1. اتحاد و حفظ اصل اسلام
وقتی سیره‌ امام‌ علی(ع) را مطالعه می کنیم می بینیم که‌ هدف‌ آن‌ حضرت،‌ تنها حفظ‌ اصل‌ اسلام‌ در سایه اتحاد‌ بین‌ عموم‌ مسلمانان‌ بود و در مسئله‌ خلافت (که‌ اولین‌ اختلافی‌ بود که‌ بین‌ امت‌ اسلامی‌ به‌ وجود آمد) با صبر و سکوت‌ خود، اجازه‌ ندادند این‌ اختلاف‌، اتحاد‌ امت‌ اسلامی‌ را خدشه ‏‌دار سازد.

ایشان می ‏‌فرمود: إِنِّی أَدْعُوکُمْ إِلَی کِتَابِ اللَّهِ وَ سُنَّةِ نَبِیِّهِ وَ حَقْنِ دِمَاءِ هَذِهِ الْأُمَّةِ فَإِنْ قَبِلْتُمْ أَصَبْتُمْ رُشْدَکُمْ وَ اهْتَدَیْتُمْ لِحَظِّکُمْ وَ إِنْ أَبَیْتُمْ إِلَّا الْفُرْقَةَ وَ شَقَّ عَصَا هَذِهِ الْأُمَّةِ فَلَمْ تَزْدَادُوا مِنَ اللَّهِ إِلَّا بُعْداً وَ لَنْ یَزْدَادَ الرَّبُّ عَلَیْکُمْ إِلَّا سَخَطاً. (1) من شما را به کتاب خدا و سنّت پیامبرش(ص) و جلوگیری از ریختن خون این امت فرا می‌ خوانم. اگر پذیرفتید، راه رستگاری خود را یافته و به نصیب (اخروی) خویش رهنمون شده ‏‌اید و اگر سر باز زدید و جز پراکندگی میان این امت را نخواستید در آن صورت هرگز بر دوری خود از خدا نیفزودید و خداوند نیز هرگز جز بر خشم خود نسبت به شما نخواهد افزود.
 
2. دلسوزی براتحاد مسلمانان
امیر المؤمنین علی (ع) خود را حریص ترین شخص به اتحاد امت اسلامی می دانستند که فرمودند: وَ لَیْسَ رَجُلٌ فَاعْلَمْ أَحْرَصَ عَلَی جَمَاعَةِ أُمَّةِ مُحَمَّدٍ (ص) وَ أُلْفَتِهَا مِنِّی أَبْتَغِی بِذَلِکَ حُسْنَ الثَّوَابِ وَ کَرَمَ الْمَآب. (2) پس بدان هیچ کس همانند من وجود ندارد که به اتحاد امّتِ محمد (ص) و به انس گرفتن آنان به همدیگر، از من دلسوزتر باشد. من در این کار پاداش نیکو سرانجام شایسته را از خدا می طلبم.
 
3. امدادهای غیبی خداوند در اتحاد
امیر مؤمنان، علی(ع) در فرازی از یکی از خطبه هایش خطاب به مسلمانان فرمودند: وَ الْزَمُوا السَّوَادَ الْأَعْظَمَ فَإِنَّ یَدَ اللَّهِ علی (مَعَ) الْجَمَاعَةِ وَ إِیَّاکُمْ وَ الْفُرْقَةَ فَإِنَّ الشَّاذَّ مِنَ النَّاسِ لِلشَّیْطَانِ کَمَا أَنَّ الشَّاذَّةَ مِنَ الْغَنَمِ لِلذِّئْب. (3) همواره با انبوه مردم باشید که دست خدا با جماعت (حق طلب) است و از تفرقه بپرهیزید که مردم تکرو بهره شیطان شوند؛ چنان که گوسفند تکرو بهره گرگ می شود.
 
4. کشته شدن تفرقه افکنان
امیر مؤمنان، علی(ع) در مقطعی از دوران کوتاه خلافت خود با گروه به نام خوارج مواجه شدند که باعث تفرقه در بین امت اسلامی می شدند که حضرت از این گروه اعلام بیزاری کرده و فرمودند: أَلَا مَنْ دَعَا إِلَی هَذَا الشِّعَارِ فَاقْتُلُوهُ وَ لَوْ کَانَ تَحْتَ عِمَامَتِی هَذِه (4)آگاه باشید! هر کس مردم را به این شعار (تفرقه و جدایی) فراخواند او را بکُشید هر چند زیر این عمامه من باشد.
 
5. سیره اهانت نکردن به مقدسات دیگران و خوش رفتاری
یکی از سیره های حضرت امیر ایجاد اتحاد، محبت و جذب دیگران به خود و داشتن ارتباط مؤثر، خوش زبانی است.

قرآن مجید نیز مؤمنان را به خوش سخنی سفارش می‌کند و تذکر می‌ دهد که بد زبانی اخلاقی شیطانی است که باعث تفرقه و جدایی می‌شود: به بندگانم بگو: سخنی بگویند که بهترین باشد! چرا که (شیطان بوسیله سخنان ناموزون)، میان آن‎‌ها فتنه و فساد می‌‏کند همیشه شیطان دشمن آشکاری برای انسان بوده است. (اسراء/53)

نیز می فرماید: وَ قُولُوا لِلنَّاسِ حُسْناً. (بقره/83) و به مردم نیک بگویید.

 امام باقر(ع) در تفسیر این آیه می‌فرماید: خداوند به انسانی که بسیار لعن و نفرین می‌کند و طعنه زده، سخنان زشت بر زبان می‌ آورد دشمن می‌ دارد؛ سخنی را به مردم بگویید که دوست دارید مردم آن سخن را به شما بگویند. (5)

قرآنکریم به طور صریح توهین به پیروان ادیان و مذاهب دیگر را ممنوع دانسته و فرموده است: وَ لا تَسُبُّوا الَّذینَ یدْعُونَ مِنْ دُونِ الله فَیسُبُّوا الله عَدْواً بِغَیرِ عِلْم(انعام/108) (به معبود) کسانی که غیر خدا را می‌‏خوانند دشنام ندهید، مبادا آن‎‌ها (نیز) از روی (ظلم و) جهل، خدا را دشنام دهند.

به حکم این آیه شریفه توهین کردن به عقاید دیگران هر چند باطل باشد راه صحیحی نیست. علی (ع) به بعضی از اصحاب خود که به مخالفین دشنام می‌دادند سفارش می‌کند: إِنِّی أَکْرَهُ لَکُمْ أَنْ تَکُونُوا سَبَّابِینَ، وَ لَکِنَّکُمْ لَوْ وَصَفْتُمْ أَعْمَالَهُمْ وَ ذَکَرْتُمْ حَالَهُمْ، کَانَ أَصْوَبَ فِی الْقَوْلِ وَ أَبْلَغَ فِی الْعُذْر. (6) من خوش ندارم که شما دشنام دهنده باشید، اما اگر کردارشان را تعریف، و حالات آنان را باز گو می‌‏کردید به سخن راست نزدیک‏‌تر، و عذر پذیر‌تر بود.

خوارج که یکی از سرسخت ‌ترین گروه دینی مخالف امام علی(ع) بودند، اما بنا به فرمایش امام باقر (ع): أَنَّ عَلِیّاً ع لَمْ یَکُنْ یَنْسُبُ أَحَداً مِنْ أَهْلِ حَرْبِهِ إِلَى الشِّرْکِ وَ لَا إِلَى النِّفَاقِ وَ لَکِنَّهُ کَانَ یَقُولُ هُمْ إِخْوَانُنَا بَغَوْا عَلَیْنَا. (7) آن حضرت هیچ گاه آنان را به کفر، شرک و نفاق متهم نکرد، بلکه فرمود: «هُمْ إِخْوَانُنَا بَغَوْا عَلَیْنَا» اینها برادران ما هستند که بر ما ستم کردند.
 

اتحاد در سیره  حضرت فاطمه زهرا (ع)

یکی از نکات مهم تاریخی که کمتر مورد توجه و بحث قرار گرفته، نقش حضرت زهرا(ع) در حفظ وحدت مسلمین، خصوصاً بعد از رحلت پیامبر اکرم(ص) می ‏‌باشد.

وقتی ایشان دیدند که جامعه مسلمین بعد از پیامبر(ص) دچار تفرقه شده و هر لحظه ممکن است اتفاقات بدتری بیفتد، دست حسنین(ع) را گرفته، به همراه امیرمؤمنان(ع) به در خانه مهاجرین و انصار بردند و با یادآوری حدیث غدیر، حجت را بر امت تمام کرده، از تفرقه برحذر داشتند و سفارش به جمع شدن گرداگرد شمع ولیّ خدا کردند.

حضرت در خطبه فدکیه، درباره محوریت اهل ‏بیت(ع) در امر اتحاد می ‏‌فرماید: وَ طَاعَتَنَا نِظَامَاً لِلمِلَةِ. و اطاعت از ما (اهل ‏بیت) باعث نظم ملت (و آیین و شریعت) است.

این جمله و جمله بعدی عطف بر «فَجَعَلَ اللهُ الاِیمَانَ...» بوده که در همین خطبه آمده است. بنابراین، معنایش این است: خداوند اطاعت از ما اهل ‏بیت را موجب نظم شریعت قرار داد؛ چراکه تمام مردم اطراف محور دین جمع می ‌شوند و آن محور توسط امامی که عالم ‌ترین، باتقواترین و جامع تمام کمالات است، تبیین می شود.

اهل ‏بیت(ع) نسبت به دین از دیگران آگاه ‏‌تر و به حقایق قرآن آشناتر هستند؛ زیرا علم آنان به مبدأ وحی متصل است و به طور طبیعی، هماهنگی امور دینی در اطاعت از آنان خواهد بود.

وَ اِمَامَتَنَا أَمَانَاً مِنَ الفُرقَةِ (للفرقة). و رهبری ما را سبب ایمنی از تفرقه و پراکندگی قرار داد.

در اینجا حضرت مسئله امامت را بیان کرده ‌اند و در واقع به خلیفه و مردم تذکر داده ‌اند که امامت و جانشینی پیامبر اسلام(ص) از آن ماست و خدا آن‌ را برای جلوگیری از تفرقه مردم و جمع شدن دور یک محور قرار داده است.

به بیان دیگر، خدای متعال امامت را قرار داده است تا امت اسلام متفرق نشوند و هرکدام به یک طرف نروند. محوری که عقل نیز آن ‌را پذیرفته است. وقتی که شخصی از هر جهت؛ از جهت علم، تقوا، تدبیر، عدالت، ارتباط با خدا و... بر دیگران رجحان داشته باشد، طبعاً همه باید به سراغ او بروند. وقتی چنین شد، بنابراین، تفرقه و پراکندگی به وجود نخواهد آمد. (8)
 

پی نوشت ها:

(1) نهج البلاغه، خطبه50.
(2) همان، خطبه۷۸.
(3) همان، خطبه۱۲۷.
(4) همان.
(5) فیض کاشانی، محسن، الشافی فی العقائد و الأخلاق و الأحکام‌، ج1، ص638.
(6) هاشمی خویی، میرزا حبیب الله، منهاج البراعه فی شرح نهج البلاغه، ج13، ص82.
(7) حمیری، عبدالله بن جعفر، قرب الإسناد، ص94.
(8) ر.ک: حسینی زنجانی، سید عزالدین، شرح خطبه حضرت زهرا(ع)، ص365.