فوکو (۱۹۷۷) در آغاز مقاله خویش در تحلیل تبارشناسی نیچه‌ای، تأکید می کند که تبارشناسی، خاکستری، دقیق و به گونه ای صبورانه متکی بر اسناد است. تبارشناسی بر روی کاغذهای قدیمی کار می کند که در هم و برهم و مغشوش اند، بر روی اسنادی که چرکنویس شده و بارها و بارها کپی شده اند. وی معتقد است، عبور تبارشناسی از دل این اسناد مغشوش، سبب می شود تا تبارشناس نتواند یک منشاء برای امور قائل باشد. از همین روست که روش پاول ری در توضیح اخلاق که همه چیز را به یک منشاء -دغدغه سود- فرو می کاهد، خطا انگاشته می شود: «خطا به این دلیل رخ میدهد که کل تاریخ اخلاق و تبارهای آن به یک چیز و آن دغدغه سود فروکاسته می شود. او چنین فرض می کند که واژه ها، معنای خویش را حفظ می کنند، خواسته‌ها به یک جهت رو می کنند و ایده ها بر منطق خویش باقی می مانند؛ او از این واقعیت چشم پوشی می کند که جهان سخن و خواسته ها به تهاجم، ستیزه، تاراج، تغییر قیافه و تمجید شناخته میشود» (فوکو، ۱۹۷۷، ص ۱۴۰). این نوع نگاه سبب می شود تا تبارشناسی، نیازمند صبر و دانشی در مورد جزئیات باشد و به انبوهی از مواد و منابع نیاز داشته باشد. این نوع توجه فوکو به جزئیات تاریخی در تبارشناسی های وی، بیش از تبارشناسیهای نیچه ای دیده میشود و می توان آن را نقطه عطف تبارشناسی فوکویی نسبت به نیچه به شمار آورد.
 
با توجه به درهم تنیدگی رویکرد تبارشناسی فوکو با باستان شناسی وی، مؤلفه محوری باستان شناسی، یعنی توجه به آرشیو از جمله عناصر اساسی تبارشناسی میشود. فوکو اساسا با پرسشی کانتی در خصوص بررسی امکان امور سروکار دارد، اما تفاوت وی با کانت در آن است که او این امکان را به صورت تاریخی مورد توجه قرار میدهد، نه این که در جست و جوی ریشه های ثابت و همگانی در نوع بشر باشد.
 
توجه به آرشیو، از باستان شناسی فوکو آغاز میشود. این واژه کلیدی در باستان شناسی فوکو، ناظر به «نظام هایی است که گزاره ها را چون رخداد (با شرایط و عرصه ظهور خاص خود) و چون چیزهایی (با امکان و قلمرو کاربرد خاص خود) شکل میدهند»(فوکو، ۱۹۷۰ ب، ص ۲۸). این نظامها، نه گزاره های زبان، بلکه در واقع، شرایطی هستند که امکان طرح گزاره های ویژه ای را فراهم می آورند.
 
مسأله آفرینی رویکردی است که در آن، چگونگی تکوین یک مسأله در عرصه معرفت و اجتماع مورد بررسی قرار می گیرد. فوکو (۱۹۹۰) اذعان میدارد که از تاریخ جنون" به بعد، مسأله آفرینی، انگاره مشترک همه آثارش بوده است. وی مسأله آفرینی را تلاش برای یافتن روند تبدیل یک موضوع به مسأله میداند. در مسأله آفرینی، مسأله موجود است، اما شما به جای حل کردن آن، به دنبال چگونگی سیر تکوین آن می گردید و چه بسا در این مسیر، مسأله به جای حل شدن، منحل شود.در مسأله آفرینی کار با یک مسأله آغاز می شود، اما با حل آن ادامه نمی یابد. در عوض، پژوهشگر روند آفرینش و ایجاد مسأله را دنبال می کند و در پی آن است که بداند چگونه این موضوع برای عقل ورزان جامعه اش بصورت یک مسأله جلوه گر شده است. برای نمونه، فوکو (۱۹۹۰، ص ۲۵۷)، به گفته خود، در "تاریخ جنون" به دنبال آن است که بداند «چگونه و چرا دیوانگی در دورهای خاص در خلال کردار نهادینه شده و نظام شناخت بهمسأله بدل شد». وی، همچنین هسته اساسی "مراقبت و تنبیه" را تحلیل وقایع و افت و خیزهایی میداند که در پایان قرن هجدهم و ابتدای قرن نوزدهم، از طریق روش های کیفری و نهادهای تنبیهی، منجر به مسأله شدن روابط میان بزهکاری و مجازات شدند.
 
مسأله آفرینی فوکویی، با تمامیت طلبی نظام‌های دانشی و رژیم های حقیقت به مبارزه بر می خیزد و در تلاش است تا این تمامیت را مورد تردید قرار دهد. به باور وی، مسأله آفرینی اصرار بر اموری از پیش موجود یا ابداع چیزی جدید در خلال گفتمان موجود نیست، بلکه «توسعه گفتمانی است که چیزها را وارد بازی حقیقت و خطا می سازد و آنها را چون امور مورد مطالعه شکل می دهد»(فوکو، ۱۹۹۰، ص ۲۵۵). به سخن دیگر، مسأله آفرینی، خود در پی بنانهادن بازی حقیقت - خطای تازهای نیست و حتی نمی خواهد تا خطا بودن امر حقیقت فرض شده در نظامی ویژه را اثبات کند؛ بلکه در پی پرسش از شرایط و گفتمان هایی است که آن امر را وارد حیطۀ حقیقت- خطا ساخته و آن را به صورت مسأله صورت بندی کرده اند. فوکو (ترجمه سرخوش و جهاندیده، ۱۳۷۹، ص ۲۰۰) معتقد است: «مسأله آفرینی به معنای بازنمایی ابژهای از پیشی نیست، به معنای خلق ابژهای ناموجود از طریق گفتمان هم نیست. بلکه مجموعه کردارهای گفتمانی یا غیر گفتمانی است که چیزی را وارد بازی حقیقت و خطا می کند و آن را به ابژهای برای اندیشه (خواه در شکل تأمل اخلاقی، خواه شناخت علمی، خواه تحلیل سیاسی و غیره) بدل می سازد».
 
از سوی دیگر، رویکرد مسأله آفرینی، در آثار اخیر فوکو به مسائل مطرح در ذهن انسان درباره خودش معطوف شده است: «به نظرم رسید که من اکنون باید تحول سومی بیابم، به این قصد که آن چه را "سوژه" نامیده میشود، تحلیل کنم. مناسب به نظر رسید که گونه ها و انواع روابط با خویشتن، که فرد به کمک آنها خود را به منزله سوژه صورت می بخشد و بازشناسی می کند، مورد بررسی قرار گیرند» (فوکو، ۱۹۹۰، ص ۶).
 
باید توجه داشت که رویکرد مسأله آفرینی نیز جنبه تاریخی خود را حفظ می کند. زیرا چنان که پیش از این اشاره شد، برای فوکو، تاریخ، تاریخ مسأله است. از این رو، مسأله مورد نظر، باید محقق را به بررسی گزینشی و معطوف به مسأله از تاریخ سوق دهد، به جای این که همه اطلاعات تاریخی یک دوره را مطالعه کند. مسأله مورد نظر، محقق را می راند به سوی رخدادهای مرتبط با آن، تغییر صورت و جابجایی های آن، استراتژی هایی که در آن به کار گرفته میشود و بازیهای معطوف به حقیقت که مسأله در آنها وارد میشود.
 
منبع: تبارشناسی و تعلیم و تربیت، نرگس سجادیه، انتشارات دانشگاه تهران، چاپ اول، تهران، 1394