معلوم است که پیامبران (علیهم السلام) و دغدغه‌ای غیر از دین مردم و گردن نهادن آنان به احکام الهی نداشتند؛ هر یک از آنان به حکومت رسید، از آن به مثابه ابزاری برای تحقق همین هدف مقدس بهره برد و بس. حضرت علی علیه السلام در پی این جمله برای آنکه میزان اهمیت این موضوع را نشان دهند، می فرمایند: وادبتکم بسوطی فلم تستقیموا وحدوتکم بالزواجر فلم تستوسقوا؛ «با تازیانه شما را ادب کردم، نپذیرفتید و به راه راست نرفتید و با هشدارهای فراوان شما را خواندم، ولی جمع نشدید».
 
جالب توجه است که در اینجا حضرت تأکید می کنند که راه حق همین است ولا غیر. بدین روی، از آنان می پرسند: الله انتم! اتتوقعون امامة غیرى یطأ بکم الطریق ویرشدکم السبیل؟؛ «شما را به خدا، آیا منتظرید رهبر دیگری با شما همراهی کند و راه حق را به شما نشان دهد؟» (خطبه 78)
 
در جایی دیگر، وقتی ظاهرا در صدد پاسخ گویی به انتقادهای مردم از حکومت اند، می فرمایند: واعذروا من لا حجة لکم علیه . وهو انا - آلم أعمل فیکم بالثقل الأکبر وأترک فیکم بالثقل الأصغر قد رکزت فیکم رایة الایمان ووقفتکم على حدود الحلال والحرام؛ «از کسی که دلیلی بر ضد او ندارید، عذرخواهی کنید و آن کس منم. مگر من در میان شما بر اساس ثقل اکبر عمل نکردم؟ و مگر ثقل اصغر را در میان شما باقی نگذاردم؟ مگر من پرچم ایمان را در میان شما استوار نساختم؟ و از حد و مرز حلال و حرام آگاهی تان ندادم؟» (خطبه 78)
 
همچنین حضرت در گلایه از اهالی کوفه می فرمایند: اظارکم على الحق وانتم تنفرون عنه نفور المعزی من وعوعة الاسد..... اللهم انک تعلم أنه لم یکن الذی کان ما منافسة فی سلطان ولا التماس شیء من فضول الحطام ولکن لنرد المعالم من دینک؛ «من شما را به سوی حق می کشانم، اما چون بزغاله هایی که از غرش شیر فرار می کنند، می گریزید.... خدایا، تو میدانی که جنگ و درگیری ما برای آن بود که نشانه های حق و دین تو را به جایگاه خویش باز گردانیم». (خطبه 131)
 
در اینجا توجه به گزارشی که امام باقر از کارهای روزانه امیر مؤمنان ارائه میدهند، درخور تأمل است: کان على علیه السلام اذا صلى الفجر لم یزل معقبا الى ان یطلع الشمس فاذا طلعت الشمس اجتمع الیه الفقراء والمساکین وغیرهم من الناس فیعلمهم الفقه والقرآن حضرت علی علیه السلام عادت داشتند پس از ادای فریضه صبح تعقیبات بخوانند تا خورشید طلوع کند. سپس فقرا و مساکین و دیگران گرد ایشان حلقه می زدند و فقه و قرآن می آموختند»
 

تحلیل تربیتی روایات مورد بحث

 روح مشترک این روایات که به مضامین گوناگونی تکرار شده آن است که امام * در تربیت دینی جامعه بسیار حساس بوده و در این باره به گونه «دخالت مستقیم» موضع گرفته اند. تکرار این محتوا در روایات و در تاریخ ائمه ع به قدری است که به مفاد آن یقین داریم، و به اصطلاح علم رجال، این احادیث «متواتر معنوی»اند.
 
اگر بنا باشد الگوی دخالت مستقیم را بر یکی از الگوهای چهارگانه ای که از تی. ون، گیل نقل شد، تطبیق دهیم، هیچ یک از آنها به اندازه الگوی دوم - یعنی کنترل حکومت دینی - برای این کار تناسب ندارد. پرسشی که باقی می ماند این است که آیا همچانکه نویسنده مزبور ادعا می کند این الگو لزوما با استبداد همراه و همزاد است، آیا نمی توان الگوی «کنترل حکومت دینی» را به همراه رعایت احترام و حقوق انسانها» اجرا کرد؟ البته شاید تی. ون. گیل مقصر نباشد؛ زیرا موردی غیر از حکومت کلیسای قرون وسطا را نمی شناخته تا قضاوت جامعی ارائه دهد. به هر روی، در سیاست دخالت مستقیم، نه تنها برای متولیان امر تربیت دینی مانع نمی تراشد (آنچه در الگوی «جدایی دولت از کلیسا» وجود دارد و نه تنها به آزادی عمل این متولیان بسنده نمی شود (چنانکه سیاست «هماهنگی» این دو نهاد اقتضا می کند، بلکه دولت و حکومت، خود، در برنامه ریزی برای تربیت دینی نظارت دارد و اجرای آن را نیز به نحوی که شرایط اقتضا می کند، بر عهده دارد.
 
تا اینجا معلوم شد که سیاست لیبرالیسم در تربیت دینی بی اعتنایی و به عبارتی «تساهل» است. برای آنان فرقی میان این یا آن دین نیست و این با روح حرکت انبیا و اولیای الهی سازگاری ندارد. در یک کلام، تفاوت گفتار و رفتار امیر مؤمنان بلا با نظر و عمل مدعیان لیبرالیسم، در عنایت یا بی اعتنایی به حقیقتی به نام «تربیت دینی» است. به عبارت دیگر، در پی یافتن مبانی الگوی «جدایی دولت از کلیسا» و حتى الگوی «هماهنگی میان آن دو معلوم شد که منشأ و بازگشت این سیاست، بی اعتنایی طرفداران آن به اصل تربیت دینی و حساسیت نداشتن آنان است. اما هنوز این پرسش باقی است که چرا برخی حکومت ها این سیاست را به کار می گیرند. سر آنکه اینان به تربیت دینی بی اعتنایند، چیست؟
 
این افکار از مجموعه عواملی ناشی می شود که هر یک به میزانی در پیدایش این دیدگاه نقش دارند؛ به گونه‌ای که غفلت از آنها اطلاعات ناقصی در اختیار می گذارد و ارزیابی و داوری را ناتمام می گذارد.
 
اومانیسم Humanism یا عامل اعتقادی به جای خدامحوری نخستین عامل، نگرش ناتمام متولیان لیبرالیسم به هستی است. اومانیسم - مکتبی که بیشترین ارزش را برای انسان و افکار او قائل است و او را مقیاس و معیار همه چیز میداند . چندین قرن است که بر جامعه فکری - فرهنگی غرب حاکم میباشد و یکی از مؤلفه های بنیادین نوزایی (رنسانس) به شمار می آید. این نهضت در آغاز، منشأ ادبی داشت و با شعار «اصلاح برنامه درسی مراکز آموزشی» آغاز شد. هدف آن بود که با گنجاندن دروس ریاضیات، منطق، شعر، علوم بلاغی، تاریخ، اخلاق و سیاست در برنامه‌های درسی، استعدادهای انسان را شکوفاتر کنند و او را در وضعیتی پویاتر از آنچه در قرون وسطا داشت، قرار دهند تا به آزادی دست یابد.
 
منبع: مجموعه مقالات تربیتی، عبد الرضا ضرابی، انتشارات مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی، چاپ اول، قم، ۱۳۸۸