بررسی بیرونی رابطه جنون با آزادی
فوکو به رابطه جنون با برخی مفاهیم و ساختارها میپردازد. این روابط عبارتند از جنون و آزادی در اواخر قرن هجدهم، جنون بهای آزادی و ثروت تلقی می شد.
نمونههایی از برون بودگی که یکی از اصول مسلم نگارش آثار فوکو است، در ادامه بیان شده اند. البته به دلیل تنیدگی این اصل با همه اجزای پژوهشهای فوکو، بیان مثالهای مقطعی و کوتاه از آن، امکان پذیر نخواهد بود.
بررسی بیرونی رابطه جنون با آزادی، مذهب و تمدن: فوکو (۱۹۷۳) در فصل ششم کتاب "تاریخ جنون" به تبیین رابطه جنون با آزادی، مذهب و تمدن در قرن هجدهم می پردازد. در تبیین و توضیح این رابطه، وی فاصله خویش را از حکمها و گزاره های بیان شده حفظ می کند و هرگز آنها را جدی تلقی نمی کند، بلکه تلاش می کند تا با تحلیل بیرونی آنها، تأثیر متقابل آنها را بر کردارهای غیر گفتمانی بررسی کند و با استفاده از آنها، شرایط بیرونی فراهم آورنده امکان پذیری اظهار چنین گفته هایی را استنباط نماید.
فوکو به رابطه جنون با برخی مفاهیم و ساختارها می پردازد. این روابط عبارتند از: الف - جنون و آزادی در اواخر قرن هجدهم، جنون بهای آزادی و ثروت تلقی می شد. خودکشی در انگلستان بیشترین رواج را داشت و متن های نگاشته شده در آن زمان، نشان میدهد که بر خلاف خوشبختی که امری در حیطه طبیعت و خرد است، بدبختی قطعا با حیطه دیگری مانند توهم مرتبط است. در برخی دیگر از نوشته ها آمده است: «جنون که در انگلستان بیش از هر جای دیگر رواج دارد، بهایی است که انسان برای آزادی ای که در آنجا حاکم است و ثروتی که در سراسر آن سرزمین پراکنده است، می پردازد» (ص ۲۰۳)... از فرط شنیدن عقایدی چنین متفاوت، «ذهن افراد برای یافتن حقیقت در عذاب است». خطر بی تصمیمی، ناتوانی ذهنی در انتخاب موضوع مورد علاقه و قبول خود، و سرگردانی و نوسان روحی، این جامعه را تهدید می کند (ص ۲۰۴). اشپورتسهایم می نویسد «به علاوه این آزادی با آزادی واقعی هم سنخ نیست و از همه طرف، تحت فشار خواسته هایی است مخالف با امیال مشروع افراد تنها دختران خانواده های ثروتمند شوهر می یابند و دختران دیگر ناچارند تمایلات خود را به طرق دیگر ارضا کنند. این امر نابودی جسم را در پی دارد، مانع از بروز تجلیات روح است و سبب رواج هرزگی و فساد اخلاقی می شود که خود، انسان را مستعد ابتلا به جنون می کند.
بدین ترتیب آزادی تجاری، زمینه ای را فراهم می کند که در آن، فکر هرگز نمی تواند به حقیقت برسد...» (ص ۲۰۴). به علاوه تجارت مسلکی انگلیسیها نیز موجب شده تا «تجارت» میان انسان و طبیعتی که در آن، حقیقت خویش را می یابد، در حکم محیط media- باشد و به همین دلیل است که این آزادی، عامل ایجاد جنون است وی با بیان بخشی از نوشته های اشپورتسهایم، می گوید به اعتقاد آنها این آزادی، از دو طریق انسان را مسحور و مقهور می سازد: الف- افراد دیگر و ثروت که اموری بیرونی و مطلقا عینی اند. ب- شور و عواطف و امیال ارضا نشده که جنبه درونی دارد. به اعتقاد فوکو، آنچه در این تحلیل برای وی، در خور توجه است، نحوه استفاده از مفهوم آزادی است که از نظر اشپورتسهایم «معرف محیطی غیر طبیعی است که برای سازوکارهای روانی و جسمی جنون، زمینهای مساعد فراهم می آورد و سبب رشد و تشدید آنها می شود» (ص ۲۰۵).
نکته مهم در این تحلیل ها آن است که فوکو در این بخش، در صدد سنجش اعتبار گفته ها نیست بلکه تنها به سان مورخی عمل می کند که این گفته ها را دسته بندی و نقل می کند و سپس نتیجه خویش را بر مبنای آنها اعلام می کند. بجنون، مذهب و رمان: مذهب و اعتقادات مذهبی نیز از آن جهت که به تخیل آدمی دامن می زنند، به عنوان عوامل زمینهای جنون مطرح شدند. وعاظ افراطی در تصویرسازیهای وحشتناک از عذاب های اخروی (ص ۲۰۶)، قداست کشیشان که دستورها و تصویرها را مطلق میساخت (ص ۲۰۷)، از جمله عوامل این زمینه سازی بودند. فوکو از قول موهزن (Moehsen) بیان می کند که مذهب میان انسان و خطا و میان انسان و مجازات واسطه است و از طریق سنتزی آمرانه، با استفاده از مجازات، خطا را از بین می برد. اما اگر این مذهب از حالت سخت گیری خویش دور شود و صرفا در شکلهای عذاب وجدان و ریاضت باقی بماند، مومن را مستقیما به سوی جنون هدایت خواهد کرد. با فرارسیدن دوران مدرن، مذهب، حالتی رویایی یافت و محیطی بیهوده در اطراف زمان حاضر ایجاد کرد؛ محیط فراغت و شور و احساس که جنون در آن تقویت می شود. ججنون، تمدن و حساسیت: تمدن نیز به طور کلی محیط مناسبی برای رشد جنون ایجاد می کند. زیرا پیشرفت علوم، على رغم کاهش خطا و اشتباه، وسواس مطالعه و امور انتزاعی را دامن می زند و تحرک مداوم ذهن بدون تمرینات بدنی، زمینه را برای ایجاد جنون فراهم می سازند (ص ۲۰۸). از نظر تیسو معرفی که از روابط محسوس فاصله می گیرند و نسبت به امور بی واسطه بی توجهند، تنها در مغز کشش و فشار ایجاد می کنند و در نهایت، سبب ایجاد عدم تعادل در بدن می شوند. همچنین قوای حسی آدمی در این روزها به طور منفل در آمده اند و تابع عادات و ضرورتهای زندگی اجتماعی گشته اند و انگار که آدمی، شب و روز خود را در این عصر گم کرده است (ص ۲۰۹). نمایش نیز در این میان، از جمله عوامل آشفتگی حواس است زیرا توهم را در انسان پرورش می دهد و زمینه را برای جنون فراهم می سازد. رمان نیز قوه انفعال انسان را به فساد می کشاند و آدمی را از امور بی واسطه و محسوس جدا می سازد.
در تحلیل حکمها، گزاره ها و بیانهای اندیشمندان و فعالان اجتماعی قرن هجدهم، فوکو با آنها در نمی آمیزد، آنها را وارد بازی حقیقت خطا نمی کند و در مورد حقیقت و اصالت آنها قضاوتی نمی کند. وی تنها، بر آن است تا با این گزاره ها و بیانها، فضای فکری پایان قرن هجدهم را ترسیم کند.
رابینو و دریفوس (۱۹۸۶)، این نحوه برخورد فوکو با نظریه ها و گفته های شخصیت های تاریخی را جدی نگرفتن آنها میدانند. این جدی نگرفتن به معنای بی اهمیت انگاشتن آنها نیست بلکه به معنای در نیامیختن با آنها و نظاره آنها از دور، جهت نوع دیگری از تحلیل استعلایی در راستای کشف شرایط ساختاری امکان آنهاست.
منبع: تبارشناسی و تعلیم و تربیت، نرگس سجادیه، انتشارات دانشگاه تهران، چاپ اول، تهران، 1394
مقالات مرتبط
تازه های مقالات
ارسال نظر
در ارسال نظر شما خطایی رخ داده است
کاربر گرامی، ضمن تشکر از شما نظر شما با موفقیت ثبت گردید. و پس از تائید در فهرست نظرات نمایش داده می شود
نام :
ایمیل :
نظرات کاربران
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}