درجه نهایی پرستش، رسیدن به حقیقت عبودیت است که در آن مرحله، انسان به «بنده محض» در پیشگاه معبود تبدیل می شود و هیچ مالکیت و تدبیری برای خود قایل نیست. اشتغالات او نیز یکسره در مسیر خواست‌های معبود قرار می گیرد؛ چنان که در حدیثی عنوان بصری از امام صادق (علیه السلام) نقل می کند: «اگر دانش می خواهی، ابتدا به دنبال حقیقت عبودیت در خود باش و علم را با به کارگیری آن بخواه و از خدا طلب فهم نما، که به تو خواهد فهمانید».
 
عنوان بصری می پرسد: «حقیقت عبودیت چیست؟» حضرت در پاسخ، توضیحاتی می دهند که مضمون آن چنین است: «حقیقت عبودیت سه چیز است:
 
١. بنده در آنچه خداوند در اختیار او قرار داده خود را مالک نداند؛ زیرا بندگان را مالکیتی نیست؛ مال را مال خدا می بینند و در جایی که خواسته اوست مصرف می کنند.
 
۲. برای خود تدبیری نکند.
 
٣. همه اشتغالات او در چیزی باشد که خدای تعالی از وی خواسته است». آن گاه امام علیه السلام پیامدهای هر یک از این سه صفت را بیان کرده اند که ذکر آن مجال دیگری می طلبد. سپس فرموده اند: «این اولین درجه تقواست».
 
آنچه در حدیث، «حقیقت عبودیت» معرفی شده، عبارت است از وقف کردن خود و همه دارایی‌ها برای خدا و هیچ هدفی جز او و خواست او دنبال نکردن. از مجموع آموزه‌های دینی، که انسان را به سوی توحید خالص دعوت می کنند، به روشنی برمی آید که انسان می تواند همه ابعاد زندگی خود را به سوی یک هدف هدایت کند. اگر این هدف واحد در زندگی پذیرفته شد، همه رفتارهای به ظاهر متفاوت و پراکنده او هویت و جهتی واحد می یابند و در مسیر آن هدف قرار می گیرند. خوردن و خوابیدن، حرکت و سکون، تکلم و سکوت، کسب دانش و حتی همه فعالیت‌های غریزی با جهت گیری یکسان رو به سوی آن هدف خواهند بود.
 
این هدف واحد را پیامبران الهی نشان داده و همه انسانها را به سوی آن فراخوانده اند. در نگاه ادیان الهی، با آنکه انسان دارای غرایز و امیال طبیعی است که او را به سوی خود می کشانند و جهت و هدف رفتارهای او را به طور طبیعی تعیین می کنند، اما انسان با اختیار و توانایی خود، می تواند این جهتها را تغییر داده، همه رفتارها را برای خدای واحد انجام دهد؛ زیرا انگیزه های نهایی رفتار هستند که تعیین می کنند انسان در برابر چه موجودی فروتنی و کرنش و خواسته چه کسی یا چه چیزی را اطاعت می کند.
 
پیام پیامبران علیهم السلام که در عبارت «لا اله الا الله» خلاصه شده، آن است که هیچ چیز جز الله شایسته پرستش و کرنش نیست. از این رو، هیچ هدف و انگیزه ای در زندگی شایسته برگزیدن نمی باشد، جز آنچه در مسیر خداوند قرار گیرد. کوشش در این راه را «جهاد فی سبیل الله» معرفی کرده اند و هرچه در غیر این مسیر باشد، به نحوی با شرک یا کفر آمیخته است؛ زیرا شرک و کفر نیز مانند توحید دارای لایه ها و سطوح متفاوت است و مراتب شدید آن انسان را از دایره مسلمانی خارج می کند. در مراتب ضعیف تر نیز شرک بودن آن مسلم است و تنها از آن رو که پاک شدن از این نوع شرک برای عموم انسانها دشوار است، سبب عذاب اخروی نخواهد بود.
 
با توجه به نکات مزبور، اگر انسان به هدف های دیگری جز خدای واحد رو کند و انگیزه نهایی رفتارهای او را عمدتا یا تماما هدفهای دیگری تشکیل دهند، برای آن است که شایستگی منحصر به فرد خداوند را برای پرستش درک نکرده و معبودهای دیگری همچون خواهش نفس، دنیا و بت ها را به خدایی گرفته و در برابر آنها فروتنی کرده است؛ چنان که حضرت علی بی عشق به چیزی را پرستش آن به حساب آورده اند.
 
پذیرش هر یک از این معبودها سبب حضور آن معبود در هر یک از رفتارهای جزئی و کلی در زندگی انسان خواهد شد که البته این حضور، حضور در انگیزه رفتارهاست. از همین روست که بحث از اهداف غایی در تعلیم و تربیت، بحثی زنده و سرنوشت ساز است. هدف های متوسط و نیز اهداف رفتاری و جزئی، جهت، جایگاه هویت و ارزش خود را وامدار هدف‌های غایی اند که این اهداف متوسط و قریب در مسیر آنها قرار گرفته اند. بنابراین، با توجه به پیام ادیان الهی و با تحلیل هدف های متنوع انسان، می توان گفت همه این هدفها یا به توحید می انجامد یا به شرک.

مفسر بزرگ، علامه طباطبایی، بازگشت همه گناهان را به شرک میداند. وی در تفسیر آیه شریفه وقضى ربک ألا تعبدوا إلا إیاه" چنین آورده است: امر به خالص کردن عبادت برای خداوند، بزرگ ترین امر دینی است و اخلاص در عبادت، واجب ترین واجبات؛ چنان که گناه آن، که شرک به خدای سبحان است، از بزرگترین گناهان مهلک است. خدای تعالی فرموده: إن الله لا یغفر أن یشرک به ویغفر ما دون ذلک لمن یشاء و با تحلیل، همه گناهان به شرک باز می گردد؛ زیرا اگر انسان از غیر خدا - یعنی شیاطین جن و انس و خواهش نفس و نادانی - فرمان نمیبرد، دست به نافرمانی پروردگار در اوامر و نواهی او نمیزد. و اطاعت، پرستش است؛ زیرا خداوند فرموده: ألم أعهد إلیکم یا بنی آدم أن لا تعبدوا الشیطان؛ «ای فرزند آدم، مگر با شما عهد نکردم که شیطان را نپرستید؟» و نیز فرمود: أقرائت من اتخذ إلهه هواه" «پس آیا دیدی کسی که هوس خویش را معبود خود قرار داده است».
 
حتی کافری هم که آفریدگار را انکار کرده مشرک است؛ زیرا زمام تدبیر جهان را به گرده ماده یا طبیعت یا دهر یا غیر آن افکنده، در حالی که با فطرت ساده خویش، به وجود خدای تعالی اعتراف دارد. اگر اطاعت پرستش است، پس فرمان بردن از خواهشهای صرف غریزی، حتی در جایی که نافرمانی از فرمان های تشریعی خدا نیز نمی باشد، پرستش خواهشها و در نتیجه، شرک محسوب می شود؛ به لحاظ آنکه در حقیقت، فرمانی غیر از فرمان خداوند اطاعت شده است و از این رو، حتی در آنچه شرعة مباح شمرده می شود، اگر کاری صرفا بنا به خواهش نفس و غریزه صورت گیرد، اطاعت غیر خداست و بر اساس ملاک های فوق متوسط، می توان حقیقتا نام «شرک» بر آن نهاد. البته دوری کردن از این نوع شرک فراتر از وظیفه مردمان متوسط است، اما اولا، داشتن تصویری از هدفهای غایی بلند، مانع از چشم دوختن و بسنده کردن به هدف های متوسط است که این خود افزون بر محرومیت از آن هدف های بلند، گاهی منشأ انحرافات بزرگتر نیز خواهد شد؛ ثانیا، داشتن شناختی روشن از هدف های ناب و به دور از ناخالصی، میل سیری ناپذیر انسان را در رسیدن به نقطه های اوج تحریک کرده، سبب وحدت بخشیدن به جهت گیری فعالیتهای کسانی خواهد شد که توقف در هدف های متوسط را برای خود خسران و ماندن در بن بست می دانند؛ ثالثة، باید دانست که هدف اصلی، همان هدف غایی ناب است و تنها به دلیل نبودن ظرفیت و تحمل در بیشتر مردم، رسیدن به آن هدف تکلیف نشده است.
 
به نظر شهید مطهری، اسلام هر گونه هواپرستی، جاہ پرستی، مقام پرستی و شخص پرستی را شرک می شمارد؛ زیرا در همه اینها، نوعی اطاعت فروتنانه و کرنش در برابر غیر خدا به چشم می خورد و چنان که در پرستش حقیقی، انسان خود و سرمایه های وجودی خویش را به پای معبود فدا می کند، در هواپرستی، جاہ پرستی و مانند آن نیز وجود انسان و سرمایه های او قربانی خواهش‌های نفس یا مقام یا ثروت می شود.
 
منبع: مجموعه مقالات تربیتی، عبد الرضا ضرابی، انتشارات مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی، چاپ اول، قم، ۱۳۸۸