عذرخواهی از رسول خدا(ص)

از این که سیره پیامبر اکرم(ص) را می نویسم شرمنده ام. زیرا پیامبر(ص) را باید شخصیتی چون امیرمؤمنان(ع) توصیف کند؛ پیامبری که خدای متعال او را مدح کرده، پیامبری که خدا او را به آسمانها برده و جایگاه ملائکه را به قدمهای او مبارک گردانیده است.

پیامبری که مرکب آسمانی، او را در یک شب از مسجدالحرام به مسجدالاقصی برد: «سبحان الذی اسری بعبده لیلاً من المسجدالحرام الی المسجدالاقصی...» (1)

پیامبری که جهانی از عاطفه است و گاهی در امور عادی و پیش پا افتاده چنان مهر و عاطفه نشان می دهد که به راستی انسان را مبهوت می کند.

با دشمن محکمتر از کوه و با دوست، نرمتر از آب است؛ در گذشتن از حق شخصی خود، از سرسخت ترین دشمن خود به راحتی می گذرد، ولی در مقام اجرای قانون کاملاً قاطع است.

در زمانی که کمتر کسی خواندن و نوشتن می دانست، فرمود: «طلب العلم فریضة علی کل مسلم و مسلمة»(2) و هنوز با گذشت چهارده قرن درباره اهمیت علم، شعاری رساتر از این شعار نیامده است.

در شرایطی که به خاطر کشته شدن یک نفر از یک قبیله، تمام افراد آن قبیله به خونخواهی قیام می کردند و چندین نفر از قبیله قاتل را بی گناه می کشتند و بی رحمی در حد اعلای خود بود، پیامبر(ص) دستور می دهد که اگر کسی حیوان خود را- گرچه در سفر مکه- آزار دهد، گواهی آن شخص، از اعتبار می افتد. زیرا کسی که حیوان را خسته کرده، قساوت قلب دارد و قبول شهادت از چنین کسی نارواست. آری، این دستورها و لطفی که در آنها موج می زند، رمز حیات آن ملت مرده شد: «دعاکم لما یحییکم»(3)

خداوند می فرماید: «هر که از پیامبر(ص) اطاعت کند، در حقیقت از من اطاعت کرده است»(4)

مگر می توان در نوشته ای اندک، اخلاق کسی را منعکس کرد که خدا در باره اش فرموده است: «انک لعلی خلق عظیم» (5) (تو بر خلق بزرگی هستی).

او کسی است که تولدش شعله های آتشکده فارس را خاموش کرده و بعثتش شعله های فساد را. تولدش پایه های کاخ کسری را تکان داد و بعثتش قلب و مغز افراد آماده را.

کسی است که از یک سو به معراج رفت و مهمان خدا شد و از سوی دیگر اگر برده ای او را برای غذای ساده ای در فاصله دوری دعوت می کرد، می پذیرفت.

در عظمتش باید بگوییم جبرئیل از طرف خدا به او سلام می رساند و در تواضعش باید بگوییم به کودکان مکه سلام می کرد.

به هنگام سجده، پیشانی و قلب خود را تسلیم خدا می کرد و در همان حال، اگر کودکان خانه بر پشت او سوار می شدند، آن حضرت، سجده را طولانی می کرد تا بازی بچه ها بر هم نخورد.

در غم از دست دادن کودکش ابراهیم، اشک می ریخت، ولی هرگز سخنی برخلاف حق نمی گفت. برای کودکان اصحاب، مسابقه ترتیب می داد و برای برنده مسابقه، جایزه تعیین می کرد. اما چه مسابقه ای؟ مسابقه ای که اسب سوار و تیرانداز آن، فردا برای دفاع از مکتب و مبارزه با ستمگر به کار آید، نه مسابقه ای که دردی از جامعه دوا نکند و گرهی را نگشاید. اما چه جایزه ای می داد؟ درخت خرما، که از چوب و برگ و میوه و سایه اش استفاده کنند. (جایزه ای تولیدی نه مصرفی)
 

عبادت پیامبر(ص)

خداوند با دستورهای روشن و گاهی مکرر که به پیامبرش می داد، برنامه و سیره زندگی آن حضرت را معین می کرد. و سیره عملی آن حضرت، مطابق دستورات الهی بود. دستور یاد خدا در هر صبح و شام، فرمان سجده، تسبیح و تهجد و تلاوت قرآن، سیره عبادی او را مشخص می کرد.

چون پاسی از شب می گذشت، رسول خدا(ص) از بستر برمی خاست و پس از گرفتن وضو و زدن مسواک و تلاوت آیاتی چند از قرآن کریم، در گوشه ای به عبادت می پرداخت و اشک می ریخت. بعضی همسرانش که او را به این حال می دیدند، می گفتند: تو که گناهی نداری، چرا این قدر اشک می ریزی؟ می فرمود: آیا بنده شاکر خدا نباشم؟

ام سلمه می گوید: شبی پیامبر(ص) در خانه من بود، نیمه شب، او را نیافتم. به سراغش شتافتم، دیدم در تاریکی ایستاده، دستها را بلند کرده، اشک می ریزد و می گوید: «خدایا! نعمتهایی که به من داده ای از من مگیر، دشمنم را خوشنود مکن. به بلاهایی که مرا از آنها نجات دادی گرفتار مکن، حتی به اندازه چشم بر هم زدنی مرا به خود وا مگذار.»

به او گفتم: پدر و مادرم فدایت شوند، شما که بخشوده شده ای! فرمود: «هیچ کس از خدا بی نیاز نیست. حضرت یونس آنی به خود واگذار شد، در شکم ماهی زندانی گردید.» (6)

به هنگام نماز می لرزید و هر گاه نماز را به تنهایی می خواند، رکوع و سجود آن را طول می داد، ولی هر گاه به جماعت نماز می خواند، بسیار عادی و ساده برگزار می کرد. به یکی از یارانش که امام جماعت سایر مسلمانان شده بود، سفارش فرمود: «هر گاه با مردم به نماز می ایستی، سعی کن بعد از حمد، سوره کوچکی قرائت کنی و نماز را طول ندهی».
 

دلسوز و مهربان

اگر کسی برای اصلاح و متحول کردن جامعه، از درون سوز نداشته باشد، محال است بتواند جامعه ای را مشتعل سازد. یکی از صفات برجسته انبیای الهی، سوز و گداز آنها برای هدایت و سعادت انسانها بود. یکی از حرفهایی که قدیمی ها به بعضی افراد می گفتند، این بود: «ای بی درد!» پیداست که داشتن درد و سوز، خود یک کمال است و بی دردی یک درد بزرگ است.

خداوند در اوصاف پیامبرش می فرماید: «حریص علیکم» (7) او نسبت به شما سوز دارد و برای ایمان شما حرص می خورد و در جای دیگر خطاب به پیامبر(ص) می فرماید: شاید خویش را هلاک کنی که چرا آنها ایمان نمی آورند.(8) همچنین، در آغاز سوره طه می فرماید: «ای پیامبر! ما قرآن را بر تو فرو نفرستادیم که این همه خود را به زحمت بیندازی!» آری، سوز و گداز دینی از اوصاف انبیا و اولیاست و نه تنها بر آنها، بلکه برای هر مسلمانی لازم است. یک طلبه و یک دانشجو اگر بسوزد، جامعه را متحول می کند.

البته سوز هم باید از روی اخلاص باشد، دکان نباشد! هر کس باید ببیند چه کاری معطل مانده است، آستینها را بالا بزند و کار را انجام دهد. به نوع کار، پستی وشرافت ظاهری آن نباید نگاه کرد. کاری را که بر زمین مانده است، باید با نیت پاک و خالص انجام داد.

یکی از خصوصیات انبیا از جمله پیامبر خدا(ص)، پرهیز از تکلف بود. خداوند از پیامبرش می خواهد که به مردم بگوید: «من اهل تکلف نیستم و خود و دیگران را به سختی نمی اندازم.»

پیش از بعثت پیامبر(ص)، زندگی بر مردم سخت شد و کم کم کار به قحطی کشید. مردم به وحشت افتاده بودند، از جمله ابوطالب پدر بزرگوار حضرت علی(ع) که پیرمردی عیالمند و کم درآمد بود، نیاز شدیدی به کمک داشت. رسول خدا(ص) با عموی خود (عباس) بنا گذاشتند خدمت ابوطالب برسند و هر یک، یکی از فرزندان او را به خانه خود بیاورند و بدین ترتیب مخارج زندگی او را سبک کنند.

این تصمیم عملی شد. عباس، بعضی را به خانه برد و پیامبر(ص) علی(ع) را به منزل آورد و از همان آغاز کودکی، مربی او گردید.
 

پیشگام در مبارزه

در جنگ احزاب که تمام نیروهای ضد اسلامی یعنی مشرکان و کافران و منافقان با طرحی گسترده قصد کودتا علیه اسلام را داشتند، پیامبر(ص) با مشورت اصحاب بنا گذاشتند دور مدینه را خندق بکنند. در این جا نیز رسول خدا(ص) اولین کسی بود که شروع به کندن خندق نمود و با این که برخی مسلمانان با کسب اجازه و گروهی هم بدون آن، کار را رها می کردند، اما پیامبر(ص) تا پایان کار ایستاد و همچنان مشغول کندن خندق بود.

برخلاف رهبرانی که هنگام احساس خطر، اول جان خود را از حادثه به در می برند و پا به فرار می گذارند و مردم و هواداران را در گرفتاریها رها می کنند، پیامبر(ص) در مکه ماندند و به برخی هواداران خود فرمان هجرت به حبشه را صادر کردند و به هنگام هجرت به مدینه نیز اول مسلمانان را فرستادند و بعد خودشان هجرت فرمودند.
 

مشورت با مردم

در کارهایی که از طرف خدا فرمان مخصوصی صادر نشده و کار به خود امت واگذار شده بود، گاه پیامبر(ص)، با مردم مشورت می کرد و حتی در مواردی رأی دیگران را بر نظر خود مقدم می داشت. در جنگ احد، پیامبر(ص)، شورایی تشکیل داد و درباره این که برای جنگیدن از مدینه بیرون بروند یا در مدینه سنگر بگیرند، مشورت نمود. نظر شخص پیامبر(ص) و عده ای دیگر سنگربندی در مدینه بود، ولی بیشتر جوانهایی که از یاران پیامبر(ص) بودند، به بیرون رفتن از مدینه تمایل نشان دادند و گفتند: یا رسول ا... ما تابع شما هستیم، ولی چون از ما نظر خواستید، عقیده ما بیرون رفتن است.

در اینجا رسول خدا(ص)، رأی جوانان پرشور و مؤمن را بر رأی دیگران و حتی بر رأی خود مقدم داشت و سلاح برداشت و عازم جبهه نبرد شد. جالب این که فرمان «و شاورهم فی الامر» پس از شکست احد نازل شد و با اینکه به خاطر عمل به طرح اصحاب، مسلمانان در جنگ احد شکست خوردند، ولی خداوند فرمان می دهد: «باز هم با آنان مشورت کنم.» البته تصمیم گیری نهایی با رهبر است. زیرا قرآن در پایان همین آیه به پیامبر(ص) می گوید: هر گاه تصمیم گرفتی بر خدا توکل کن و کار را شروع کن.(9)
 

قاطعیت رسول الله

عده ای خدمت آن حضرت رسیدند و گفتند: ما به تو ایمان می آوریم، به شرط این که نماز نخوانیم. اما پیامبر(ص) نپذیرفت، زیرا حاضر نبود به قیمت زیاد شدن پیروان، گوشه ای از مکتب آسیب ببیند. این دیگرانند که برای به دست آوردن پیروان زیادتر، هر لحظه به شکلی و نامی تغییر روش می دهند و همچون تاجران دنبال پیدا کردن مشتری هستند.

پیامبر(ص) به کفار می فرمود «دین شما برای شما باشد و دین من برای خودم». (10) در صورتی که غیر انبیا در دین خود چندان استوار نیستند و راه سازش و نرمش را پیش می گیرند، دشمنان انبیا همواره می خواهند پیامبران و پیروان آنها را به سازش بکشانند؛ اما قرآن مسلمانان را از این نقشه آگاه ساخته و می فرماید: «ودوا لو تدهن فیدهنون» (11)
 

سیره تبلیغی پیامبر(ص)

پس از آنکه آیه 214 سوره شعرا نازل شدکه «انذر عشیرتک الاقربین»، پیامبر اکرم(ص)، بستگانش را به مهمانی فراخواند و پس از پذیرایی، سخن خود را آغاز و آنان را از شرک و بت پرستی نهی فرمود.

آری، دعوت باید همراه با عواطف و مهربانی باشد و از نزدیکان شروع شود، زیرا اولاً پذیرش دعوت از طرف نزدیکان، زمینه را برای پذیرش دیگران فراهم می کند و ثانیاً انسان در برابر بستگان نزدیک، مسؤولیت بیشتری دارد و روابط فامیلی نباید مانع نهی از منکر باشد.

پیامبر اسلام(ص) در دعوت مردم به وحدت پیشگام بود و عقیده داشت اگر به تمام اهداف حق خود در مرحله اول دست نیافتیم، از تلاش و دعوت برای رسیدن به بعضی از آنها خودداری نکنیم. باید به عقاید صحیح دیگران و مقدسات طرف مقابل تا آن جا که ممکن است احترام گذاشت و یکی از مراحل تبلیغ، دعوت به مشترکات است.

بر این اساس، رسول خدا(ص) مأمور می شود که اهل کتاب را به مشترکات دعوت کند: «بگو ای اهل کتاب، به سوی سخنی بیایید که میان ما و شما مشترک است. جز خدا را نپرستیم و چیزی را شریک او قرار ندهیم.» (12)
 

نگرانیهای پیامبر(ص) و تسلی خداوند

او نگران فتنه های بعد از خود بود که خداوند در آیه 41 سوره زخرف به پیامبرش فرمود. «نگران مباش، ما از آنان انتقام لجاجتها و توطئه هایشان را خواهیم گرفت.» آن حضرت نگران جمعیت مخالفان بود. قرآن می فرماید گر چه کثرت افراد خبیث تو را به تعجب انداخته، اما نگران مباش. نگران شکنجه ها بود. قرآن می فرماید قبل از تو آزارها دیدند، ولی نصرت ما فرا رسید. (13)

«نگران کفر آنان نباش، آنان آن قدر ارزش ندارند که تو برای آنان محزون شوی.(14) نگران ریزش مؤمنان بود که خداوند به او فرمود: «در برابر این ریزشها، رویش داریم و گروهی اگر رفتند، در عوض گروهی خواهند آمد.» (15)

نگران تحریف کتاب مباش که ما خود آن را نازل کرده ایم و آن را حافظیم.» (16) و خلاصه این که نگران قهر الهی بر مردم مباش که تا تو در میان مردم هستی، من آنان را عذاب نمی کنم و تا مردم استغفار کنند، قهر من به آنان نمی رسد.

راستی انسان همین که سر سفره قرآن می نشیند و نگرانیهای پیامبر(ص) و تسلی و دلداریها و تسکین خداوند را می بیند، به فکر فرو می رود که چقدر هدایت مردم سخت است که کسی که دارای خلق بزرگ و سعه صدر است، این همه دغدغه دارد.

و چقدر گره های کور و تقاضاها و توقعها و طرحها و توطئه های گوناگون که در مسیر رسالت پیامبر(ص) قرار می دادند و مسلمانان می توانند از این طرحهای کفار و رهنمودهای قرآن و سیره نبوی (ص) برای موضع گیری فکری و سیاسی و اخلاقی خود استفاده کنند.

و به راستی، آیا نشناختن چنین پیامبری با آن همه معجزات و کمالات محرومیت نیست؟ آیا غیر از قرآن، مکتب شفابخشی آمده است؟ آیا بعد از حق، جز ضلالت راه دیگری هم هست؟
 
نویسنده:محسن قرائتی

پى‏نوشتها:
1- سوره اسراء، آیه1
2- بحارالانوار، ج 97، ص 68
3- سوره انفال، آیه 24
4- سوره نجم، آیه3
5- سوره زخرف، آیه 43
6- بحارالانوار، ج 16، ص 217
7- سوره توبه، آیه 128
8- سوره شعرا، آیه 3
9- فروغ ابدیت، ج2 ص 443 و تفسیر نمونه، ذیل آیه 159 آل عمران
10- سوره کافرون، آیه6
11- سوره قلم، آیه 9
12- سوره آل عمران، آیه 64
13- سوره انعام، آیه 34
14- سوره بقره، آیه 23
15- سوره انعام آیه 89
16- سوره حجر، آیه9


منبع: مرکز مطالعات شیعه