رهبری در مدیریت اسلامی که وظیفه هدایت بشر را از اول به عهده داشته است به خصوص در مذهب شیعه بسیار یافت می شود. شیعه سرشار از یک جاذبه و پشتوانه معنوی از امامت که تماما به معنای توجه به نیازهای روانی مشروع پیروان است میباشد. لذا مدیران اسلامی على القاعده برای فهم این مهم برای استفاده بهینه از از این ارزشها و روشها در سازمان باید کمتر دارای مشکل باشند و اگر مشکلی است آن است که چگونه این رفتار و نیاز رهبری و پیروان را با هم تلفیق و تبدیل به کارایی و یا کار در جهت هدف سازمان نمود.
 
 از فرهنگ رهبری همه برخوردار هستند ولی اینکه چگونه این مردم داری (رهبری) را تبدیل به انجام کار از طریق مردم کرد مشکل دارند. چرا که مردم سالاری شرط لازم برای مدیریت و رهبری است ولی شرط کافی انجام کار از طریق مردم است. شرطی که اغلب مدیران در جامعه اسلامی ما متاسفانه به نام مدیریت و رهبری اسلامی در آن مانده اند و از انجام کار از طریق مردم عاجز هستند و تنها به مردم داری اکتفا می کنند در این رابطه بین رهبر و پیرو هیچ قانون مدون و از قبل پیش بینی شده ای وجود ندارد. اصولا رهبری در چهار چوب قوانین نمی گنجد. برخی معتقدند برای حضور در سازمانهای امروزی نیاز به مشروعیت قانونی هست ولی ممکن است برای رهبر چنین نیازی نباشد زیرا که رهبری پاسخگوی نیازهای روانی پیروان و سازمان غیر رسمی است و سازمان غیر رسمی قانونمند و قانون پذیر نیست. از دید این افراد پاره ای از ساده اندیشان که از رهبری چیزی نمی دانند می کوشند رهبری را در چارچوبهای قانونی یا قانون اساسی و امثالهم تعریف کنند که این اصولا رهبری نیست و رهبری که خود را مقید به چارچوب مقررات و قوانین نماید قادر به پاسخگویی به نیازهای روانی پیروان نخواهد بود هرچند که رهبران خود هدفمند و قانون مندند . اگر رابطه روحانی و معنوی بین رهبر و پیرو به وجود آمد نتایج آن هم قانونمند و قبول کردنی نیست.
 
کسی یک شبه رهبر نمی شود. ظهور رهبری به شروع زندگی اجتماعی بازمی گردد. وقتی دو یا چند نفر تشکیل یک گروه اجتماعی را می دهند و با یکدیگر رابطه برقرار می کنند تاثیری که افراد گروه روی یکدیگر می گذارند یکسان نیست بلکه بعضی از افراد نقش فعالتری به خود گرفته و تاثیر بیشتری روی دیگران می گذارند و بیشتر مورد توجه دیگران قرار می گیرند. واین اولین گام در آغاز رهبری است. با تثبیت موقعیت فرد در گروه نفوذ فرد در گروه زیاد شده و به تدریج به عنوان رهبر در گروه ظاهر می شود و نفرات گروه را به ترغیب مشتاقانه در جهت نیل به هدف های گروه مجبور می کند. رسیدن به مقام رهبری حاصل از آموختن قانونهای رهبری است، تا فوت و فن این کار را یاد بگیرد. اما باید بدانیم که فهمیدن فوت و فن رهبری با عمل کردن به آن دو چیز جداگانه است.
 
آیا رهبری امری فطری وذاتی است؟ در پاسخ به این سوال باید بگوییم که هر چیزی از رهبری آغاز و به رهبری ختم می شود و نطفه رهبری در درون هر کس قرار دارد. اگر بزرگی مقام رهبری را در درون خود بدست آوریم، در بیرون از وجود خود نیز می توانیم همان رهبری باشیم که خود می خواهیم. عده ای از ما پیروی خواهند کرد و از عهده ی خیلی از کارها در این دنیا بر خواهیم آمد. چه چیزی مردم را وادار می کند که رهبری کسی را بپذیرند؟ چه چیزی باعث می شود که شخصی رهبری موفق باشد حال آنکه شخص دیگری در همان موقعیت ناموفق باشد؟ چرا مردم در پذیرش رهبری یک نفر اکراه دارند اما پشت سر آن یکی تا آن سر دنیا می روند؟ وجه تمایز این چنین رهبرانی که کارایی موفقی را در میدان عمل به نمایش می گذارند با رهبرانی که از چنین کارایی برخوردار نیستند چیست؟ چه عاملی باعث می شود که افرادی چون هیتلر وناپلئون و ... سرنوشت هزاران و میلیون هانفر را تحت کنترل وسیطره ی خود در می آورند حال آنکه عده ای دیگر نمی توانند؟ چطور ممکن است که نفری همیشه رییس ومدیر است ولی دیگری نیست؟ پاسخ همه ی اینهاراباید در خصوصیات شخصی افراد جستجو کرد. رسیدن به مرتبه ی رهبری زمان می برد.

رهبری اخلاقی در اسلام همراه با ارزشهای اخلاقی، بنیانگذاری جامعه ارزشی ابراهیمی و امت نمونه محمدی است. حکمت و هدف نهایی وحی و نبوت، احیای ارزشهای اخلاقی و پرورشی انسانهای شایسته و ارتقای آنان به مقام والای امامت اخلاقی است. چنانکه پیامبر اکرم (صلی الله علیه وآله وسلم) فرمود: «انی بعثت لاتمم مکارم الاخلاق؛ به پیامبری برانگیخته شدم تا ارزش های اخلاقی را به کمال برسانم.» آن حضرت خود نمونه کامل یک رهبر اخلاقی بود. چنانکه خداوند در قرآن کریم می فرماید: « لقد کان لکم فی رسول الله اسوه حسنه» بقطع برای شما در اقتداء رسول خدا نمونه ای نیکوست.» (سوره احزاب، آیه ۲۱) از اینرو انسان‌های شایسته همواره تلاش می کنند تا به این اسوه بزرگ اخلاقی نزدیک شوند و همانند او زندگی کنند.
 
همچنین قرآن کریم در پایان سوره فرقان نیز دوازده ویژگی برای انسانهای شایسته آورده که یکی از آنها چنین است :« والذین یقول ربنا هب لنا من أزواجنا و ذریاتنا قرة أعین واجعلنا للمتقین اماما؛ و آنان کسانی هستند که می گویند پروردگارا از همسران و فرزندانمان آن ده که مایه روشنی چشمان ما باشد و مارا امام پرهیزگاران گردان.» (سوره فرقان، آیه ۷۶) سرانجام فلسفه رهبری و مدیریت اسلامی نیز همان فلسفه وحی و نبوت یعنی ارتقاء انسان به رهبری اخلاقی است. به سخن دیگر فلسفه رهبری اخلاقی بازتاب فلسفه رهبری و مدیریت است. افزون بر این رهبری اخلاقی، شرط رهبری و مدیریت است یعنی تا انسان به رهبری اخلاقی دست نیافته است، از نظر اسلام شایستگی زمامداری و رهبری جامعه اسلامی را ندارد.
 
منبع: اصول ومبانی مدیریت در اسلام، مهرداد حسن زاده و عبد العظیم عزیزخانی، انتشارات هنر آبی، چاپ اول، تهران، 1390