اکران هاي 87 (42)- محيا






مدير فيلمبرداري: محسن ذوالانوار
تدوين: مهران خواجويي
صدابردار: بهروز عابديني
موسيقي: بهرام دهقانبار
طراح صحنه ولباس: شهرام قديري فر
طراح چهره پردازي: پارميس زند
بازيگران: شهاب حسيني، الهام حميدي، برزو ارجمند، آزيتا حاجيان، مجيد سعيدي، مريم بوباني، مهسا کرامتي، نقي سيف جمالي، مرضيه خوش تراش، انوشيروان ارجمند
104 دقيقه
دستيار اول کارگردان و برنامه ريز: انوشه منادي. فيلم نامه ي اوليه: افسانه قاسمي، اکبر خواجويي. دستياران فيلمبردار: نصرالله کبيري، قاسم طباطبايي. صداگذاري، ميکس و مسترينگ: حامد رضي. عکاس: بهرنگ دزفولي زاده. دستيار صدابردار: نازنين اعتماد. مدير توليد: داريوش باباييان. دستيار صحنه: رضا خلفي. دستيار صحنه و لباس: نازنين اعتماد. اجراي چهره پردازي: مرتضي کهزادي، الهام ناظمي، منشي صحنه: نازنين اعتماد، ساناز هرندي. فيلم بردار پشت صحنه: مهرنوش دژبان. جانشين مدير توليد: حسين خواجويي. دستيار توليد: محمد کمالي پور. دستيار نور و دوربين: ابراهيم اشرفي. دستياران نور و تراولينگ: محمد جوزي، مهران قاسمي. مسئول برق: اميرحسين اميني. سينه موبيل علي رزاق پور اسکويي. فيلم رو: حميد پرهيز. چاپ و ظهور: مرکز خدمات صنايع فيلم ايران. سرپرست توليد: حسين شمس. قطع نگاتيو: ديگران تومانيان، شارا خاچاطوريان، گرگين گريگوريانس. اتالوناژ: وحيد تبريزي، حسن حاجيون، مهرداد عزيزي. تيتراژ و ترکاژ: حسين شمسي، هاشم محققي. چاپ: علي بايرامي، جهانبخش بخشي، سامان حمداللهي. ظهور: رضا شيرمحمدزاده، محمود محسني، رضا طاهريان، محمد راسخ، ابوالقاسم محسني. کنترل: محمدعلي صادقي، محمدرضا جمشيدپي. تله سينما: احسان جعفري، امير ايزدگشسب. دف: امرالله اعرابي. سورنا: عليرضا اعرابي. تدارکات: صالح خواجويي، محمود طاهري، سعيد نادري، کورش شيباني، کرامت لياقي، محمد بادلي، سيدرضا بني طبا، محسن شجاعي، معصومه ياوري.
گروه حمل ونقل: مرتضي کمالي پور، محمود طاهري، مهدي مشايخي. ساير بازيگران: هوشنگ صالح خواجويي، مونا بهرامي، عباسعلي شجاعي، حسن قمشه اي، محمد طاهري، مرتضي کمالي پور، ياسمن جعفري.
شروع نمايش: از 24 مهر
سينماهاي نمايش دهنده: قدس، صحرا، جوان، سعدي، آسمان آبي، اريکه ايرانيان، فرهنگ، آزادي، پارس، موزه، کارون، جي، تهران، پيوند، فرهنگ سراي نور، فرهنگ سراي بهمن، پيام.

خلاصه داستان:

جاويد دانشجوي پزشکي که از ديدن مردگان هراس دارد، به طور اتفاقي در يک مراسم ختم در گورستان با محيا، دختري که بعداً درمي يابد همکار او در بيمارستان است آشنامي شود و پس از مدتي از او خوستگاري مي کند اما جواب رد مي شنود. اين در حالي است که شهره، دخترخاله ي جاويد که به او علاقه مند است، از شيراز به منزل جاويد آمده، اما جاويد به شهره مي گويد که مايل به ازدواج با او نيست. جاويد پس از اصرار فراوان براي خواستگاري از محيا متوجه مي شود پدر و مادر او غسال هستند و گاهي خودش هم در شستن مرده ها به والدينش کمک مي کند. کرم، پس دايي و عاشق محيا که متوجه علاقه ي جاويد مي شود، او را تهديد مي کند. محيا به دليل شغل خانواده اش و نيز تهديدهاي کرم، نمي خواهد جاويد دچار مشکل شود، پس شرط سختي را براي ازدواج مي گذارد: اين که جاويد بايد هفت مرده را غسل دهد. جاويد به اين منظور شهر راترک مي کند و در يک روستا با نظارت پيرمردي عارف به اين کارمشغول مي شود و شرط را با موفقيت انجام مي دهد و هفتمين مرده را که در واقع خود ميرطاهر است غسل مي دهد. پس از بازگشت در حالي که در يک پارک با محيا صحبت مي کند به دست کرم چاقو مي خورد، اما زنده مي ماند. محيا به ملاقات او در بيمارستان مي آيد و به نظر مي رسد مشکلات وصال شان به پايان رسيده است.
منبع:سالنامه فيلم - ش 18