مردم سالاري ديني در برابر ليبرال دموکراسي
مردم سالاري ديني در برابر ليبرال دموکراسي
مردم سالاري ديني در برابر ليبرال دموکراسي
اشاره :
واژه «مردم داري» و «مردم سالاري » داراي معاني نزديک به هم و مرتبطي هستند . براي تبيين اين دو مفهوم لازم است که ابتدا معناي «مردمي بودن» روشن شود . مقام معظم رهبري در تبيين معناي «مردمي» گفته اند :
«مردمي بودن حکومت ، يعني نقش دادن به مردم در حکومت . يعني مردم در اداره حکومت و تشکيل حکومت و تعيين حاکم و رژيم حکومتي و سياسي نقش داشته باشند [مردم سالاري]. يک معناي ديگر براي مردمي بودن حکومت اسلامي اين است که حکومت اسلامي در خدمت مردم است . آنچه براي حاکم مطرح است ، منافع عامه مردم است ، نه اشخاص معين و يا قشر معين يا طبقه معين [مردم داري]. اسلام به هر دو معنا ، داراي حکومت مردمي است . اگر يک حکومتي ادعا کند که مردمي است ، بايد به هر دو معنا مردمي باشد .»
لذا «مردم سالاري» يکي از معاني «مردمي بودن» و غير از «مردم داري» است . رهبر انقلاب در تبيين مردم سالاري ، اين گونه فرموده اند :
«مردم سالاري يعني اعتنا کردن به خواسته هاي مردم ، يعني درک کردن حرف ها و دردهاي مردم ، يعني ميدان دادن به مردم ، اجتماع مردم سالاري ، يعني اجتماعي که مردم در صحنه ها حضور دارند ، تصميم مي گيرند ، انتخاب مي کنند . اصل تشخيص اين که چه نظامي در کشور بر سر کار بيايد ، اين را امام به عهده رفراندوم و آراء عمومي گذاشتند . اين هم در دنيا سابقه نداشت . در هيچ انقلابي در دنيا ما نديديم و نشنيديم که انتخاب نوع نظام را - آن هم در همان اوايل انقلاب - به عهده مردم بگذارند .
تدوين قانون اساسي خواسته ديگر امام بود ، آن هم نه به وسيله جمعي که خود امام معين کنند ، بلکه باز به وسيله منتخبان مردم صورت گرفت . مردم ، اعضاي مجلس خبرگان را انتخاب کردند تا قانون اساسي تدوين شود .باز مجدداًٌ همان قانون را به رأي مردم گذاشتند و هنوز يک سال از پيروزي انقلاب نگذشته بود که مردم در انتخابات رياست جمهوري شرکت کردند و بعد از مدت کوتاهي هم مجلس شوراي اسلامي به راه افتاد . »
در کشور ما گرچه اصول آن بر اساس مردم سالاري پايه ريزي شد ، ولي مردم سالاري مطلق نيست ، بلکه «مردم سالاري ديني» و حکومت ما نيز جمهوري اسلامي است . جمهوري اسلامي بر دو پايه استوار است: يکي جمهور ، يعني آحاد مردم و جمعيت کشور ، کساني که امر اداره کشور و تشکيلات دولتي و مديريت کشور را تعيين مي کنند و ديگري اسلام، يعني اين حرکت مردم بر پايه تفکر اسلام و شريعت اسلامي است. در کشوري که اکثريت قريب به اتفاق آن مسلمان هستند ، آن هم مسلمان معتقد و مؤمن و عامل که در طول زمان ، ايمان عميق خودشان را به اسلام ثابت کرده اند ، اگر حکومتي مردمي است ، پس اسلامي هم هست . اين يک امر طبيعي است . امروز هم واضح ترين حقيقت در نظام ما اين است که آحاد و توده مردم از نظام حاکم بر کشور مي خواهند که مسلمان باشد و مسلماني عمل کند و اسلام را در جامعه تحقق بخشد ... مجلس و دستگاه قانونگذاري اين مملکت ، به خواست مردم ، موظفند که قوانين را بر اساس شريعت اسلام وضع کنند .
در مردم سالاري ديني ، حاکمان بايد منتخب مردم باشند و اين انتخاب بايد در چهار چوب احکام اسلام باشد و اين جمع بين «مردمي» و «اسلامي» است : «آن جايي که يک شخص معيني به عنوان حاکم از طرف خداي متعال معين نشده است ، در آن جا حاکم داراي دو پايه و دو رکن است : رکن اول آميخته بودن و آراسته بودن با ملاک ها و صفاتي که اسلام براي حاکم معين کرده است ، مانند دانش و تقوا و توانايي و تعهد و صفاتي که براي حاکم هست ، رکن دوم قبول مردم و پذيرش مردم است .»
«اصلي ترين عنصر تشکيل دهنده نظام (اسلامي) عبارت است از ، اسلام گرايي و تکيه بر مباني مستحکم اسلامي و قرآني ... چون ملت ايران از اعماق قلب به اسلام معتقد ، مومن و وابسته بود و هست ... لذا وقتي مردم پرچم اسلام را در دست امام مشاهده کردند و باور کردند که امام براي احياي عظمت اسلام و ايجاد نظام اسلامي وارد ميدان شده ، گرد او را گرفتند و بعد از پيروزي هم به همين انگيزه ها در ميدان هاي خوف و خطر حاضر شدند ، چون ايمان آنها به اسلام عميق بود .»
«در نظام اسلامي ، يعني مردم سالاري ديني ، مردم انتخاب مي کنند ، تصميم مي گيرند و سرنوشت اداره کشور را به وسيله منتخبان خودشان در اختيار دارند ، اما اين خواست و اراده مردم در سايه هدايت الهي هرگز به بيرون جاده صلاح و فلاح راه نمي برد و از صراط مستقيم خارج نمي شود .»
توهم ناسازگاري «مردم سالاري» و «خداسالاري»!
مسئله منافات ميان حکومت اسلامي و حکومت مردمي ، داراي يک سابقه تاريخي است . در طول تاريخ غالب حکومت هايي که به نام حکومت ديني وجود پيدا کرده اند ، تا آن جايي که در تاريخ از آن نشاني هست ، حکومت هاي استبدادي اي بوده اند که مردم و افکار مردم در آن راهي نداشته است . حکومت هاي مسيحي دوران قرون وسطي که در آن حاکميت روحانيون مسيحي و حاکميت مسيحيت مشهود و محسوس بوده است ، جزو استبدادي ترين حکومت هايي هستند که تاريخ به ياد دارد . هميشه حکومت الهي بهانه اي بوده است براي اين که حاکمان رأي مردم را ناديده بگيرند و به آن اعتنا نکنند ... نتيجه اين شد که در ذهن بسياري از انديشمندان و نويسندگان ، حتي اين فکر مسجل شد که حکومت ديني با حکومت مردمي دو تاست و اين دو با يکديگر قابل جمع نيستند . در حالي که حکومت الهي به طبيعت و ذات خود با حکومت الهي و دخالت آراي مردم در حکومت ، نه تنها منافاتي ندارد ، بلکه حکومت هاي الهي بهترين و شيواترين وسيله براي تأمين دخالت مردم در اداره امور هستند . اميرالمؤمنين مردمي ترين حاکمي است که عالم اسلامي و تاريخ اسلام به خود ديده است . حاکمي که براي اولين بار عامه مردم جمع شدند و از او تقاضا کردند تا زمامداري آنها را به دست بگيرد . مقام معظم رهبري مي فرمايند : «وقتي ما مي گوييم حکومت اسلام يک حکومت مردمي است ، معناي اين حرف اين نيست که حکومت اسلامي حکومت خدا نيست . در اسلام حکومت الله با حاکميت مردم در سرنوشت خود منافاتي ندارد . حکومت مردم به معناي حکومت مردم ، آن چنان که در دموکراسي هاي غربي بيان شده ، نيست . حکومت مردم به همان اندازه اي است که بر طبق فرمان خدا براي مردم اجازه و امکان تصميم گيري و اقدام داده شده است و لذا قرآن درباره بني اسرائيل مي فرمايد : «و نريد أن نمن علي الذين استضعفوا في الأرض و نجعلهم ائمه ...» يعني حکومت [از آن] مستضعفان است و اين منافاتي ندارد که حکومت مستضعفان به معناي حکومت خدا و در چارچوب احکام الهي باشد .»
نقايص مردم سالاري ليبرال (ليبرال دموکراسي)
حاکميت خواسته هاي نفساني ، آزادي مطلق
حاکميت سرمايه داران و قدرتمندان
حاکم نبودن ضوابط صحيح انساني
نبودن آزادي واقعي انتخاب
ملاک ، اکثريت شرکت کنندگان
قرارداد عرفي بودن دموکراسي
مزيت هاي مردم سالاري ديني
حاکميت خدا و دين
ضوابط و شرايط ويژه
حاکم بايد در جايي که شخص معيني براي حکومت از طرف خداي متعال معين نشده است ، دو رکن داشته باشد ؛ رکن اول آراسته بودن با ملاک ها و صفاتي که اسلام براي حاکم معين کرده است ؛ مانند دانش، تقوا، توانايي، تعهد و ... رکن دوم پذيرش مردم و مقبوليت حاکم نزد مردم. در اسلام هيچ انساني اين حق را ندارد که اداره امور انسان هاي ديگر را به عهده بگيرد. اين حق مخصوص خداي متعال است که خالق و منشأ و عالم به مصالح و مالک امور انسان ها، بلکه مالک امور همه ذرات عالم وجود است . خداي متعال اين ولايت و حاکميت را از مجاري خاص اعمال مي کند ؛ يعني آن وقتي هم که حاکم اسلامي چه بر اساس تعيين شخص - آن چنان که طبق عقيده ما در مورد امير المؤمنين و ائمه عليهم السلام تحقق پيدا کرد - و چه بر اساس ضوابط و معيارها انتخاب شد ، وقتي اين اختيار به او داده مي شود که امور مردم را اداره کند ، باز اين ولايت ، ولايت خداست ... آن کسي که اين ولايت را از طرف خداوند عهده دار مي شود ، بايد نمونه ضعيف و پرتو و سايه اي از آن ولايت الهي را تحقق بخشد . آن شخص با دستگاهي که اداره امور مردم را به عهده مي گيرد ، بايد مظهر قدرت و عدالت و رحمت و حکمت الهي باشد . اين خصوصيت فارق بين جامعه اسلامي و همه جوامع ديگر است که به شکل هاي ديگر اداره مي شود .
تکيه بر آگاهي و بينش مردم
«مردم در اين نظام بايد بدانند نظام ما و کشور ما ، غير از کشورها و نظام هايي است که بر مبناي استبداد اداره مي شوند که مي خواهند مردم نفهمند ، کر و کور باشند ... حرفه نظام ما و رژيم ما و حکومت ما و دولت ما در دانستن مردم است . اگر مردم ندانند ، اگر مردم نفهمند ، اگر مردم تصميم نگيرند ، کار گردانندگان اين حکومت مشکل مي شود ، لذا مبناي کار در اين نظام بر بصيرت مردم است.»
مردم سالاري حکم شرع و دين است ، نه يک قرارداد عرفي
اهرم هاي کنترلي
منبع: فصلنامه ي پويا شماره ي 2
/خ
تازه های مقالات
ارسال نظر
در ارسال نظر شما خطایی رخ داده است
کاربر گرامی، ضمن تشکر از شما نظر شما با موفقیت ثبت گردید. و پس از تائید در فهرست نظرات نمایش داده می شود
نام :
ایمیل :
نظرات کاربران
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}