لطفا سخت نگيريد
لطفا سخت نگيريد
لطفا سخت نگيريد
نويسنده:ديانا رحمتي
وقتي پاي صحبت پدرها و مادرها مينشينيم از اقتدار پدرها ميشنويم كه چگونه حرفشان در منزل يكي بود و همه از كوچك و بزرگ از وي حساب ميبردند. چرا راه دور برويم، پدرها و مادرهاي ما هم اينگونه بودند. اگر به دوران كودكي خود برگرديم خوب به ياد ميآوريم كه چگونه به حرف آنها گوش ميداديم و نميتوانستيم و يا اصلا حق نداشتيم روي حرف آنها حرفي بزنيم اما امروزه اين روش تربيتي تا حد زيادي منسوخ شده است و الان ديگر فرزندان هستند كه بر پدران و مادرانشان فرمانروايي ميكنند. اما اين كه كداميك از اين دو روش مناسب است پرسشي است كه روانشناسان بايد به آن پاسخ دهند.
بر اساس بحثها و نظرات روانشناسان امور تربيتي، امروزه متداولترين و بياثرترين نحوه تربيت، روش سختگيري است. پدر و مادر سختگير هيچوقت براي تقاضايي كه از فرزند خود ميكنند دليل نميآورند و توضيحي نميدهند. از كودك انتظار دارند بدون گفتگو و چون و چرا و بيآن كه بفهمد والدين به چه دليل اين محدوديتها را وضع كردهاند از آنها اطاعت كند. در چنين خانوادههايي جايي براي توافق و گفتگوي دوجانبه بين والدين و فرزند در مورد خواستههاي دو طرف وجود ندارد. برخي از بچهها به علت ترس از والدين ترسو بار ميآيند و بعضي ديگر بتدريج كه بزرگ ميشوند پرخاشجو و جسور شده، قويتر و خشنتر ميشوند. يكي ديگر از عوارض برخورد سختگيرانه اين است كه مانع رشد قواي ذهني كودك ميشود.
بر اين اساس وقتي والدين دليلي براي محدوديتهاي خود به بچهها ارائه نميدهند و آنها را تشويق به دادن پيشنهاد و نظرات خود نميكنند. بچهها هم در زندگي آينده ياد نميگيرند كه از راه منطق و دليل و ارائه طريق مسائل خود را حل كنند. بچهها چون افكار و عقايد خاص را بدون چون و چرا پذيرفتهاند افرادي متعصب بار ميآيند، از كنار آمدن با ديگران عاجز هستند، در زمينه عاطفي و اجتماعي رشد كافي ندارند و در كار گروهي نميتوانند شركت كنند. اغلب متزلزل و ضعيفالنفس هستند، از قبول مسووليت خودداري ميكنند و نسبت به بزرگسالان به طور كلي بدبين ميباشند. در مراحل مختلف زندگي از ضعف و بيلياقتي خود رنج ميبرند و غالبا در كار تحصيل نيز موفق نميشوند. اين والدين معتقدند براي انجام هر كاري دو راه بيشتر وجود ندارد؛ يا راه من يا راه اشتباه. بايد بچهها را ديد اما به آنها گوش نداد. اين باورها زمينه را براي رشد رفتارهاي ظالمانه پدر و مادر مهيا ميسازد.
اين روش تربيتي والدين با تنبيه، فرياد زدن، محروم كردن كودك از محبت و امتيازات صورت ميگيرد . به طور كلي چنين روشي بر كنترل والدين بر چيزهايي كه كودك ميخواهد و بر قدرت بدني برتر والدين تاكيد دارد. اعتقاد والدين مبني بر بهكارگيري روشهاي سختگيرانه و قهرآميز مبتني بر مقررات سخت و خشن، نظارت دائم و بيش از حد، انضباط سخت و بيرويه و انتظار پيروي بيچون و چرا، از سوي كودك منجر به بروز تنشهاي شديد در خانواده مي شود. تاثير رفتار والدين و چگونگي تفكر آنان در شكلگيري رفتار كودكان غيرقابل انكار است، كودكاني كه درون خانواده با كمبود عاطفه و توجه مواجه هستند محبت را در خارج از خانه و از بيگانگان طلب خواهند نمود. والدين مستبد برخلاف والدين روشنبين لزومي نميبينند براي دستوراتي كه ميدهند دليلي ارائه دهند.
به نظر آنان اطاعت بيچون و چرا يك فضيلت است. بعضي از والدين از سر خشم چنين روشي را در پيش ميگيرند و برخي ديگر نميخواهند دردسر توضيح دادن و بحث و گفتگو را بپذيرند، البته بعضي ديگر چنين رفتار مستبدانهاي را در پيش ميگيرند تا به كودك خود بفهمانند كه بايد به بزرگتر خود احترام بگذارد. اشتباه اين عده در اين است كه ممكن است با اين كار اختلاف را سركوب كنند ولي نميتوانند آن را از بين ببرند.
به عقيده آنان، روابط خانوادگي در درون طبقات اجتماعي بهترين پيشگويي رفتار بزهكارانه است. روشهاي منضبط كردن كودكاني كه در آينده بزهكار شدهاند سست، غيرمعقول و يا بسيار سختگيرانه و معمولا همراه با تنبيه بدني بوده است و كمتر درباره رفتار نادرست كودك با او گفتگويي شده است.
ميگويند وقتي والدين، فرزندان خود را تنبيه ميكنند درواقع به آنان ميآموزند كه در آينده چگونه والديني باشند، بعضي از محققان معتقدند كه به همين طريق بدرفتاري با كودك از نسلي به نسل ديگر منتقل ميشود. بسياري از والدين كه فرزندان خود را كتك ميزنند خودشان در كودكي اذيت و آزار ديدهاند.
روانشناسان معتقدند خانوادههايي كه در آنها والدين از شيوه كنترلي قدرتطلبانه استفاده ميكنند در مقايسه با روشهاي آزادمنشانهتر، تعارضات بيشتري را تجربه ميكنند. احتمال ميرود مهمترين عامل مؤثر در بزهكاري، روش تربيتي نارسا يا اختلال در شبكه ارتباطي خانواده باشد. تقريبا تمام پژوهشها نشان دادهاند والديني كه با كودكان خود مهربان نيستند يا آنهايي كه از نظر رواني يا فيزيكي از فرزندان خود سوءاستفاده ميكنند بيشتر احتمال دارد كه فرزنداني بزهكار داشته باشند.
برخي روانشناسان ميگويند: نوجواناني كه والدين خودكامه دارند، نميتوانند به تنهايي كاري انجام دهند، يا از خود عقيدهاي داشته باشند. شايد به اين دليل كه به قدر كافي فرصت نداشتهاند كه عقايد خود را ابراز كنند و يا مستقلانه مسووليت قبول كنند و هيچكس هم آن قدر براي عقايد آنان ارزش قائل نبوده كه به آن توجه نشان دهد.
اين نوجوانان اعتماد به نفس، استقلال و خلاقيت كمتري دارند، ذهن كنجكاوي ندارند، از لحاظ اخلاقي كمتر رشد يافتهاند و در برخورد با مشكلات روزمره عملي، تحصيلي و ذهني انعطافپذيري كمتري دارند و معمولا والدين خود را نامهربان و سهلانگار ميدانند و معتقدند كه انتظارات و تقاضاهايشان غيرمنطقي و نادرست است.
به هر حال پدرها و مادرها به نحوي از اين چهار روش استفاده ميكنند و با بهرهگيري از الگوهاي رفتاري متفاوت، عشق خود را نثار كودكان كرده و با تعيين محدوديتها، آنها را در مسير درست قرار ميدهند. در حقيقت نتيجه تمام اين تلاشها رسيدن به تعادل است كه هم در زمينه محدوديتها و هم در زمينه محبت كردن بايد مورد تامل و بررسي قرار گيرد.
اگر والدين از شيوه محبت زياد در تربيت كودكان خود استفاده ميكنند بنابراين به تبعيت از اين روش بايد بيشتر با آنها صحبت كنند، وقت بيشتري را با آنها صرف و با دليل و منطق با آنها برخورد كنند.
از سوي ديگر والديني كه از روش قرار دادن محدوديتهاي زياد استفاده ميكنند بايد قبول كنند كه قدري ديكتاتورانه با كودكان رفتار ميكنند. اين روش به زمانهاي قديم هنگامي كه كودكان را تنبيه ميكردند بازميگردد. به هر حال هر گزينهاي را كه انتخاب ميكنيد همواره بايد به خاطر داشته باشيد كه هدف شما از تربيت كودكان آموزش احترام گذاشتن متقابل به آنها و آماده كردن آنها براي پيروي از قوانين اجتماعي است.
از چهار شيوه فوق بايد تكنيكي را انتخاب كرد كه خودتان بهشخصه ارتباط بهتري با آن برقرار ميكنيد، به عنوان مثال اگر والدين شما از تكنيك قرار دادن محدوديتهاي زياد براي تربيت شما استفاده ميكردند و شما احساس ميكنيد كه با اين شيوه به بهترين نحو تربيت شدهايد، بنابراين اين امكان وجود دارد كه خودتان نيز همين شيوه را در مقابل فرزندتان به كار گيريد. از سوي ديگر شايد به هيچ وجه با شيوه والدينتان موافق نباشيد و ترجيح دهيد تا از شيوه محبت زياد در قبال فرزندانتان بهره بگيريد.
1- تمام افراد خانواده قابل احترام هستند.
2- اعضاي خانواده صلاحيت اظهار نظر درباره مسائل و مشكلات مربوط به خود را دارند.
3- همه افراد خانواده حق دارند در تصميماتي كه درباره آنها يا كار مربوط به آنها گرفته ميشود شركت كنند و در عين حال مسووليت دارند كه در اخذ تصميم و انجام وظايف خود عاقلانه عمل كنند.
4- روش عقلاني در همه شئون زندگي اين خانواده نفوذ دارد.
5- همكاري اساس زندگي و فعاليت افراد اين خانواده را تشكيل ميدهد.
والدين مقتدر فكر ميكنند كه فرزندانشان خصوصيات مثبت بسياري دارند و از بودن با آنان لذت ميبرند، غالبا اظهار محبت ميكنند و اين اظهار محبت لزوما با بغل كردن و بوسيدن همراه نيست و صرفا ميتواند لبخند محبتآميز باشد.
مؤثرترين و موفقترين والدين آنهايي هستند كه ضمن دوست داشتن فرزندانشان از آنها انتظار و توقع دارند. اين والدين پذيرنده هستند، به فرزندان خود محبت و به مسائل و رفتارشان رسيدگي ميكنند. به قول كارل راجرز، پدر و مادر خوب به فرزندان خود توجه مثبت بيقيد و شرط دارند، از صرف وقت با فرزندانشان لذت ميبرند و به پيشرفتها و موفقيتهاي آنها افتخار ميكنند. به اعتقاد آنها پدر و مادر وظيفه دارند كه نيازها و احساسات فرزندان خود را بفهمند و به علايق و خواستهها و مسائل آنها توجه كنند و محدوديتها و حد و حدود آنها را به خوبي مشخص نمايند. اين دسته از والدين براي رفتار فرزندان مقررات واضح و روشن وضع نموده و آنها را پيگير و استوار دنبال ميكنند. آنها اشخاصي روشنبين به اين مفهوم هستند كه از فرزندان خود درباره زمان خواب و برنامههاي خانواده نظرخواهي ميكنند. از آنجايي كه خود را صددرصد عاري از خطا نميدانند و معتقدند كه آنها هم ممكن است اشتباه كنند به فرزندان خود اجازه ميدهند كه نظر مخالف خود را در مواردي بيان كنند و آمادگي آن را دارند كه نظرات منطقي فرزندان خود را بپذيرند و در برنامههاي خود تجديد نظر كنند. وقتي كودك رفتار نابخردانهاي ميكند همه تلاش خود را ميكنند تا دليل درست نبودن رفتارش را به او توضيح دهند، اما وقتي استدلال به نتيجه نميرسد بدون كمترين ترديد اعمال حق ميكنند و نظر خود را به مرحله اجرا ميگذارند. پدر و مادر هرگز از فرزندان خود تقاضاي اطاعت بيچون و چرا نميكنند و در عين حال نظرات خود را به آنها تحميل نمينمايند. قوانين آنها مبتني بر استدلال و محدوديتهاي آنها مبتني بر عشق و دوستي هستند.
منبع:http://www.jamejamdaily.net
/خ
بر اساس بحثها و نظرات روانشناسان امور تربيتي، امروزه متداولترين و بياثرترين نحوه تربيت، روش سختگيري است. پدر و مادر سختگير هيچوقت براي تقاضايي كه از فرزند خود ميكنند دليل نميآورند و توضيحي نميدهند. از كودك انتظار دارند بدون گفتگو و چون و چرا و بيآن كه بفهمد والدين به چه دليل اين محدوديتها را وضع كردهاند از آنها اطاعت كند. در چنين خانوادههايي جايي براي توافق و گفتگوي دوجانبه بين والدين و فرزند در مورد خواستههاي دو طرف وجود ندارد. برخي از بچهها به علت ترس از والدين ترسو بار ميآيند و بعضي ديگر بتدريج كه بزرگ ميشوند پرخاشجو و جسور شده، قويتر و خشنتر ميشوند. يكي ديگر از عوارض برخورد سختگيرانه اين است كه مانع رشد قواي ذهني كودك ميشود.
بر اين اساس وقتي والدين دليلي براي محدوديتهاي خود به بچهها ارائه نميدهند و آنها را تشويق به دادن پيشنهاد و نظرات خود نميكنند. بچهها هم در زندگي آينده ياد نميگيرند كه از راه منطق و دليل و ارائه طريق مسائل خود را حل كنند. بچهها چون افكار و عقايد خاص را بدون چون و چرا پذيرفتهاند افرادي متعصب بار ميآيند، از كنار آمدن با ديگران عاجز هستند، در زمينه عاطفي و اجتماعي رشد كافي ندارند و در كار گروهي نميتوانند شركت كنند. اغلب متزلزل و ضعيفالنفس هستند، از قبول مسووليت خودداري ميكنند و نسبت به بزرگسالان به طور كلي بدبين ميباشند. در مراحل مختلف زندگي از ضعف و بيلياقتي خود رنج ميبرند و غالبا در كار تحصيل نيز موفق نميشوند. اين والدين معتقدند براي انجام هر كاري دو راه بيشتر وجود ندارد؛ يا راه من يا راه اشتباه. بايد بچهها را ديد اما به آنها گوش نداد. اين باورها زمينه را براي رشد رفتارهاي ظالمانه پدر و مادر مهيا ميسازد.
اين روش تربيتي والدين با تنبيه، فرياد زدن، محروم كردن كودك از محبت و امتيازات صورت ميگيرد . به طور كلي چنين روشي بر كنترل والدين بر چيزهايي كه كودك ميخواهد و بر قدرت بدني برتر والدين تاكيد دارد. اعتقاد والدين مبني بر بهكارگيري روشهاي سختگيرانه و قهرآميز مبتني بر مقررات سخت و خشن، نظارت دائم و بيش از حد، انضباط سخت و بيرويه و انتظار پيروي بيچون و چرا، از سوي كودك منجر به بروز تنشهاي شديد در خانواده مي شود. تاثير رفتار والدين و چگونگي تفكر آنان در شكلگيري رفتار كودكان غيرقابل انكار است، كودكاني كه درون خانواده با كمبود عاطفه و توجه مواجه هستند محبت را در خارج از خانه و از بيگانگان طلب خواهند نمود. والدين مستبد برخلاف والدين روشنبين لزومي نميبينند براي دستوراتي كه ميدهند دليلي ارائه دهند.
به نظر آنان اطاعت بيچون و چرا يك فضيلت است. بعضي از والدين از سر خشم چنين روشي را در پيش ميگيرند و برخي ديگر نميخواهند دردسر توضيح دادن و بحث و گفتگو را بپذيرند، البته بعضي ديگر چنين رفتار مستبدانهاي را در پيش ميگيرند تا به كودك خود بفهمانند كه بايد به بزرگتر خود احترام بگذارد. اشتباه اين عده در اين است كه ممكن است با اين كار اختلاف را سركوب كنند ولي نميتوانند آن را از بين ببرند.
اثرات روشهاي سختگيرانه
به عقيده آنان، روابط خانوادگي در درون طبقات اجتماعي بهترين پيشگويي رفتار بزهكارانه است. روشهاي منضبط كردن كودكاني كه در آينده بزهكار شدهاند سست، غيرمعقول و يا بسيار سختگيرانه و معمولا همراه با تنبيه بدني بوده است و كمتر درباره رفتار نادرست كودك با او گفتگويي شده است.
ميگويند وقتي والدين، فرزندان خود را تنبيه ميكنند درواقع به آنان ميآموزند كه در آينده چگونه والديني باشند، بعضي از محققان معتقدند كه به همين طريق بدرفتاري با كودك از نسلي به نسل ديگر منتقل ميشود. بسياري از والدين كه فرزندان خود را كتك ميزنند خودشان در كودكي اذيت و آزار ديدهاند.
روانشناسان معتقدند خانوادههايي كه در آنها والدين از شيوه كنترلي قدرتطلبانه استفاده ميكنند در مقايسه با روشهاي آزادمنشانهتر، تعارضات بيشتري را تجربه ميكنند. احتمال ميرود مهمترين عامل مؤثر در بزهكاري، روش تربيتي نارسا يا اختلال در شبكه ارتباطي خانواده باشد. تقريبا تمام پژوهشها نشان دادهاند والديني كه با كودكان خود مهربان نيستند يا آنهايي كه از نظر رواني يا فيزيكي از فرزندان خود سوءاستفاده ميكنند بيشتر احتمال دارد كه فرزنداني بزهكار داشته باشند.
برخي روانشناسان ميگويند: نوجواناني كه والدين خودكامه دارند، نميتوانند به تنهايي كاري انجام دهند، يا از خود عقيدهاي داشته باشند. شايد به اين دليل كه به قدر كافي فرصت نداشتهاند كه عقايد خود را ابراز كنند و يا مستقلانه مسووليت قبول كنند و هيچكس هم آن قدر براي عقايد آنان ارزش قائل نبوده كه به آن توجه نشان دهد.
اين نوجوانان اعتماد به نفس، استقلال و خلاقيت كمتري دارند، ذهن كنجكاوي ندارند، از لحاظ اخلاقي كمتر رشد يافتهاند و در برخورد با مشكلات روزمره عملي، تحصيلي و ذهني انعطافپذيري كمتري دارند و معمولا والدين خود را نامهربان و سهلانگار ميدانند و معتقدند كه انتظارات و تقاضاهايشان غيرمنطقي و نادرست است.
احساس آرامش
به هر حال پدرها و مادرها به نحوي از اين چهار روش استفاده ميكنند و با بهرهگيري از الگوهاي رفتاري متفاوت، عشق خود را نثار كودكان كرده و با تعيين محدوديتها، آنها را در مسير درست قرار ميدهند. در حقيقت نتيجه تمام اين تلاشها رسيدن به تعادل است كه هم در زمينه محدوديتها و هم در زمينه محبت كردن بايد مورد تامل و بررسي قرار گيرد.
اگر والدين از شيوه محبت زياد در تربيت كودكان خود استفاده ميكنند بنابراين به تبعيت از اين روش بايد بيشتر با آنها صحبت كنند، وقت بيشتري را با آنها صرف و با دليل و منطق با آنها برخورد كنند.
از سوي ديگر والديني كه از روش قرار دادن محدوديتهاي زياد استفاده ميكنند بايد قبول كنند كه قدري ديكتاتورانه با كودكان رفتار ميكنند. اين روش به زمانهاي قديم هنگامي كه كودكان را تنبيه ميكردند بازميگردد. به هر حال هر گزينهاي را كه انتخاب ميكنيد همواره بايد به خاطر داشته باشيد كه هدف شما از تربيت كودكان آموزش احترام گذاشتن متقابل به آنها و آماده كردن آنها براي پيروي از قوانين اجتماعي است.
از چهار شيوه فوق بايد تكنيكي را انتخاب كرد كه خودتان بهشخصه ارتباط بهتري با آن برقرار ميكنيد، به عنوان مثال اگر والدين شما از تكنيك قرار دادن محدوديتهاي زياد براي تربيت شما استفاده ميكردند و شما احساس ميكنيد كه با اين شيوه به بهترين نحو تربيت شدهايد، بنابراين اين امكان وجود دارد كه خودتان نيز همين شيوه را در مقابل فرزندتان به كار گيريد. از سوي ديگر شايد به هيچ وجه با شيوه والدينتان موافق نباشيد و ترجيح دهيد تا از شيوه محبت زياد در قبال فرزندانتان بهره بگيريد.
روشهاي مقتدرانه
1- تمام افراد خانواده قابل احترام هستند.
2- اعضاي خانواده صلاحيت اظهار نظر درباره مسائل و مشكلات مربوط به خود را دارند.
3- همه افراد خانواده حق دارند در تصميماتي كه درباره آنها يا كار مربوط به آنها گرفته ميشود شركت كنند و در عين حال مسووليت دارند كه در اخذ تصميم و انجام وظايف خود عاقلانه عمل كنند.
4- روش عقلاني در همه شئون زندگي اين خانواده نفوذ دارد.
5- همكاري اساس زندگي و فعاليت افراد اين خانواده را تشكيل ميدهد.
والدين مقتدر فكر ميكنند كه فرزندانشان خصوصيات مثبت بسياري دارند و از بودن با آنان لذت ميبرند، غالبا اظهار محبت ميكنند و اين اظهار محبت لزوما با بغل كردن و بوسيدن همراه نيست و صرفا ميتواند لبخند محبتآميز باشد.
مؤثرترين و موفقترين والدين آنهايي هستند كه ضمن دوست داشتن فرزندانشان از آنها انتظار و توقع دارند. اين والدين پذيرنده هستند، به فرزندان خود محبت و به مسائل و رفتارشان رسيدگي ميكنند. به قول كارل راجرز، پدر و مادر خوب به فرزندان خود توجه مثبت بيقيد و شرط دارند، از صرف وقت با فرزندانشان لذت ميبرند و به پيشرفتها و موفقيتهاي آنها افتخار ميكنند. به اعتقاد آنها پدر و مادر وظيفه دارند كه نيازها و احساسات فرزندان خود را بفهمند و به علايق و خواستهها و مسائل آنها توجه كنند و محدوديتها و حد و حدود آنها را به خوبي مشخص نمايند. اين دسته از والدين براي رفتار فرزندان مقررات واضح و روشن وضع نموده و آنها را پيگير و استوار دنبال ميكنند. آنها اشخاصي روشنبين به اين مفهوم هستند كه از فرزندان خود درباره زمان خواب و برنامههاي خانواده نظرخواهي ميكنند. از آنجايي كه خود را صددرصد عاري از خطا نميدانند و معتقدند كه آنها هم ممكن است اشتباه كنند به فرزندان خود اجازه ميدهند كه نظر مخالف خود را در مواردي بيان كنند و آمادگي آن را دارند كه نظرات منطقي فرزندان خود را بپذيرند و در برنامههاي خود تجديد نظر كنند. وقتي كودك رفتار نابخردانهاي ميكند همه تلاش خود را ميكنند تا دليل درست نبودن رفتارش را به او توضيح دهند، اما وقتي استدلال به نتيجه نميرسد بدون كمترين ترديد اعمال حق ميكنند و نظر خود را به مرحله اجرا ميگذارند. پدر و مادر هرگز از فرزندان خود تقاضاي اطاعت بيچون و چرا نميكنند و در عين حال نظرات خود را به آنها تحميل نمينمايند. قوانين آنها مبتني بر استدلال و محدوديتهاي آنها مبتني بر عشق و دوستي هستند.
منبع:http://www.jamejamdaily.net
/خ
مقالات مرتبط
تازه های مقالات
ارسال نظر
در ارسال نظر شما خطایی رخ داده است
کاربر گرامی، ضمن تشکر از شما نظر شما با موفقیت ثبت گردید. و پس از تائید در فهرست نظرات نمایش داده می شود
نام :
ایمیل :
نظرات کاربران
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}