اکران هاي 87 (14)- حقيقت گم شده






فيلم نامه: سيدرضا خطيبي سرايي، محمود غلامي، مهدي حسين نژاد، محمد احمدي، علي حدادي
تدوين: سيدرضا خطيبي سرايي، محمد احمدي
صدابردار: اصغر شاهوردي
موسيقي: محمدرضا درويشي
طراح صحنه و لباس: کيوان مقدم
طراح چهره پردازي: بابک شعاعي
طراحي و ترکيب صدا: بهروز شهامت
بازيگران: حميد فرخ نژاد، پريوش نظريه، احمد مهرانفر، مريم رهبري، يعقوب غفاري، حبيب دهقان نسب
تهيه کننده: حسين صابري/ محمد احمدي
81 دقيقه
دستيار اول کارگردان و برنامه ريز: يعقوب غفاري، دستيار دوم و منشي صحنه: عباس خدري. مشاور هنري: سيدرضا خطيبي سرابي. فيلمبردار: رحيم بشارت. عکاس: عبدالله عبدي نسب. دستيار اول فيلمبردار: ميکاييل ندايي. دستيار دوم فيلمبردار: ابراهيم اشرفي. مدير صحنه: عليرضا افراز. دستيار صدابردار: امير شاهوردي، مسعود شاهوردي. مجريان گريم: دانيال شعاعي، مريم تدريسي، دستيار گريم: مهدي خاني. دستيار صحنه: محمدرسول شجاعي. مشاور پزشکي: عليرضا کريمي. سينک صدا و تصوير: مانيا سيمون.مدير توليد: سعيد هاشمي. روابط عمومي و امور بين الملل: محمدرضا صفيري. جلوه هاي ويژه: محسن روزبهاني. امور فني صدا و تصوير: استوديو کوير فيلم. امور فني دالبي: استوديو تک. نورپرداز: عبادالله به افروز. گروه فني: محمد جوزي، حسين خضرآبادي. سينه موبيل: اکبر نظري. مجري جلوه هاي ويژه: ايمان کرميان. دستيار مجري جلوه هاي ويژه: امير روزبهاني. مترجم: سپيده خليلي. عنوان بندي: بنيامين قچاق. زيرنويس: سامان شهادت. فيلم رو: حميد کشاورز. مسئول برق: کريم جهانبخش. لابراتوار: شرکت فيلم ساز. مسئول لابراتوار: ناصر انصاري. سانستومتري: محسن چيت ساز. اتالوناژ: جمشيد مجدوفايي، محسن جمشيدي، عنوان بندي و تروکاژ: اسدالله مجيدي پيمان، آتوسا کلانتري. قطع نگاتيو: موسي مکوندي، ياسمن مهدوي، حسن فرح بخش. مدير تدارکات: سيدامير ابراهيمي. دستيار توليد و امور مالي: سيد مهدي سجادي. دستيار تدارکات: سيد رسول حسيني. چاپ و ظهور: محمد کريمي، حميد اصغري، سيامک سعيد، حسني قهرماني. تله سينما: ماهان سليماني. تنظيم باند نوري: الهه موسوي. کنترل: عباس شمس. امور فني مهندسي: مهندس فرامرز ثمر، اصغر مشهديان، فرهاد خان شقاقي. اجراي موسيقي: ارکستر ناسيونال اوکراين. رهبر ارکستر: ولاديمير سيرنو. صدابردار: آندره موکرپيسکي. ضبط موسيقي: استوديو خانه ي ضبط صداـ راديو اوکران. ناظر ضبط: الکساندر هورنوستاي، بهزاد عبدي. مسئول هنروران: کبري بختياري. خدمات: رضا دانايي. حمل و نقل: حميد چالاکي، مهدي چالاکي، وحيدهدايتي، فرزاد روشن گري، سيد سعيد رضوي. ساير بازيگران: ستاره چالاکي، رکسانا خلوتي، پانيذ اسماعيل زاده، متين فتوره چي، عطا الله مرادي، داود مقدادي، مهسا شريفي. محصول سازمان سينماي کوير
شروع نمايش: از سي ام مرداد
سينماهاي نمايش دهنده: فرهنگ، آزادي، فلسطين، سپيده، مرکزي، حافظ، ايران، اريکه ايرانيان، آستارا، پايتخت.

خلاصه داستان:

مسعود کيا به اتفاق خانواده اش در حال رانندگي ست که به دليل يک لحظه غفلت، تصادف مي کنند. آن ها را به بيمارستان منتقل مي کنند و همسر و پسر خردسالش مي ميرند.دختر کوچکش در کما است و خودش دو کليه اش از دست مي دهد و به کليه اهدايي نياز دارد. در همان بيمارستان، رضا مقدم هم که جانباز شيميايي است و همسرش ليلا مقدم و کودک شان ستاره هم در کنار او هستند. شش ماه بعد مي بينيم که باز رضا بستري ست و با اهداي کليه اش به کسي که نياز دارد موافقت مي کند و پزشک معالج او که درمان کيا را هم عهده دار است، تصميم به اهداي کليه رضا به کيا مي گيرد. مدتي بعد کيا را تنها در خانه اش در حال خودکشي با دار مي بينيم. او به علت سقوط لوستر، زنده مي ماند و در پي آدرس مقدم مي رود. آنجا را مي يابد و به ليلا اعتراض مي کند که کليه اهدايي شوهرش، باعث زنده ماندن و زجر روحي او در غياب خانواده اش شده است. کمي بعد معلوم مي شود که رضا شهيد شده و ليلا با دخترشان ستاره زندگي مي کند. همسايه ي رو به رويي مقدم، زوج جواني هستند که تازه ازدواج کرده اند. اتفاقاً شاهد تصادف کيا بوده اند و مرد جوان/ پيمان در همان دانشگاهي درس مي خواند که دکتر کيا استاد آن است. زن جوان/ سارا حامله مي شود و مرد پريشان مي شود و اصرار به سقط دارد. آنها به مطب پزشکي مراجعه مي کنند، اما دکتر با اشاره به غيرقانوني بودن اين کار، از لطمه هاي روحي که در انتظار زن است سخن مي گويد. کيا پس از فهميدن شهادت رضا، به قصد عذرخواهي برمي گردد و درمرور گذشته اش مي فهميم که دختر خردسالش هم که در کما بود به تازگي جان باخته است. ليلا هم که تا به حال مرگ رضا را از ستاره پنهان کرده و از سفر سخن گفته بود، ستاره را به مزار پدرش مي برد. آن سوتر کيا هم بر گورهاي اعضاي خانواده ي خود نشسته است. ليلا با او درباره ي تقدير و زندگي مي گويد و اين که قرار نبوده اين کليه باعث عذابش شود. پس از اين، ابتدا سارا را با شکمي برآمده در دانشگاه مي بينيم. کيا هم با سروشکلي تازه به دانشگاه و زندگي باز مي گردد. ليلا را هم مشغول تاب دادن دخترش در پارک مي بينيم. در آخرين فلاش بک فيلم متوجه مي شويم که در واپسين لحظه هاي قبل از پيوند مشخص مي شود که کليه رضا با کيا ناسازگار است. پزشک معالج به ليلا که کليه سازگاري براي اين کار دارد، پيشنهاد مي دهد تا او کليه اش را اهدا کند. ليلا هم با شرط نفهميدن رضا و اين که او فکر کند خودش باعث نجات يک انسان ديگر شده، با اين کار موافقت مي کند. در آخرين تصوير، از پنجره اي به آسمان و ابرها مي رسيم.
منبع:سالنامه فيلم - ش 18