پیامبر اعظم (ص) در نگاه امام سجاد (ع)
پیامبر اعظم (ص) در نگاه امام سجاد (ع)
طلیعه
هدف از معراج پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم)
شبی بر نشست از فلک برگذشت
به تمکین و جاه از ملک برگذشت
چنان گرم در تیر قربت براند
که در سدره جبریل از او بازماند
بدو گفت سالار بیت الحرام
کهای حامل وحی برتر خرام
بگفتا فراتر مجالم نماند
بماندم که نیروی بالم نماند
اگر یک سر مو فراتر پرم
فروغ تجلی بسوزد پرم
امام سجاد علیه السلام ضمن شرح این سیر شبانه و سفر با شکوه رسول خدا به ابو حمزه ثمالی، در مورد فلسفه آن فرمود: «خداوند جای معینی ندارد و برتر از زمان و مکان است. پروردگار جهانیان اراده کرده بود تا با سفر آسمانی رسولش، فرشتگان و ساکنان آسمانها را گرامی بدارد و همچنین پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم را از وسعت جهان آفرینش و ملکوت آسمانها آگاه سازد تا هنگام برگشت به زمین از شکوه و عظمت باری تعالی به جهانیان گزارش دهد.»(2)
آری پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم با مشاهده اسرار عظمت الهی در جهان پهناور و عالم بالا، افق وسیعتری از نشانههای شکوه الهی را مشاهده کرد تا در راه تداوم رسالت خویش نیرومندتر و روشنتر عمل کند.
مسئولیت اهل بیت پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم )
با این همه آن بزرگواران همواره تلاش میکردند که موقعیت خاصی را که خداوند برایشان ارزانی داشته، قدر بدانند و تلاش میکردند که رفتار و گفتارشان جلوهای از سیره رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم باشد و در دنیا و آخرت به انجام اعمال صالح تأکید میکردند و از جایگاه آن حضرت هیچگاه بهرهبرداری شخصی نکردند.
هنگامی که شخصی به امام زین العابدین علیه السلام گفت: شما اهل بیت پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم جکه مشکلی ندارید وج بخشیده شدهاید.
امام چهارم ناراحت شد و فرمود: «ما شایستهتریم که خداوند احکامی را که در مورد همسران پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم عملی میکند، در مورد ما اجرا نماید و همان آیات در مورد ما نیز جاری است. ما بر این باوریم که خداوند نیکوکاران اهل بیت رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم را دو برابر دیگران پاداش میدهد و بدکارانمان را نیز دو برابر کیفر خواهد کرد.»(3)
آنگاه امام این آیه را قرائت کرد: (یا نِساءَ النَّبِیِّ مَنْ یَأْتِ مِنْکُنَّ بِفاحِشَةٍ مُبَیِّنَةٍ یُضاعَفْ لَهَا الْعَذابُ ضِعْفَیْنِ وَ کانَ ذلِکَ عَلَی اللّهِ یَسیراً * وَ مَنْ یَقْنُتْ مِنْکُنَّ لِلّهِ وَ رَسُولِهِ وَ تَعْمَلْ صالِحاً نُوءْتِها أَجْرَها مَرَّتَیْنِ)؛(4)
«ای همسران پیامبر! هر کس از شما به کار زشت آشکاری مبادرت کند عذابش دوچندان خواهد بود و این برای خدا آسان است. و هر کس از شما برای خدا و فرستادهاش خضوع کند و کار شایسته انجام دهد، پاداشش را دو چندان میدهیم.»
آری یکی از مهمترین ویژگیهای اهل بیت پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم پاسداری از روش و منش و سیره پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم بود تا آنجا که هر یک آیینه تمام نمای رسول خدا بودند. به همین جهت امام صادق علیه السلام فرمود: «أَوَّلُنَا مُحَمَّدٌ وَ آخِرُنَا مُحَمَّدٌ وَ أَوْسَطُنَا مُحَمَّدٌ وَ کُلُّنَا مُحَمَّدٌ؛(5) اول و آخر و وسط ما محمّد است و همه ما محمّد هستیم.»
طاووس یمانی میگوید: روزی در مسجد الحرام مردی را دیدم که در زیر ناودان حرم نماز میخواند و حالت خوشی داشت، اشک میریخت و دعا و مناجات میکرد. بعد از اینکه نمازش تمام شد، نزدیک رفتم و دیدم امام علی بن الحسین8 پیشوای چهارم است. عرض کردم: ای پسر رسول خدا! من تو را در آن حالت گریه و دعا و ناله و زاری دیدم، شما که جایگاه والایی در نزد خدا دارید و از خوف و ترس روز قیامت در امان هستید، چرا این گونه اشک میریزید و ناله میکنید؟!
اوّلاً شما پسر رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم هستید. ثانیا شفاعت روز قیامت در دست جدّ شماست. ثالثا خداوند دارای رحمت واسعه است.
امام سجاد در پاسخ طاووس فرمود: اما اینکه من پسر رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم هستم تأثیری در امان ماندن من از عذاب الهی ندارد؛ زیرا خداوند میفرماید: (فَلا أَنْسابَ بَیْنَهُمْ یَوْمَئِذٍ وَ لا یَتَساءَلُونَ)؛(6) «آن روز میان آنان نسبت خویشاوندی وجود ندارد و از آنها چیزی جدر این موردج نخواهند پرسید.»
امّا شفاعت جدّ من هم مرا از عذاب باز نمیدارد؛ زیرا خداوند میفرماید: (وَ لا یَشْفَعُونَ إِلاّ لِمَنِ ارْتَضی)؛(7) «و شفاعت نمیکنند مگر برای کسی که خدا از او راضی باشد.»
و امّا رحمت واسعه الهی هم شامل نیکوکاران است. خداوند میفرماید: (اِنَّ رَحْمَةَ اللّهِ قَریبٌ مِنَ الْمُحْسِنینَ)؛(8) «رحمت خداوند به نیکوکاران نزدیک است.»
و من نمیدانم که آیا در گروه نیکوکاران هستم یا نه.(9)
پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم در صحیفه سجادیه
«اللَّهُمَّ فَصَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ أَمِینِکَ عَلَی وَحْیِکَ، وَ نَجِیبِکَ مِنْ خَلْقِکَ، وَ صَفِیِّکَ مِنْ عِبَادِکَ، إِمَامِ الرَّحْمَةِ، وَ قَائِدِ الْخَیْرِ، وَ مِفْتَاحِ الْبَرَکَةِ، کَمَا نَصَبَ لِأَمْرِکَ نَفْسَهُ، وَ عَرَّضَ فِیکَ لِلْمَکْرُوهِ بَدَنَهُ، وَ کَاشَفَ فِی الدُّعَاءِ إِلَیْکَ حَامَّتَهُ...؛ پروردگارا، بر محمد امین وحی تو و بهترین از میان خلق تو و برگزیده از میان بندگانت درود فرست. او که پیشوای رحمت و پیشاهنگ نیکی و کلید برکت است. همچنانکه او نفس خود را برای اجرای فرمانت بکار گرفت و بدنش را آماج حوادث ناگوار در راه تو قرار داد و در راه دعوت به سوی تو با خویشان خود آشکارا به ستیز برخاست.»
«وَ هَاجَرَ إِلَی بِلَادِ الْغُربَةِ، وَ مَحَلِّ النَّأْیِ عَنْ مَوْطِنِ رَحْلِهِ، وَ مَوْضِعِ رِجْلِهِ، وَ مَسْقَطِ رَأْسِهِ، وَ مَأْنَسِ نَفْسِهِ، إِرَادَةً مِنْهُ لِإِعْزَازِ دِینِکَ، وَ اسْتِنْصَاراً عَلَی أَهْلِ الْکُفْرِ بِکَ...؛ و جرسول گرامیاتج به شهرهای غربت و دور از وطن و قدمگاه و محل تولد و مأنوسترین جایش هجرت کرد، و هدفش از هجرت، عزت بخشیدن به دین تو و یاری جستن علیه اهل کفر به تو بود.»
«اللَّهُمَّ فَارْفَعْهُ بِمَا کَدَحَ فِیکَ إِلَی الدَّرَجَةِ الْعُلْیَا مِنْ جَنَّتِکَ؛ خداوندا! پس او را به پاس رنجهایی که در راه تو برد، به بالاترین درجه بهشت خود بالا بر.»
داستان ستون حنّانه
مولوی در این باره چنین سروه است:
اُستُن حنانه از هجر رسول
ناله میزد همچو ارباب عقول
گفت پیغمبر: چه خواهی ای ستون؟
گفت: جانم از فراقت گشت خون
مسندت من بودم از من تاختی
بر سر منبر تو مسند ساختی
گفت: میخواهی ترا نخلی کنند
شرقی و غربی زتو میوه چِنَنْد؟
یا در آن عالم ترا سروی کنند
تا تر و تازه بمانی تا ابد؟
گفت آن خواهم که دائم شد بقاش
بشنو ای غافل کم از چوبی مباش
آرزوی دیدار محمد صلی الله علیه و آله و سلم
یکی از یاران نزدیک امام علیه السلام میگوید: امام زین العابدین علیه السلام را دیدم که از اول شب تا سحر طواف و عبادت میکرد و چون کسی را پیرامون خود ندید، با خداوند خلوت کرده و عرضه داشت: «خداوندا! ستارگان آسمان تو ناپدید شدند و دیدگان مردمان تو به خواب رفتند و درهای جاجابتتج بر سؤال کنندگان جو حاجتمندانج گشوده است. به درگاه تو آمدهام تا مرا بیامرزی و بر من رحمت آوری و چهره جدّم محمد صلی الله علیه و آله و سلم را در عرصات قیامت به من بنمایانی... .»(11)
امام گریه میکرد و ناله سر میداد و میفرمود: «خداوندا تو پاک و منزهی، از تو نافرمانی میکنند، چنان که گویی تو آن را نمیبینی، و حلم و شکیبایی میورزی چنان که گویی از تو نافرمانی نکردهاند. چندان به آفریدگانت با رفتار نیکو دوستی و محبت میکنی که گویی تو به آنان نیازمندی، در حالی که تو ای سرور من، از همه آنان بینیازی!» آنگاه امام به حال سجده بر زمین غلطید، من به او نزدیک شدم و سرش را بلند کردم و بر زانوی خود نهادم و چندان گریستم که اشکهایم بر گونه مبارکش فرو ریخت. حضرت برخاست و نشست و فرمود: «کیست که مرا از ذکر پروردگارم باز میدارد؟» خود را معرفی کردم و گفتم: ای پسر پیامبر خدا! این گریه و زاری و بیتابی از چیست؟ در حالی که بر ما که مردمی نافرمان و گنه کاریم لازم است که چنین کنیم. ای پسر رسول خدا! پدر تو حسین بن علی و مادرت فاطمه زهرا و جدت پیامبر خداست. امام سجاد در پاسخ فرمود: هیهات، هیهات، سخن گفتن از پدر و مادر و جدّم را فروگذار، خداوند بهشت را برای کسی آفرید که از او فرمان برد و نیکی کند، گرچه بندهای حبشی باشد و دوزخ را برای کسی آفرید که نافرمانی کند، گرچه آقازاده قرشی باشد. آیا این سخن را نشنیدهای که (فَإِذا نُفِخَ فِی الصُّورِ فَلا أَنْسابَ بَیْنَهُمْ یَوْمَئِذٍ وَ لا یَتَساءَلُونَ)؛(12) «چون در صور دمیده شود، هیچ خویشاوندی در آن روز در میان مردم نخواهد بود و هرگز جاز حال همدیگرج نمیپرسند؟!»
ای طاووس! به خدا سوگند که فردا هیچ به تو سودی نخواهد رساند، مگر کار شایسته و عمل صالحی که قبلا فرستاده باشی.(13)
پی نوشت :
1. اسراء/ 1.
2. من هدی القرآن، محمدتقی مدرسی، نشر محب الحسین علیه السلام ، ج14، ص150.
3. تفسیر المیزان، علامه طباطبائی، نشر اسلامی، قم، ج16، ص316.
4. احزاب/ 30 و 31.
5. بحارالأنوار، ج 26، ص5 و الفرقان فی تفسیر القرآن، محمد صادقی، نشر فرهنگ اسلامی، ج28، ص379.
6. مؤمنون/ 101.
7. انبیاء/ 28.
8. اعراف/ 56.
9. کشف الغمه، علی بن عیسی اربلی، مکتبه بنی هاشمی، تبریز، ج2، ص108.
10. المیزان، ج13، ص123؛ المناقب، محمد بن شهرآشوب مازندرانی، نشر علامه، قم، ج1، ص90.
11. «إِلَهِی غَارَتْ نُجُومُ سَمَاوَاتِکَ وَ هَجَعَتْ عُیُونُ أَنَامِکَ وَ أَبْوَابُکَ مُفَتَّحَاتٌ لِلسَّائِلِینَ جِئْتُکَ لِتَغْفِرَ لِی وَ تَرْحَمَنِی وَ تُرِیَنِی وَجْهَ جَدِّی مُحَمَّدٍ صلی الله علیه و آله و سلم فِی عَرَصَاتِ الْقِیَامَة...» (بحارالأنوار، ج 46، ص81).
12. مؤمنون/ 101.
13. بحار الانوار، علامه محمدباقر مجلسی، مؤسسه الوفاء، بیروت، ج46، ص81؛ المناقب، ابن شهرآشوب مازندرانی، ج4، ص151.
/خ
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}