف یکنواخت نیستند و بر این مطلب دلالت دارند، که دین، چه کاری انجام می دهد؟ پاره ای از آنها کارکردهای فردی یا اجتماعی دین و پاره ای دیگر کارکردهای منفی یا مثبت را گزارش داده اند. برای نمونه، براولی می گوید: دین بیش از هر چیز کوششی است، برای آن که حقیقت کامل خیر را در تمام وجود و هستی مان باز نماییم. به اعتقاد اسرایناخ، دین، مجموعه ای از اوامر و نواهی است که مانع عمل کرد آزاد استعدادهای ما می گردد. دورکیم، با چنین رویکردی بر این باور است که دین، پیروانش را در یک اجتماع واحد اخلاقی وحدت می بخشد. سنگر می گوید: دین، نظامی از باورداشتها و عملکردهایی است که از طریق آنها گروهی از آدمیان با مسائل غایی زندگی بشر کلنجار می روند.
 
 اشکال اساسی این دسته از تعاریف این است که باید پدیده های دیگری را دین، به شمار آورد، که در برگیرنده کارکرد دینی اند. بنابراین، گستردگی بیش از اندازه این تعاریف آسیب جدی آنها است، به گونه ای که حتی نظام های اعتقادی و ایدئولوژیکی چون کمونیسم؛ که آشکارا ضد مذهبند، را شامل می شود. همچنین هواداران سر سخت یک تیم فوتبال با یک خواننده موسیقی یا ستاره سینما را هم باید پیروان یک دین به شمار آورد.
 
علاوه بر این، مسائل غایی زندگی بشر چیستند؟ چه کسانی می توانند این مسائل را تعیین کنند؟ مؤمنان یا جامعه شناسان یا روانشناسان و غیره؟ آیا راه لذت بردن از زندگی و پرهیز از رنج، مسائل غایی حیات آدمی به شمار می آیند یا امور دیگری غایت زندگی بشرند؟ نقد دیگر بر این گونه تعاریف این است که درباره این پرسش مهم که دین، چه نقش یا تأثیری را باید در جامعه داشته باشد، پیش داوری می کنند؛ زیرا در قالب تعریف دین می گویند که چه چیزی را باید به گونه تجربی اثبات کرد. برای مثال وقتی گفته می شود. دین، یک عامل جهانی در زندگی اجتماعی است؛ زیرا برای یکپارچگی اجتماعی و پیشبرد ثبات اجتماعی ضروری است. طرفداران این تعاریف، در برابر هرگونه شاهدی که ممکن است در رد این نظریه اقامه شود، دفاع می کنند. اگر جامعه ای پیدا شود که فاقد هرگونه نظام دینی باشد، باز یک کار کردگرا میتواند ادعا کند که غیبت چیزی که به معنای متعارف آن دین به نظر نرسد، نظریۂ کار کردگرایانه را باطل نمی سازد؛ زیرا هرگونه مجموعه باورداشت ها و ارزشهایی که در پیشبرد یکپارچگی و ثبات جامعه مؤثرند، به نظر یک کار کردگرا، دین به شمار می آید. تعریف دور کیم از دین مبنی بر تمایز میان مقدس و نامقدس، مؤید مطلب پیش گفته است. وی در تعریف دین می گوید: «نظام یکپارچه ای از باورداشتها و عملکردهای مرتبط به چیزهای مقدس است، یعنی چیزهایی که جدا از چیزهای دیگر انگاشته شده و در زمره محارم به شمار می آیند، این باور داشتها و عملکردها، همه کسانی را که به آنها عمل می کنند، در یک اجتماع اخلاقی واحد، همبسته می کند».
 
منبع: کلام نوین اسلامی، عبدالحسین خسروپناه، انتشارات تعلیم و تربیت اسلامی، چاپ اول، قم 1390