پیشرفت اقتصاد، موضوعات جدیدی مطرح می شود و شناختهای جدیدی از موضوعات پیدا می کنیم که عملا بر فقه اثر می گذارند. در تعلیم و تربیت نیز همین گونه است؛ هم موضوعات تربیتی که به طور معمول فقه درباره آنها بحث می کرده، ممکن است با تحول علوم تربیتی تحول یافته باشند و شناخت جدیدی از آن پیدا شود و هم روش‌های جدیدی ممکن است مطرح شود. بدین ترتیب، مباحث جدیدی در فقه پدید می آید.
 
در تحول و پیدایش موضوعات، علوم انسانی و اجتماعی و فناوری‌های جدید مؤثرند و از این رهگذر می توانند بر فقه اثر بگذارند. برای مثال، با پیشرفت اقتصاد، موضوعات جدیدی مطرح می شود و شناختهای جدیدی از موضوعات پیدا می کنیم که عملا بر فقه اثر می گذارند. در تعلیم و تربیت نیز همین گونه است؛ هم موضوعات تربیتی که به طور معمول فقه درباره آنها بحث می کرده، ممکن است با تحول علوم تربیتی تحول یافته باشند و شناخت جدیدی از آن پیدا شود و هم روش‌های جدیدی ممکن است مطرح شود. بدین ترتیب، مباحث جدیدی در فقه پدید می آید.
 
بر این اساس، در حوزه اقتصاد، مدیریت، تربیت و مسائل اجتماعی، چون موضوعات، ناب و توقیفی نیستند، بلکه عقلایی و عرفی اند و می توانند دستخوش تغییر و تحول باشند و انواع جدیدی پدیدار شود، فقه می تواند تحول و گسترش یابد و ابواب جدیدی در آن سامان بگیرد. بنابراین، «فقه تربیت» حقیقتة فقه است و چنین نیست که غیر از فقه باشد؛ منتها بخشی از فقه است که به حوزه موضوعات تعلیم و تربیت می پردازد و با توجه به اینکه این موضوعات از ناحیه علوم تربیتی بررسی می شوند و فناوری آموزشی و فرهنگی و تربیتی در آن اثر می گذارد و آن را گسترش می دهد، فقه تربیتی در شناخت موضوعات، از این رشته ها متأثر می شود و به نحوی می توان آن را میان رشته ای به شمار آورد، اما نه به معنای اینکه دانشی غیر از فقه است، بلکه حقیقتا خود فقه است.
 
فقه التربیه بخشی از دانش فقه است که به تعیین حکم رفتارهای مربیان و متربیان می پردازد و یکی از حکم های پنج گانه را برای رفتارهای آنان بیان می کند. فقه التربیه با آنکه ممکن است یک عنوان جدید به شمار بیاید، ولی ریشه های آن در فقه سنتی و متداول موجود است؛ مثلا مباحثی که درباره تعلیم علوم، انوع علوم و امثال اینها در مکاسب محرمه مطرح است، در حقیقت جزئی از فقه التربیه است و به همین دلیل نمی توان گفت فقه التربیه موضوع فقهی کاملا جدیدی است، بلکه این موضوع همیشه در زندگی بشر وجود داشته و بخش هایی از آن در فقه مورد بحث قرار گرفته است، اما چون اصولا این مباحث تعین و تشخص مستقل نداشته، کتاب تعلیم و تربیت یا فقه التربیه نداشته ایم.
 
از سوی دیگر، چون عمدتا در علم اخلاق به این مسائل پرداخته می شده است، احساس نیاز نمیشده که در فقه، باب مستقلی برای آن گشوده شود. بسیاری از این موضوعات، در کتاب منیة المرید شهید ثانی و کتاب های اخلاقی مطرح بوده و دیگر احساس نیاز نمی شده است که از منظر فقهی به این مباحث پرداخته شود. اما اکنون با توجه به اینکه دانش تعلیم و تربیت رشد کرده و شیوه‌ها و روشها متنوع شده اند و نیز دامنه علوم تربیتی و مسائل تعلیم و تربیت گسترش یافته است، احساس می شود که صورت بندی جدیدی لازم است. بنابراین، باید کتاب فقهی جدیدی با عنوان «کتاب تعلیم و تربیت» یا «فقه تربیتی» تدوین شود. در این زمینه، می توان از سه منبع استفاده کرد:
 
اول، مباحث کهنی که در ابواب فقه وجود داشته، ولی پراکنده بوده است؛ دوم، مباحثی که در اخلاق از منظر تعیین حسن و قبح عقلی طرح شده است که باید این مباحث را با روش اجتهادی به منظور تعیین حکم شرعی آنها مورد بحث قرار داد؛ سوم، مباحث و موضوعات جدیدی که در تعلیم و تربیت و علوم تربیتی و فناوری آموزشی مطرح اند و پرسش های نوی را رویاروی فقه قرار میدهند.
 

طرح مباحث فقه التربیه چه ضرورتی دارد و چه کارکرد عملی می تواند در جامعه ما داشته باشد؟

اولین نکته این است که ما چون مسلمانیم، ناچاریم برای همه رفتارهای اختیاری مان احکام شریعت را کشف و استنباط کنیم و اعمالمان را با آنچه خداوند تعیین کرده و در شریعت آمده است تطبیق دهیم. هر مسلمانی موظف است حکم این موضوعات تربیتی را کشف کند و بر این اساس بحث سود و زیان در این قضیه مطرح نیست، بلکه بحث وظیفه است که باید صورت گیرد.

نکته دیگر اینکه ما به دلیل نگاهی که داریم - که همان نگاه «عدلیه» است و احکام را مبتنی بر مصالح و مفاسد واقعی می دانیم - با آنکه احکام ظاهری ممکن است کاملا با آنها منطبق نشوند، ولی به هر حال در مقام اجتهاد، در موارد زیادی به احکام واقعی دست پیدا می کنیم و دسترسی به آن احکام، یعنی دسترسی به مصالح و مفاسدی که پشتوانه آن احکام هستند و آن مصالح و مفاسد، البته، هم مصالح و مفاسد آخرتی اند و هم مصالح و مفاسد دنیایی. پس این راهی است که ما را به تعیین مصالح و مفاسد آنها می رساند.
 
از جهت دیگر، وقتی با نگاه دینی وارد قلمرو تعیین احکام شویم، در حوزه مهار آسیب های اجتماعی، عرصه های جدیدی برای ما گشوده می شود. برای سلامت جامعه دینی معیارهایی لازم است که این مباحث ما را به آنجا می رساند. اگر در تعلیم و تربیت، فقه به ما بگوید وظیفه پدر این است، وظیفه مادر آن است و وظیفه خانواده فلان است، این موضوع عرصه های جدیدی را برای تعلیم و تربیت باز می کند و تعلیم و تربیت را در مسیر الهی و معنوی قرار می دهد. البته این گونه هم نیست که همیشه بگوییم تمام موضوعات فقهی از بیرون آمده اند؛ در بسیاری موارد، خود منابع دینی حرفهای جدیدی برای ما مطرح می کنند و این حرف های جدید، فضاهای نوی را در برابر ما قرار میدهند و تعلیم و تربیت را به سمت خودشان هدایت می کنند.
 
منبع: مجموعه مقالات تربیتی، عبد الرضا ضرابی، انتشارات مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی، چاپ اول، قم، ۱۳۸۸