سبک زندگی از منظر دین

یکی از مؤلفه های مهم سنجش یک دین، کارآمدی آن دین در مدیریت زندگی فرد و جامعه است و هر مکتب و نحله فکری در پی این است که خود را کارآمد نشان دهد. از لحاظ روان شناسی انسان طالب رسیدن به چیزی است که نفع او را در پی داشته باشد؛ حتی اموری که از لحاظ نفع معقول، فاقد سود هستند، ولی موجب شادی کاذب و موقت می شوند، میل نفع طلبی حکم به پیگیری این امور می کند.

زنده یاد علامه طباطبایی این مبحث را با عنوان بحث «استخدام» مطرح می نمایند. یعنی انسان برای رسیدن به مقاصد خود، تمام امکانات و ابزار جهان مادی را به استخدام و خدمت خود می گیرد و هدف وی از این کار، به دست آوردن نفع و سود شخصی قبل از هر چیز دیگر است. این روحیه باعث می شود انسان بیشتر در حالت تهاجم به سر ببرد تا در حالت تعاون. برای مثال در بحث تمدن و توحش، آدمی وقتی می بیند عده ای در حال تجاوز از محدوده های خاصی هستند، نه برای اینکه مانع طغیان آنها شود، بلکه از این رو که خود نیز به عوایدی برسد، دست به وضع قوانین و تمایل برای ایجاد سازوکارهای قانونمند زندگی می زند. این ناشی از همان روحیه استخدام بشر است.

بالطبع این گونه انسانی توحش را بر تمدن می پذیرد؛ ولی نباید پنداشت که قضیه به اینجا ختم می شود. چون انسان دارای دو بُعد طبیعی و غریزی (فطری) است. در بعد طبیعت میل انسان به توحش بیش از تمدن است و الا آدمی فطرتاً تمایل به تمدن دارد. علت میل انسان به استخدام دیگران، رسیدن به اهداف خود است که ناشی از همان روحیه جلب نفع برای خود است.

این خصلت باعث می شود که انسان هرچه را که به او نفع برساند، برای خود مفید ببیند و هرچه برای افراد جامعه دارای فایده باشد، لزوماً در متن جامعه به صورت کارآمد دیده شود. از این جهت در زمان ما دینی می تواند کارآمد محسوب شود که با فطرت پاک بشر تطابق بیشتری داشته باشد؛ چرا که طبیعت بشر دوام و ثبات ندارد و اگر به سبب عواملی انسان موقتاً از فطرت خود دور بماند، در مواقع خاصی سرانجام به فطرت خود و نیاز به استخدام دین رو می آورد. کاری که در این بین لازم است انجام شود، ارائه دین به صورت خالص و بدون برداشت های غلط است؛ چرا که انسان به دینی میل می کند که مطابق فطرتش باشد.
 

راهکارهای ارائه صحیح دین

بدین منظور دو راهکار متفاوت، البته راهکار صحیح، معقول و اندیشمندانه، وجود دارد؛ وگرنه راهکارهای غلط و ناقص بسیاری جهت ارائه دین وجود دارد.

نتیجه ی این دو راهکار یکسان است؛ یعنی هر دو، انسان را به سرمنزل مقصود می رسانند؛ ولی یکی بیش از دیگری و سریع تر انسان را به هدف خواهد رساند. اولین راهکار ارائه دین، ارائه محاسن دین در قالب صورت های مفهومی است. مثلاً برای نشان دادن فواید و محاسن عدل یا صدق یا شجاعت در یک جامعه به وسیله کتاب، منبر، تلویزیون، اینترنت و... به مردم آموزش های لازم را می دهیم یا آگاهی آنها را تکامل می بخشیم و اگر دارای نقص برداشت و دیدگاه نسبت به آن مقوله ها هستند، این نقص را جبران می کنیم.

این راه شیوه انبیا (ع) و ائمه (ع) و بزرگان دین بوده است؛ مثلاً برای عدل و شجاعت و صداقت آثار زیادی را برمی شمرند و از آثار مثبت دنیوی و اخروی آن یاد می کردند. مردم هم با شنیدن این آثار معمولاً به آن مفاهیم تمایل پیدا می کردند.

ولی دو مشکل در اینجا رخ می دهد. توجه دادن مردم به این مفاهیم مثبت و شرعی، کار ساده ای نیست؛ چون همه ی مردم اهل وقت گذاشتن برای اعتنا به این امور و اندیشیدن درباره ی آنها نیستند. مشکل بعدی دیربازدهی این قسم از ارائه مفاهیم دینی است.

گفتن آثار مثبت صدق و راستگویی برای مردم کاری پسندیده است؛ اما بیان حدود و ثغور این مسئله چندان ساده نیست. چون بسیاری از مطلق ها دارای استثنا می شوند و مردم یا به این استثناها بی توجه می مانند یا از آنها سوءاستفاده می کنند. نتیجه این بی توجهی یا سوءاستفاده، خلاف هدف ترویج آن مفاهیم است؛ لذا راه دوم، یعنی ارائه مفاهیم و قواعد دینی راهکار مناسب تری نسبت به راهکار نخست است.

در این راهکار به جای ارائه مختصات و آثار مفاهیم دینی، اقدام به معرفی یک نمونه عالی از اشخاصی می شود که آن مفاهیم را در وجود خود تحقق بخشیده اند و منظومه فکری و ساختار وجودی شان رنگ و بوی آن مفاهیم را به خود گرفته است. نام این گونه ارائه را می توان «ارائه اسوه ای» نهاد. راهکاری که قرآن نیز به آن اشاره کرده است: «لقد کان لکم فی رسول الله اسوه حسنه» (1).

ارائه اسوه ای یعنی به جای بیان مفاهیم و شاخصه های دین برای مخاطب خود، یک مصداق برجسته و اسوه شاخص معرفی کنیم. این اسوه البته به دنبال خود همان مفاهیم مثبت را نیز خواهد داشت؛ یعنی راهکار اول نیز با این راهکار عملی می شود. فایده این نوع ارائه دین، جذب سریع، ماندگاری بالا و حرکت خودجوش فرد در اتصاف به مفاهیم مثبت دینی است که از آن تعبیر به معروف می شود. در طرف مقابل، به واسطه قاعده نفی اضداد، هنگامی که یک نفر اسوه کاملی را برای خود برگزید، صفات مورد طرد آن شخص را هم مورد طرد خود قرار می دهد.

یعنی منکر را نیز از زاویه دید همان فرد می بیند. البته برای از بین بردن مفاسد اخلاقی، علاوه بر معرفی اسوه مثبت، می توان به معرفی اسوه منفی هم دست زد. حُسن این وسعت مانور این است که برای از بین بردن منکران و مفاسد، دو راهکار اسوه ای خواهیم داشت.

برای تبیین کارآمدی دین در جامعه، دو راهکار معقول در پیش روی خود داریم. راهکار مفهومی راهکاری مناسب و مورد تأیید عقلا است؛ ولی کارآمدی راهکار اسوه ای بیشتر است. در روش راهکار اسوه ای، هیچ دین و مذهبی همانند تشیع، غنی و دارای گنجینه های فراوان نیست.

نکته مهم آن که این راهکار، علاوه بر تحلیل عقلی، مبتنی بر ارتباط عاشقانه و عاطفی نیز هست. همان طور که بیان شد راهکار اسوه ای در دل خود راهکار مفهومی را هم دارا است.

وقتی یک اسوه با دلایل عدیده به مخاطب معرفی شد و شخص نسبت به آن اسوه، اطمینان حاصل کرد، مفاهیمی را که به واسطه تقلید از این اسوه و تبعیت از وی انجام می دهد، دارای پشتوانه عقلی می گردد.

در عین حال در معرفی اسوه فقط به شاخصه های ظاهری اکتفا نمی شود و خصوصیات اخلاقی او هم بیان می شود. شخص به خاطر اسوه قرار دادن یک نمونه برتر، اقدام به رعایت مفاهیم مثبت و ترک مفاهیم منفی می کند. این به معنای تقلید کورکورانه و اشعری منشانه نیست. در واقع محبت و عشق به همان اسوه باعث می شود انسان با میل کامل او را سرمشق خود قرار دهد.

اگر درباره خوبی عدالت و فراگیری آن سخن بگوییم، به خصوص با تفسیر شیعه از عدل، مردم بسیاری به آن تمایل پیدا می کنند؛ ولی اگر حضرت علی (علیه السلام) را نمونه ی برتر عدالت معرفی کنیم، مطمئناً تأثیر روش دوم، یعنی معرفی اسوه، بسیار بیشتر از حالت قبل است. زیرا اشخاص به علت خوبی عدالت که در وجود این اسوه در عیار بالایی مشاهده می کند، مجذوب شخص شده و به سمت رعایت همان مفهوم اخلاقی و رفتاری کشیده می شود. مدت ها است غرب به این مطلب رسیده که معرفی اسوه بسیار اثرگذارتر از راهکارهای دیگر ارائه مفاهیم مبتذل و غیراخلاقی است.

ما طبق عقاید خود برای حجاب که یک اندیشه تابناک در اسلام است، قواعد خاص خود را داریم و آن را نه محدودیت که مصونیت می بینیم. غرب با این مسئله مخالف است و علاوه بر ممنوعیت حجاب و ایراد شبهه درباره ی آن، سعی در ترویج بی حجابی و بی بندوباری دارد.

از این طریق بسیار بهتر به هدف خود می رسد تا اینکه بخواهد از باب مفهوم سازی بخواهد ذهن مخاطب را از بدی حجاب پر کند. به علاوه از لحاظ روان شناسی انسان میل به استقلال شخصی دارد؛ یعنی دوست ندارد چیزی به او تحمیل شود. تأکید اسلام بر بندگی، ‌در واقع آزاد شدن از قیود بسیار است. چنانچه انسان را بخواهیم به سوی یک امر سوق دهیم، به راحتی نخواهد نپذیرفت؛ ولی اگر در او انگیزه ایجاد کنیم، راحت تر خواهد رفت. یک نکته مثبت در اسوه مداری بشر این است که با این روش او را غیرمستقیم و بدون اصطکاک، ضمن رعایت روحیه استقلال دوستی، به سمت دلخواه اسلام برده ایم.

متأسفانه الگوگیری از اسوه های کاذب باعث شده افراد به تباهی کشیده شوند. گروهی از جوانان به اشتباه به الگوهای ناصحیح توجه نموده اند (که امری بسیار ناپسند است) و چنین الگوهای بی ارتباط با فرهنگ بومی را الگوی خود قرار داده اند؛ حتی در نحوه راه رفتن و حرف زدن و لباس پوشیدن ظاهری و حتی در زمینه رفتار باطن و عقاید نیز. این ترویج اسوه های بی مایه در داخل و خارج و عدم ارائه وسیع و صحیح و هنرمندانه اسوه های راستین یکی از عوامل ضربه به تبلیغات دینی است.

در حالی که ماشیعیان به مراتب بیش از اهل سنت دارای اسوه هستیم و در اسلام هم نسبت به سایر ادیان اسوه های زیادتری وجود دارد.صحیح استفاده نکردن از این اسوه ها خسران و زیان بزرگی است.

شایان ذکر است که اسوه کسی است که یا دارای ملکه عصمت باشد یا تأییدی از جانب اهل عصمت یا عقلا بر حُسن تبعیت از وی در دست باشد. به طور کلی امر اسوه محوری یک بحث دارای مرتبه است. شما می توانید برای ترغیب جامعه به صدق و راستگویی، مثلاً از ابوذر غفاری یا برای زهد از سلمان فارسی استفاده کنید.

در بحث علم آموزی خواجه نصیر و ابن سینا و در زمینه اخلاق میرزای شیرازی دوم را اسوه قرار دهید. در عمل به تکلیف، امام خمینی (ره) و در پشتکار صاحب الذریعه یا عبقات الانوار را اسوه قرار داد. اسوه ها لزوماً در محدوده اهل عصمت نیستند.

بزرگان دین ما که می توان بر اخلاق و رفتارشان تکیه کرد هم می توانند اسوه قرار گیرند. در حدیثی امام عصر (عج) حضرت زهرا (علیها السلام) را نیز اسوه خویش می دانند. ما می توانیم «تعدد اسوه» داشته باشیم.

معرفی اسوه هنگامی کارآیی دارد که در ابعاد زندگی از آنها تبعیت شود؛ البته این به این معنا نیست که بتوانیم مثل حضرات معصومین (ع) شویم؛ چون به تعبیر نهج البلاغه «لایقاس بهم احد»؛ کسی با آل محمد (علیهم السلام)‌مقایسه نمی شود. این سخن به معنای نفی اسوه قرار دادن آنها نیست.

با دقت در سبک و روش رسیده از معصومین (ع) در زندگی فردی و اجتماعی، مشاهده می کنیم که برای اسوه پذیری در همه ی عرصه های زندگی کمبودی نداریم. الگو قرار دادن این اسوه ها و تبعیت از رفتار آنها که در اصطلاح «سنت» و «سیره» نام دارد، دارای فواید بسیاری است. اینکه اسوه های دیگری غیر از معصومین (ع) نیز در مذهب شیعه قابل تبعیت هستند، به علت پیروی این اسوه ها از اسوه هایی برتر چون ائمه (ع) و انبیا (ع) است.

بنابراین برای نشان دادن کارآمدی دین در جامعه، یک راه مناسب و زودبازده عرضه ی مفاهیم دین در قالب اسوه ها است که خواه ناخواه منجر به کارآمدی دین خواهد شد. این معرفی اسوه،‌ می تواند برای جوامع دیگر هم مورد فایده باشد. برای نمونه برخی مسیحیان لبنان یا آشوری های عراق یا ارمنی های اصفهان و نیز هندوهای هندوستان، شیفته برخی اسوه های برتر اسلام مانند امام علی و امام حسین (علیهم السلام) هستند.

اگر برای این افراد، از خوبی عدالت و مقابله با ظلم و ترویج عدل صحبت می کردیم، به اندازه آشنا کردن این افراد با اسوه هایی چون آن امامان همام تأثیر سریع و وسیع نمی گذاشت.

اگر کسی یک اسوه مثبت را به طور کامل مورد اعتنای خود قرار دهد، نه تنها به سمت معروف کشیده می شود، از منکر هم بازداشته می شود. برای رفع آسیب های اجتماعی معرفی اسوه های منفی باعث سرایت زشتی آن شخصیت ها به کردارشان می شود. لذا این هم یک گونه روش و طرز و شیوه برای از بین بردن مفاسد اخلاقی و اعتقادی است.

برای نمونه حجاج ثقفی یا یزید را به طور صحیح معرفی کنید. همین معرفی آنها باعث نفرت مخاطبان از رفتارهای زشت آنها خواهد شد. یک راه خشک کردن ریشه مفاسد همین نفرت است؛ چون نفرت مسبوق به فکر است و علمای اخلاق می گویند از اصلی ترین راه ها برای ترک مقابح، اندیشه و فکر است.

اما برای معرفی اسوه ها، منابع فراوانی وجود دارد که در درجه ی اول، قرآن کریم قرار دارد. احادیث و کتاب های معتبر تاریخی هم می توانند متکفل معرفی اسوه ها باشند. حلیه المتقین علامه مجلسی و سنن النبی علامه طباطبایی از این دست کتاب ها هستند.

پی نوشت :
1- سوره احزاب آیه (21)


منبع: مرکز مطالعات شیعه