رفیق بودن همسران با یکدیگر، سامان بخش بسیاری از دشواری های زندگی و خانواده است. رفاقت زن و مرد، از هماهنگی شخصیت و گرایش های رفتاری شان حکایت دارد. هر کدام، با رفتار و برخوردش سبب رشد و سرافرازی همسرش می شود.
 
زن و مردی که طرح زندگی مشترکشان را بر پایه رفاقت ریخته اند، در هر حال و مجال در کنار هم و غم گسار هم خواهند بود. نه مرد مشکل های بیرون از خانه را پنهان می دارد و نه زن به وضع مادی و اجتماعی همسرش بی اعتناست.
 
اندیشه ها و دغدغه های مشترک چنین همسرانی، زمینه خردورزی و رایزنی را پدید می آورد. پناهنده شدن مرد یا زن به دیگران، در بحران ها و مشکل ها بی خطر نیست و رخدادهای ناگواری به همراه دارد. اما آن گاه که همسران، در رفاقت به یکرنگی رسیده اند و درد دیگری را درد خود می دانند، با همفکری و همکاری شان سرافراز می شوند.
 
کسانی که هنگام روی آوردن سختی ها، خانواده شان را از یاد برده و اسرارشان را در بیرون از خانواده بیان می کنند، ناخواسته، همسرشان را نادیده انگاشته اند. البته، همیشه زنان از گروهی نیستند که قدرت فکری یا توان شنیدن واقعیت های زندگی را داشته باشند. از این رو، برخی مردان ناگزیر می شوند که مشکلات معیشتی و اقتصادی شان را پنهان سازند. چنین زنانی که بی خبر مانده اند و هنوز توقع های مالی گذشته را دارند، مردان را در تنگنای بیشتری قرار می دهند، که ممکن است کار، به بدهکاری و پریشانی ذهن و روان مرد بینجامد.
 
در چنین مواردی که نمی توان از اصل رفاقت همسران بهره برد، آسیب های بسیاری به شخصیت همسران و خانواده هجوم می آورد. وقتی مرد در بازار کار شکست می خورد و کسی را برای درددل کردن ندارد، دیگر نه قدرت تمرکز فکری دارد و نه سلامت جسم و جان.
 
رفیق بودن همسر در این شرایط مطرح می شود که در برخی خانواده ها ممکن نیست. چون همه زنها حوصله شنیدن روایت های تلخ زندگی را ندارند و یا هراسان می شوند و سبب کاهش توان روانی مردها می شوند. به هر حال، رفاقت همسران، بسیار سودمند است، اما در واقعیت، موارد اندکی وجود دارند.
 
اگر زنان رفیق و دلسوز مردان بسیار بودند، آمار نابسامانی های روانی و خانوادگی و اجتماعی به شدت کاهش می یافت. برای بستر سازی رفاقت زنان و مردان چه باید کرد؟ هیچ عاملی چون مادر نمی تواند تأثیر داشته باشد. مادر خردمند و صبور، با گفتار و رفتار صادقانه اش، به دخترش آیین رفاقت با همسر را می آموزد.
 
اگر پشت صحنه رفاقت همسران موفق را ببینید، مادری هوشمند را می نگرید. بنابراین، مادران باید پیش از ازدواج دخترشان، در عمل نشان دهند که با شوهرشان در تلخ و شیرین زندگی، رفیق و مونس هستند. از این رو، مادر سرمشق شایسته ای برای پرورش شخصیت دختر امروز و همسر فرداست. مادر متعهد به انسانیت، پیوسته به معیارهای رشد روان و زندگی فرزندان خود نظر دارد و در جهت آن حرکت دارد.
 
مشاهده لحظه های غم گساری مادر وفادار را نباید بی اثر پنداشت. حاصل جمع همین مشاهده های رفتاری است که زنان را در یاری رساندن به مردان افتاده در تنگنا توانمند می سازد.
 

آرامش یکدیگر را فراهم کردن

اگر در کانون خانواده به آرامش درونی دست نیابیم، در چه کانونی می توان آرامش خاطر یافت. کسانی که ناگزیر گشته و در بیرون خانه و خانواده، آرامش روانی شان را می طلبند، چگونه و چه اندازه آرام شده اند؟ خداوند پس از آفرینش هستی، انسان را آفرید و آرامش جان وی را در پیوند با همسرش نهاد.1
 
آیا هر زنی می تواند آرامش بخش همسرش باشد؟ بی تردید، قابلیت آرام سازی مردان در همه زنان نهفته است، اما نمی توان از هر همسری و با هر انتخابی، توقع آرام ساختن جان داشت. چگونه برخی زنان که در رابطه با مردان به مرز عشق و دوست داشتن نزدیک نگشته اند، آنان را به خاطری آسوده نزدیک می سازند؟
 
آرام سازی مرد از سوی زن، آنگاه واقعیت بیرونی خواهد یافت که زن دوست دار همسرش باشد و او را نیز دوست دار خویشتن بشناسد. بدین سان، آرامش زایی خانواده در گرو هنر دوست داشتن دو سویه زنان و مردان است. تا مهر مردی در قلب زنی ننشسته باشد، زن حرکت آرام سازی روان شوهرش را نمی آغازد. باید دانست که خداوند چنین قابلیتی را در نهاد همسران نهاده است.2
 
اگر در گزینش همسر شایسته، هوشمندانه عمل کنیم، هرگز نمی توانیم همسری داشته باشیم که آرام بخش جانمان باشد. باید در هنگام انتخاب همسر، بدین اطمینان خاطر دست یابیم، که او، ما را همسر محبوب خویش شناخته است.
 
بسیاری از ازدواج ها، در ظاهر، مورد پسند و رضایت دختر بوده و در باطن، از فشار و تحمیل خانواده و بزرگ‌ترها حکایت دارد. آیا در چنین مواردی، انتظار آرامش بخشیدن آن دختر جوان، انتظار بی‌جایی نیست؟ البته، بسیاری از زنان به ایجاد آرامش در خانواده تمایل دارند، اما برخی مردان با رفتارهای نادرستشان، آنان را از این حرکت فطری باز می دارند. بنابراین، مردان و زنان وظیفه مشترکی در حفظ آرامش یکدیگر دارند و می بایست، موانع دست یابی به آن را از بین ببرند.
 
خداوند، به زن قدرت ویژه ای در جهت ساخت کانون آرامش داده است. بی تردید، چنین خلاقیتی از سوی زنان، آن گاه ممکن است که جامعه و دست‌اندرکاران مدیریت آن، و نیز پدران و مادران و همسران، یاری رسان باشند. بدین ترتیب، زن می تواند دخترها و پسرهای خود آگاه و موفقی بپرورد و در سلامت خانواده و جامعه، برترین جایگاه تأثیر گذاری را به دست آورد.
 
معمولا به زنان جفای بسیار رفته و آنان را در پدید آوردن کانون های آرامش روانی همسران دچار تردید و سستی کرده است. در جامعه ای که زن را ناتوان و کم خرد و در خدمت تمایلات جنسی مردان بشمارند، چه جایگاهی برای او باقی می ماند تا قدرت خدادادی اش را آشکار سازد؟
 
نگاهی به آثار مکتوب و شفاهی ما، از حکایت های روزگاران پیشین گرفته تا رمان ها و داستان های معاصر، نشان می دهد که نظر ما درباره زن، سزاوار مقام و قدرت او نیست. پس، بیش از هر چیز باید فرهنگ متناسب با شخصیت و خلاقیت زنان را فراهم کنیم. تا زمانی که زنان به خود آگاهی همه جانبه دست نیابند، دشوار است که بتوانند خانواده و جامعه را جولانگاه پرواز و اوج گرفتن خود سازند. بی گمان، تا آن زمان فاصله ای بسیار داریم، اما هر مردی می تواند با ارزش دادن به همسرش، از قابلیت های روانی وی، برای ایجاد آرامش برخوردار گردد و نسل نو را در آستانه موفقیت جای دهد.
 
پی‌نوشت‌ها:
1. (... لِتَسْکُنُوا إِلَیْهَا ...)، روم، آیه ۲۱
2. (... وَجَعَلَ بَیْنَکُم مَّوَدَّةً وَرَحْمَةً ...)، روم، آیه ۲۱.
 
منبع: بایسته های زناشویی، ابوالفضل هدایتی فخر داوود، قم: موسسه بوستان کتاب، 1393.