با نگاه درون دینی متوجه می شویم که محتوای دین، اعتقاد و عمل است. هرچند میان ادیان در این که چه اعتقادی حق و چه اعتقادی باطل است، وحدت نظر نیست و به همین لحاظ است که ادیان موجود به حق و باطل تقسیم می شوند و چنین نیست که همه ادیان، حق باشند، آنگونه که پلورالیسم می گوید یا همه ادیان، باطل باشند آنگونه که صاحبان اندیشه لائیک می پندارند. این که فکر کنیم که صراط مستقیم به عدد ادیان موجود، تعدد و تکثر دارد و انسانها به هر دینی بگروند، در صراط مستقیم گام نهاده اند، به ورطهای هولناک گرفتار شده ایم. ممکن است با رویکرد برون دینی زمینه ای برای تایید و تصدیق چنین پنداری پیدا شود، ولی هنگامی که با رویکرد درون دینی به بعضی از ادیان - مخصوصا اسلام بنگریم، این زمینه از بین می رود و چاره ای نداریم جز این که صراط مستقیم را منحصر در یک دین بدانیم و آنکه راهها و صراط های دیگر مستقیم نیستند. کمترین و کوتاه ترین فاصله میان دو نقطه، خط مستقیم است، ولی هرچه بر طول خطوط فاصله افزوده شود، خط فاصله، از راست بودن و مستقیم بودن، دورتر و به کج و معوج بودن نزدیک تر می شود. به همین جهت است که قرآن - به عنوان سند زنده دین اسلام - می گوید: «و ان هذا صراطی مستقیما فاتبعوه ولا تتبعوا السبل فتفرق بکم عن سبیله.» «این است راه من که مستقیم است. پس از آن، پیروی کنید و راه های دیگر را پیروی نکنید که از راه خدا و از دینی که برای شما پسندیده و شما را به آن، سفارش کرده پراکنده و دور می شوید». واژه «هذا» اشاره به نزدیک است. مشارالیه یا دین اسلام است یا محتوای دین اسلام که در دو آیه قبل ذکر شده و بدین قرار است: ١- توحیدز ۲- نیکی به پدر و مادرز ٣- نکشتن اولادز ٤- دور ماندن از زشتیهاز ٥- نزدیک نشدن به مال یتیم، مگر در صورتی که به بهترین وجه باشدز 6- وفا کردن به مقتضای پیمانه و ترازو و تمام دادن حق مشتری ۷- سخن گفتن به عدالت ۸- وفای به عهد و پیمان الهی.
 
درست است که اینها همه محتوای اعتقادی و عملی اسلام نیست. ولی مهمترین ارکان اعتقادی و عملی اسلام بیان شده و بنابراین، اگر کمیت یک دین، نسبت به همه یا بعض این امور، النگ باشد، صراط مستقیم نیست و باید مهر بطلان بر پیشانیش زده شود. هرچند ممکن است از بعض جهات، حق باشد ولی تنها دینی که حق مطلق است، صراط مستقیم است و ادیانی که حق مطلق نیستند، نمی توانند صراط مستقیم باشند.
 
قرآن کریم می فرماید: «قاتلوا الذین لا یؤمنون بالله ولا بالیوم الآخر ولا یحرمون ما حرم الله و رسوله ولا یدینون دین الحق من الذین أوتوا الکتاب..» . «بجنگید با آنهایی که به خدا و روز رستاخیز ایمان ندارند و حرام خدا و پیامبر را حرام نمی شمارند و به دین حق نمی گروند، یعنی اهل کتاب» . البته مقصود این نیست که مسلمانان همواره با اهل کتاب در جنگ باشند، بلکه اگر توطئه ای علیه اسلام و مسلمین نداشته باشند، مانعی نیست که با آنها با صلح و مسالمت زندگی کنند. قرآن می فرماید: «ان الذین کفروا من اهل الکتاب و المشرکین فی نار جهنم». «کافران، یعنی اهل کتاب و مشرکان در آتش جهنمند» . از نظر قرآن، پیروان کنونی این ادیان، مسلم نیستند و بنابراین، خود این ادیان نیز حق و صراط مستقیم به حساب نمی آیند.
 
اما برای واژه علم، سه معنا ذکر شده است: ۱- معنای مصدری؛ یعنی، دانستن و شناختن؛ ۲- معنای اسم مصدری؛ یعنی، دانش و شناخت؛ ۳- معنای مفعولی و وصف مفعولی؛ یعنی دانسته مورد نظر است، دانسته آن مطلبی است که مفهوم ما واقع شده است.
 
منظور از علم یعنی مجموعه اطلاعاتی که از طریق عقل یا تجربه حول یک موضوع به دست آمده است . بعبارت دیگر علم معرفتی منظم است که با روش های معینی به دست می آید و قوانین با روابط پایدار و واقعیت را بیان می کند. اساسا علم یک کار عقلایی و استدلالی است و باید بر پایه دلایل منطقی استوار باشد در واقع هدف غایی تمام علوم شناسایی دنیای اطراف آدمی است و شامل توصیف وکشف نظم و صورت بندی نظریات و قوانین می باشد.
 
در تعبیرات فارسی گاهی به غلط یا تسامح، واژه دانش، بر دانسته اطلاق می شود و همین امر موجب مغالطه در برخی تعبیرات شده است؛ مثلا از تکامل دانش که در واقع تکامل خود انسان در حوزه معرفت است به غلط تحول جوهری دانسته ها و رشد کیفی دانه های معرفت نتیجه گرفته می شود، در حالی که این ناشی از خلط بین دانش و دانسته است و آنچه که تکامل می یابد دانش آدمی است، نه خود معلومات و دانسته‌های دیگر. مطلق علم و فهم، چه مطابق با واقع باشد، چه غیر مطابق؛ یعنی هر آنچه که به نام صورت ذهنی در معرفت اشخاص پدید می آید و یا به صورت یک گزاره و مطلب در بازار دانش عرضه می شود.
 
فهمی که مطابق با واقع باشد. علامه حسن زاده آملی می فرماید: علم؛ معرفت واقعی به مصتف کتاب نظام هستی و کلمات وجودی آن به قدر طاقت بشری است. علم، وجود نوری و فعلیت مجرد از ماده است و انسان به یافتن فعلیت های وجودی نوری استکمال می یابد و ترقی وجودی می کند و فعلیت بر فعلیت می افزاید و از نقص به کمال می رود. به گفته شیوا و شیرین منوچهری دامغانی: به کردار چراغ نیم مرده    که هر ساعت فزون گرددش روغن .
 
منبع: اصول ومبانی مدیریت در اسلام، مهرداد حسن زاده،عبد العظیم عزیزخانی، انتشارات هنر آبی، چاپ اول، تهران1390