وضعیت فرهنگی در دوره پهلوی اول
سیاستهای فرهنگی رضا شاه حول محور ناسیونالیسم، باستانگرایی، تجددگرایی مذهبزدایی میگشت، ازجمله اقدامات رضاشاه بنیانگذاری فرهنگستان زبان فارسی، بازسازی آثار باستانی و بناهای تاریخی که به زعم شاه سیمای درخشان تمدن پرشکوه ایران باستان بودند و برگزاری جشن هزارهٔ فردوسی بود. یکی دیگر از کارهای فرهنگی و پژوهشی رضاشاه، بنیانگذاری فرهنگستان ایران و خارج کردن واژگان بیگانه همچون عربی و جایگزینی آنان با فارسی بودهاست. چیزی که بعدها از سوی گروهی مورد نقد واقع شد.از دیگر سیاستهای فرهنگی رضاشاه، تجددگرایی و مذهبزدایی بود که این دو کنارهم و در یک کارکرد تعاملی نسبت به هم در سراسر دورهٔ رضاشاه بروز داشتهاست. ریشهدار بودن اندیشههای دینی مانع بزرگی در برابر سیاست مذهبزدایی تجددگرایانهای بهشمار میرفت و از این رو، دولتمردان رژیم پادشاهی او از راه رواج سکولاریسم و تغییر نمادهای دینی و سنتها پیکار خود را بر سر تحجر مذهبی آغاز کردند.
فرهنگ و تمدن در دوره پهلوی اول
با توجه به اینکه اوضاع سیاسی، اجتماعی ایران در این دوره از اقتدار لازم برخوردار نبود، حاکمیت استبداد و بیکفایتی قاجاریه، فرهنگ و تمدن کشور را در وضعی قرار داده بود که زمینههای رشد و ترقی از آن گرفته شده بود.پهلوی اول که با دخالت بیگانگان و بوسیله کودتای نظامی در ایران به قدرت رسید، فردی بود که از فرهنگ و تمدن شناخت و معرفتی نداشت و در تمام دوره حکومت خود در حوزه فرهنگ اسلامی جامعه ایران برنامههایی را اجرا میکرد که از سوی غربی های مخالف اسلام به او دیکته میشد، لذا طبیعی بود که تمدن و فرهنگ اسلامی که باید با تلاش دانشمندان ایرانی رشد میکرد، زمینه اش با دیکتاتوری وی از بین رفت، از طرفی ایران در طول دوره حکومت رضاشاه به بهانههای مختلف تحت اشغال نیروهای بیگانه بود و پرواضح است که در محیط نظامی و دیکتاتوری هرگز برای رشد علم و تمدن فرصتی نمیماند.
اقدامات رضاخان در جلوگیری از پیشرفت فرهنگی
رضاخان برای اینکه فرهنگ غربی را وارد کشور کند مخالفت با روحانیت را آغاز کرد و این قشر از جامعه را در تنگنا قرار داد و هتک حرمت علما را با کشف حجاب و اعزام همسر خود به قم و حرم حضرت معصومه که اعتراض علما و دینداران را در پی داشت، شروع کرد و رضاخان جواب معترضین را با چکمه و لگد و تبعید از قم داد.[1]نفوذ روحانیان در امور اجتماعی و سیاسی کشور به سختی محدود گردید و در پی انجام اصلاحات قضائی، روحانیون به طور کلی از حق قضاوت محروم شدند. در زمینه آموزش و پرورش همگانی حضور روحانیت بکلی از میان رفت.[2]
وضع فرهنگی ایران از لحاظ آموزش
در سالهای ابتدای سلطنت رضا شاه در ایران بطور کلی 50 مدرسه خارجی از جمله 25 مدرسه وابسته به مسیو نرهای مذهبی آمریکا در ایران کار میکرد و در سال 1308 ش دانشگاه تهران بنیانگذاری شد و در سال 1312 ش در تمام ایران 4200 دانشجو تحصیل میکرد و چندصد دانشجوی ایرانی برای تحصیل به خارج اعزام شدند. بطور کلی شمار مراکز آموزشی در ایران بسیار کم و ناکافی بود. هزینه آموزش عمومی رویهم رفته به 4% بودجه کل کشور میرسید. در مدرسهها به میزان چشم گیری فرزند مالکان بورژواها و کارمندان دولت تحصیل میکردند. قشرهای زحمتکش مردم (دهقانان کارگران، پیشه وران) به طور کلی از امکان تحصیل فرزندان خود محروم بودند و در کل، شمار با سوادان کشور بسیار کم بود.[3]مدارس مختلط دختران و پسران در این دوره تأسیس گردید با اینکه رضا شاه با کشف حجاب ادعای برابری حقوق زنان با مردان را مطرح میکرد و به آنان به اصطلاح آزادی میداد. در حالی که زنان کارگر در شرایط مساوی کار با مردان همکارشان از مزد کمتری برخوردار بودند. از حق انتخاب کردن و انتخاب شدن محروم بودند.[4]
چندین دانشسرا در چند شهر بزرگ دایر شد که مختص به موسیقی، دبستان و دبیرستان نظام. آموزشگاه شهربانی، دانشکده کشاورزی، هنرستان نسوان، مدرسه پست و تلگراف و آموزشگاههایی که در سالهای آخر سلطنت رضا شاه تشکیل شدند و جمعیت در حال تحصیل به 50 هزار نفر در 750 آموزشگاه میرسید.[5]
البته این رقم از زبان ستایشگران رضاخان میباشد.
بناهایی که در این دوره احداث میشده، بیشتر نماینده فرهنگ ایران باستان بود و همچنین تقلیدی از آثار و بناهای غربی بود.[6] چون با این زمینهها هرگز علم و تمدن به مرحله رشد و ترقی راه نمی یابد. رضاخان کوشش میکرد تا کشورش را در همان راه ترکیه (غرب گرایی و اسلام زدایی) هدایت کرده قوانین و رسوم اروپایی را در ایران به اجرا بگذارد و حتی ایرانیان را به استفاده از لباسهای غربیها وادار میکرد.
البته باید این نکته را یادآور شد که رضاخان فرهنگ و سواد و هماهنگی مردم را درک نمیکرد. چون خودش بی سواد بود و فقط قلدری و زورگوئی را یاد گرفته بود، ولی سماجت دیوانه وار وی در جهت متحد الشکل کردن مردم و مخالفت با مظاهر دینی و فرهنگ اسلامی مأموریتی از سوی ارباب و ولی نعمت وی یعنی انگلیس بود که میخواست هویت مذهبی و فرهنگی جامعه را از بین برده و ترویج پوچی و بیریشگی با هدف سلب هر گونه قدرت تفکر، ابتکار و خلاقیت و رواج زمینههای فساد و تباهی در جامعه کند.[7]
از آنجائیکه نظام آموزشی دوره پهلوی اول در تقابل و رویارویی با روحانیت و ساخت مذهبی جامعه بود. تعداد مدارس روحانی و حوزههای علمیه نیز تقلیل یافت.
چنان که این گونه مدارس که در سال 1304 به 282 باب با 5984 نفر طلبه میرسید. در سال 1320 ش به 206 باب با 784 طلبه تقلیل یافت.[8]
هر چند که در این دوره مطبوعاتی هم در کشور چاپ و نشر میشد، ولی با توجه به حاکمیتی که وجود داشت مطبوعات را محدود میکرد و مطالبی که به نفع دربار و سلطنت نبود نباید انتشار می دادند و اگر تشخیص داده میشد که مطالب روزنامه خلاف مصلحت دربار است توقیف میشد.[9]
در این دوره حوالی سال 1314 یک نهضت تصفیه زبان فارسی شکل گرفت که زبان فارسی را از لغات خارجی تصفیه کند، ولی در این زمینه نیز خیانت شد و فقط اصطلاحاتی که غیر اروپائی بود مد نظر قرار گرفت و لذا تصفیه فارسی از لغات خارجی منحصر به لغتهای عربی و ترکی شد و هر کس موظف شد فقط در مقابل آن لغات کلمات فارسی سره انتخاب کند و بکار ببرد.[10]
بنابراین فرهنگی در دوره پهلوی اول در ایران ترویج و تبلیغ میشد، فرهنگی بیگانه با آداب و رسوم و اعتقادات مذهبی و ملی ایرانیان بود که در این زمینه الگوی رضاخان کمال آتاترک بود که هر دو مأمور بودند فرهنگ غرب را در دو کشور بزرگ اسلامی ترویج دهند و در این زمینه در ایران فعالیتهای اعزام دانشجو به خارج و آوردن اساتید خارجی به ایران و ایجاد مدارس خارجی که در مقابل مدارس سنتی و دینی را تحت الشعاع قرار میداد، شروع کرد و متحدالشکل کردن لباس مردم و ممنوعیت لباس بومی و کشف حجاب هم در خدمت ترویج فرهنگ غرب بود.
اقدامات رضا خان در بحث دینی در دوره پهلوی اول
تلاش رضاشاه برای کاهش نفوذ طبقهٔ روحانیت در بخشهای گوناگون ایران، موضوعی است که با مطالعهٔ تاریخی اسناد تاریخی دورهٔ پهلوی نمایان است وی به تقلید از فرهنگ منحصر غرب، قشر روحانیت و بهطور کلی، دین را مانع پیشرفت و ترقی میدانست؛ دین اسلام تأثیر بزرگی بر جنبههای مختلف زندگی مردم داشت و رهبران مذهبی به مقابله پرداختند. او حاضر نبود به روحانیون اجازه دهد که در امور سیاسی دخالت کنند و به گفتهٔ برخی افراد، باور داشت که ایران باید مانند ترکیه لاییک باشد؛ وی برای غیرمذهبی ساختن جامعهٔ ایران، کارهای گستردهای را در چند جبهه آغاز کرد.به گزارش برخی نویسندگان ایرانی پس از انقلاب ۱۳۵۷، واگذاری کار وزارت عدلیه به علی اکبر داور، برکنار کردن قضات سنتی، روی کار آمدن حقوقدانان تحصیل کرده، استناد به قوانین مدنی نوین و مخالف شرع توصیهشده توسط روحانیت، منعکردن روحانیت از کارهای ثبت اسناد و پیشگیری از دخالت آنان در تطبیق موارد با مسائل شرعی، پیشگیری از حضور روحانیون در مجلسها، غیرقانونیسازی تظاهرات همگانی در عید قربان و زنجیرزنی در محرم، گشودن مساجد به جهانگردان خارجی، محدودیت در سفرهای حج و عتبات عالیات و… در دستور کار رضاشاه برای تضعیف قشر روحانیون قرار داشت.
رضاشاه در این اقدامات توفیقی در کاهش ارادت و وابستگی مردم به روحانیون به دست میآورد هدف او برای نوسازی ایران و انجام اصلاحات در سطوح مختلف کشور نکتهای است که در نوع اقدامات، برنامهها، طرحهای دوران زمامداری وی به چشم میخورد. رضا شاه مانند دیگر روشنفکرانی چون عباس میرزا، امیر کبیر، آتاتورک برای ترقی و پیشرفت کشور اقداماتی قابل توجه انجام داد، او با کوششهای فراوان در امور نظامی در و اعزام محصل به خارج و برنامههای تجدد طلبانه و حذف مذهب، غرب زدگی، گرایش به شیوههای غربی و.. باعث پیشرفت و ترقی کشور شد.
رضاشاه در محدودشدن طبقهٔ روحانیت که آنان را بانی و باعث تقویت و گسترش مذهب درجامعه میدانست از هیچ کوششی دریغ نکرد و کار را به جایی رساند که بسیاری از افراد شهامت ثبت نام و حضور در حوزههای علمیه را نداشتند.
رابطهٔ رضاشاه و علمای شیعه حاصل توالی مجموعهای از درگیریها بود. کهنهسربازان سیاسی مشروطه مقاومت گروه بزرگی از روحانیون در برابر اصلاحات دموکراتیک، مثل حقوق برابر برای همهٔ شهروندان ایران، را به خاطر میآوردند و روبرو شدن با دولتی مشابه دولتهای اروپایی باعث شده بود که علمای شیعه موضعی دفاعی گیرند. اصلاحات رضاشاه در آموزش و پرورش، قوه قضائیه و جاهای دیگر، روحانیون را از این نهادها بیرون رانده و باعث شده بود که از دید اقتصادی، به حاشیه بروند. روحانیون که از قانون لباس متحدالشکل استثناء بودند؛ برای پوشیدن عبا و عمامه باید از مقامات دولتی اجازه میگرفتند و این به معنای سر خم کردن در برابر قدرتی برتر[۱۳] و تمایز روحانیان از دیگر ارکان جامعه بود.
هرچند روحانیون همهٔ منابع خود را از دست نداده بودند و وقف، خمس و کمکهای مالی مؤمنان را در اختیار داشتند و در نتیجه، نهادهای شیعی مثل مدارس علمیه به کار خود ادامه دادند. رضاشاه شخصاً هرگز از اسلام خارج نشد و بر خلاف آتاترک، نمادهای اسلامی مهم را حفظ کرد: نماز و اذان کماکان به عربی بودند و فارسی به خط عربی نوشته میشد. روحانیان بهطور کلی تلاش میکردند که از درگیری مستقیم با دولت نوین دوری کنند و این باعث پرورش حس انتقام در آنها گردید. افزون بر این، آنان بر دین خود اصلاحاتی اعمال کردند تا آن را چون راهحلی برای اقتدارگرایی شاه پهلوی، به روشنفکران عرضه کنند.[15]
سخن آخر
منابع دوران جمهوری اسلامی از مواردی چون تلاش رضاشاه برای جداسازی دین از سیاست و فشار وی بر روحانیون و حوزههای علمیهٔ ایران جهت پیشگیری از دخالتهای آنان در سیاست کشور، سرکوب اعتراضهایی که به رویکرد «ضداسلامی» وی بودند و برنامههای کلان وی برای توسعه و مدرنیزهسازی ایران، گفتهاند.«امام خمینی سیاستهای ضد روحانیت رضاشاه را در راستای منافع کشورهای غربی میدید». «روی کار آمدن رضاشاه را میتوان آغاز سرکوب اندیشههای دینی و سنتی در جامعه ایرانی دانست. در این دوره، شاهد کاهش نفوذ روحانیت و محدودشدن فعالیت آنان در امور سیاسی، حقوقی، اجتماعی و اقتصادی هستیم».
پینوشت:
[1] . مدنی، سید جلال الدین، تاریخ سیاسی معاصر ایران، ج 1، قم، دفتر انتشارات اسلامی، چاپ سوم، (بی تا)، ص 240.
[2] . جمعی از مستشرقین، تاریخ ایران از زمان باستان تا امروز، ترجمه کیفر و کشاورزی، تهران، انتشارات پوشیل، چاپ اول، 1359، ص 473.
[3] . همان، ص 472.
[4] . همان، ص 472.
[5] . نصرت الله حکیم الهی، در راه تمدن بزرگ، تهران، چاپخانه اقبال، چاپ اول، 1350، ص 331.
[6] . همان، ص 340.
[7] . روحانی، فخر، اهرمهای سقوط شاه، ج 1، تهران، نشر بلیغ، چاپ اول، 1370، ص 97.
[8] . خلیلی خو، محمد رضا، توسعه و نوسازی ایران در دوره رضا شاه، (بی جا)، (بی تا)، ص 159.
[9] . سلامی، غلامرضا، اسناد مطبوعات ایران، ج 1، تهران، انتشارات سازمان اسناد ملی ایران، 1350، ص 1.
[10] . مصور رحمانی، غلامرضا، کهنه سرباز، ج 1، تهران، نشر رسا، 1366، ص 441.
[15] Richard, “Rezā Khān to Rezā Shāh: Defender of the Nation”, Iran: A Socialand Political History since the Qajars, 176
منبع: مرکز مطالعات شیعه
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}