به گفتگو با دوستان و شاگردان شهید حاج آقا سید مصطفی خمینی بیمارستان رفتم دیدم که قیافه ایشان به مرده شبیه نیست. مثل این که کسی خوابیده باشد. خیلی سر و صدا راه انداختم و مدیر بیمارستان که اتفاقا تخصصش در قلب بود به بالای سر ایشان آوردم. نگاه کرد و گفت: سید یک در میلیون حیات در ایشان نیست. ایشان فوت کرده است. من برای شما ثابت می کنم که ایشان را مسموم کرده اند. عربها به کالبد شکافی می گویند «تشریح»؛ گفت تشریح می کنم و برای شما ثابت می کنم که ایشان را مسموم کرده اند. بنده با مرحوم حاج احمد آقا تماس گرفتیم. حضرت امام شنیده بود که حاج آقا مصطفی به بیمارستان آمده، اما به ایشان نگفتند که ایشان به رحمت خدا رفتند. فردی بود از معممین که نسبتا محترم هم بود. معروف بود که با ساواک و دربار ارتباط دارد. این آقا هیچ وقت خانه امام نیامده بود. آن صبح رفت پیش امام. مرحوم حاج احمد آقا به من گفت که امام تا این فرد را دید به من گفت مصطفی فوت کرده است. من زنگ زدم به حاج احمد آقا گفتم شاید بتواند نظر امام را جلب کند که از جنازه کالبد شکافی شود. ایشان رفت از امام سؤال کرد، امام جواب داد خیر. فقط شما هرچه سریعتر جنازه را به کربلا ببرید، غسل بدهید، زیارت حضرت سیدالشهدا و حضرت عباس بخوانید و سپس به نجف بیاورید. ما هم همین کار را کردیم. تشییع خیلی مفصلی در کربلا صورت گرفت. شب بود جنازه آمد به نجف و رفتیم اندرون دیدیم امام نشسته، همه گریه می کردند اما خودش ایستادگی می کرد و گریه نمی کرد. باور کنید امام آب شده بود. فردا تشییع مفصل، خیلی مفصل، در نجف صورت گرفت. بازار نجف تعطیل کردند. با عظمت خاصی تشییع جنازه صورت گرفت. سعی کردیم که جای خوبی دفن شود. جایی بود که فاصله اش با قبر امیرالمؤمنین (علیه السلام) تقریبا هشت تا ده متر بود. که به ایوان طلا معروف است. آنجا چون بتن آرمه بود مشکل بود تا کنده شود. حدود چند ساعت کار کردند تا سر قبر را باز کردند و حاج آقا مصطفی را در آنجا دفن کردند. تا چهلم در نجف مجالس ختم گرفته می شد. از بزرگان، هیئت های علمی، همه مراسم ختم گرفته بودند. چون حاج آقا مصطفی فردی بود که پیش همه محبوب بود. ملا و باسواد و با اخلاق بود. روابط عمومی اش خیلی خوب بود. به دید و بازدید همه می رفت. آدمی بود که عربها هم به ایشان خیلی علاقه داشتند. به همین خاطر عربها در تشییع جنازه و همچنین در مراسم ختم ایشان همه شرکت می کردند. عربها به ایشان علاقه مند بودند.
 
 گفتند که حاج آقا مصطفی فعلیتش الان از سن امام که در این سن بود بهتر است. ایشان می گفت که اگر آقا مصطفی بماند، یک اثر عظیمی در جهان اسلام  می گذارد. چون کمتر کسی است که هم در فلسفه، هم در عرفان، هم در فقه، هم در اصول، هم در تفسیر، هم در رجال، هم در ادبیات، هم در شعر، هم در تاریخ سرآمد باشد. در حافظه، خدای حافظه بود. اصلا مجموعه ای عجیب بود. کم می شود کسی در این سن باشد و این مقدار اطلاعات علوم مختلف را داشته باشد. لذا وقتی با بزرگان بحث می کرد معمولا همه را مغلوب می کرد. بیان بسیار خوب، حافظه فوق العاده، و استعداد عجیب و غریبی داشت. کم می شود که استعداد و حافظه در هم جمع بشود. خیلی کم پیش می آید. واقعا در تکامل حالت پرش داشت. مقدر این بود. و الا اگر ایشان زنده بود یک جهش مهمی در جهان اسلام پدید می آورد.
 

 از خصوصیات فردی ایشان بفرمایید.

- شجاعت بی نظیری داشت. همان شجاعت امام را داشت. از هیچ چیزی نمی ترسید. یک نمونه امام بود. امام کوچک بود. کسانی که او را مسموم کردند می دانستند که چه شخصیتی را به شهادت می رسانند. آنها فکر می کردند که با این کار امام دیگر از پای می نشیند. شک ندارم تشکیلات ساواک و دربار ایشان را مسموم کردند. چون آنها همیشه می گفتند هسته مرکزی این است. لکن شهادت ایشان آغاز جهش انقلاب شد. او طلایه دار انقلاب بود. تحرک انقلابی پس از شهادت ایشان به اوج خود رسید. به حق می توانم بگویم که طلایه دار انقلاب بود.
 

مقام علمی حاج آقا مصطفی در چه مرتبه ای بود؟

- کتاب هایی که نوشت؛ بسیار پر محتوی و سنگین است. به اتاقش که می رفتیم جایی برای نشستن نبود. کتب همه باز بودند. کتب تفسیر، فقه، اصول همه باز بودند. چون اگر می خواست هر روز اینها را باز کند و ببندد کلی وقت می گرفت. هرجا که نیاز داشت بلند می شد و مطالعه می کرد. در اتاقش جای نشستن نبود. من زیاد به اتاق ایشان می رفتم. من جای مختصری پیدا می کردم تا بنشینم.
 

راجع به عبادت ایشان توضیح بفرمایید.

- با ایشان پیاده به کربلا زیاد رفتیم. سفرهای کربلا، کاظمین ، سامرا، عمره و.... نصف شب بلند می شد و نماز شب را با چه حالی می خواند. این حق را بر من دارد که من هم تأسی می کردم و مقید بودیم به نماز شب. زیارت عاشورا را همیشه می خواند. هزارتا قل هوالله را همانطوری که نشسته بود می خواند. در عین حال شیرین بود مثل قند. پنج دقیقه ای جلسه را شیرین می کرد، سپس بحث علمی می کرد. در جلسه ای که ایشان نشسته بود، کسی جرأت نداشت غیبت کند.
ادامه دارد..
 
منبع: امید اسلام، معاونت پژوهشی موسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، چاپ و نشر عروج، چاپ اول، تهران، 1390