مسائل اعتقادی که ریشه در قلب دارد؛ اجبار بردار نیست. و دین یکی از مسائل اعتقادی است که حالت تمکینی دارد نه تحمیلی. قرآن به عدم تحمیلی بودن دین اشاره کرده، اما در مسائل اجتماعی و رعایت مقررات و قوانین و جلوگیری از هرج و مرج و دفاع از وطن... استفاده از قوه قهریه را لازمه نظر اجتماعی و امنیت می داند. بعضی اشخاص و سایت ها (مانند: سایت سکولاریسم برای ایران) با فرق نگذاشتن بین آن دو و عدم تحقیق در آن، ادعا کردند که قرآن از یک طرف می فرماید: در دین اجباری نیست ولی از طرف دیگر به مسئله جهاد و تشویق به آن توصیه کرده است. و از آن آیات نتیجه تناقض گرفته اند. که دارای اشکالات عدیده ای بشرح ذیل است:

اصولاً اسلام که یک مذهب حق و الهی است از دو جهت نمی تواند جنبه تحمیلی و خشونت طلبی داشته باشد:

1. راه سعادت و رشد واضح و آشکار است و کسانی متوسل به زور می شوند که فاقد منطق باشند در حالی که قرآن می فرماید: « قد تبین الرشد من الغی».[1]

2. دین که از یک سلسله اعتقادات قلبی ریشه و مایه می گیرد ممکن نیست تحمیلی باشد چرا که زور و شمشیر در اعمال و حرکات جسمانی می تواند اثر گذار باشد اما در افکار و اعتقادات محال است.

از بررسی جنگ های اسلامی نیز به خوبی آشکار می شود که قسمتی از این جنگ ها جنبه دفاعی داشته و برخی نیز که جنبه جهاد ابتدائی داشته است، برای کشور گشائی و اجبار افراد به آئین اسلام نبوده است بلکه برای واژگون کردن خرافات و دفع فتنه ای بود که بر علیه اسلام زمینه سازی می شد یعنی پیامبر اسلام می دید مثلاً مشرکان در تحرک و تدارک سپاه برای ضربه زدن به اسلام اند یا دولت روم قصد حمله دارد لذا به سوی آنها حرکت می کرد تا جلو فتنه انگیزی های آنان را بگیرد و شاهد گویای این سخن است که در تاریخ اسلام مشاهده شده است هنگامی که شهری فتح می شد به پیروان مذاهب دیگر آزادی می دادند و اگر مالیات مختصری به نام «جزیه» از آنان دریافت می شد به خاطر تأمین امنیت و هزینه نیروهای حافظ امنیت بوده است زیرا جان و مال و ناموس آنها در پناه اسلام محفوظ بود و حتی مراسم عبادت خویش را آزادانه انجام می دادند. بنابر این کسی حق ندارد به زور و اجبار شریعت اسلام را بر دیگران تحمیل کند و برای این است که خدای متعال فرمود: و بگو حق از سوی پروردگارت آمده است هر کسی خواست مومن می شود و هر کسی خواست کافر می گردد.[2]

البته اگر یک سویه به آیات قتال و جهاد نگاه شود این تصور به ذهن خواهد رسید که دین اسلام دین خشونت است ولی با دیدی وسیعتر به قرآن کریم و بخصوص توجه به قبل و بعد آیات جهاد به خوبی روشن می سازد که خود جهاد نیز نوعی رحمت و صلح طلبی و ایجاد امنیت در جامعه است لذا در این نوشتار به آیات مورد شاهد که برخی آنها را متناقض با «لا اکراه فی الدین» و خشونت طلبی اسلام می دانند نگاه می کنیم:

آیه 190 سوره بقره اولین آیه قتال و جهاد است که در مدینه نازل گشته است و به پیامبر دستور می دهد با افرادی بجنگد که با مسلمانان سر جنگ دارند آنجا که می فرمایند:

و در راه خدا، با کسانی که با شما می جنگند نبرد کنید و از حد تجاوز نکنید که خدا تجاوزگران را دوست نمی دارد و آنها را هر جا یافتید به قتل برسانید و از آنجا که شما را بیرون ساختند،‌ آنها را بیرون کنید و فتنه از کشتار هم بدتر است و با آنها در مسجدالحرام جنگ نکنید مگر اینکه در آن جا با شما بجنگد. پس اگر در آن جا با شما پیکار کردند آنها را به قتل برسانید.[3] با دقت در این آیات روشن می شود که دین نه خشونت بلکه رحمت است زیرا با «جنگ در راه خدا» هدف اصلی جنگ های اسلامی روشن می گردد که بخاطر انتقام جوئی، جاه طلبی، ریاست، کشورگشائی،، بدست آوردن غنیمت و اشغال سرزمین و ..... نیست نبرد در صورتی جایز است که به گسترش صلح و عدالت و ریشه کن ساختن ظلم و فساد و انحراف باشد و این عین رحمت است با «الذین یقاتلونکم» می رساند که با افرادی که سر جنگ ندارند نبرد جایز نیست و خشونت آن است که انسان با افراد صلح طلب بجنگد ولی با افرادی که آغازگر جنگند نبرد کردن لازم است و برای همین است که فرمود «ولا تعتدوا ان الله لا یحب المعتدین» و از این آیه فهمیده می شود که دستور «هر جا یافتید بکشید» برای آنهایی است که آغازگر فتنه و جنگ بودند زیرا در دنباله اش می گوید «افرادی که شما را از مکه خارج ساختند بیرونشان کنید» یعنی مقابله به مثل و باز می فرماید «اگر در مکه با شما بجنگند حق نبرد ندارید » بنابر این نبرد محدود به زمانی است که اسلام مورد هجوم قرار گیرد و دفاع از خود خشونت نیست.[4] آیه دیگری که مورد شبهه است و تصور می شود دلیل بر خشونت اسلامی است آیه 29 سوره توبه است که با دقت باز به روشنی معلوم می شود که اسلام بر صلح جوئی بیشتر از جنگ اهمیت می دهد چرا که می فرماید:

با کسانی که نه به خدا، و نه به قیامت ایمان دارند و نه آنچه را خدا و رسولش تحریم کرده حرام می شمرند و نه آئین حق را می پذیرند پیکار کنید تا با خضوع و تسلیم جزیه بپردازند.

از این آیه استفاده می شود که اگر غیر مسلمانان سرانه مالیاتی را بپردازند اسلام با آنها کاری ندارد و این مالیات بیشتر برای حفظ امنیت آنهاست پس دین نمی گوید بزور ایمان بیاورید بلکه می گوید یا مومن شوید و یا با پرداختن مالیات و رعایت حقوق اجتماعی ، به طور آزاد و در زیر حمایت حکومت زندگی کنید پس نه تنها دین در این مورد خشونتی به خرج نمی دهد بلکه پیشنهاد می دهد که امنیت اجتماعی آنها را نیز در قبال پرداختن جزیه تأمین کند و این رحمت اسلام را می رساند که با داشتن قدرت قلع و قمع باز به فکر آسایش مردم حتی غیر مسلمان است.[5] آیه ای دیگر در سوره توبه 5 می باشد که می فرماید: مشرکان را هر جا یافتید بکشید.

اما با نگاهی عمیق به آیات قبل و بعدش روشن می گردد که دین اسلام اولاً به عهد پیمان وفادار است لذا در آیه سوم می فرماید: با آنها که پیمان بستید تا پایان مدت کاری نداشته باشید و از آیه هفت می فهمیم که کشتن مشرکان بعد از چهار ماه به خاطر پیمان شکنی آنهاست که می فرماید: کسانی که نزد مسجدالحرام با آنان پیمان بستید تا زمانی که وفا دارند شما نیز وفاداری کنید و پیمان شکنی آنها بعد از صلح حدیبیه یاری نمودن دیگر قبایل بر علیه مسلمانان بود.[6] بنابر این اسلام نه تنها خشونتی از خود نشان نمی دهد بلکه به وفاداران تضمین امنیت داده و به پیمان شکنان نیز چهار ماه فرصت داده تا جبران پیمان شکنی خود را بکنند و این دلیلی آشکار بر صلح طلبی اسلام است و از منظر اسلام نبرد در مرحله آخر است که راه های دیگر پیموده شود.

آیه 4 سوره محمد نیز که مورد شبهه قرار گرفته می رساند که دستور قتل کفار برای اسلام است که از طرف آنها مورد حمله قرار گرفته است نه اینکه اسلام بخواهد آنها را با زور مسلمان کند زیرا در آیه اول همین سوره می خوانیم «آنها که کافر شدند مردم را از راه خدا بازداشتند» بنابر این اگر در آیه چهارم می فرماید: «هنگامی که با کافران روبرو شدید گردنشان را بزنید» به خاطر فتنه جوئی خودشان است، از سوی دیگر خود آیه می گوید: هنگامی که با آنها روبرو شدید و کار به نبرد کشید چنانچه طبرسی اشاره دارد «لقیتم» یعنی ملاقات در میدان جنگ.

بنابر این کشتار کفار به خاطر کفرشان نیست بلکه به خاطر مزاحمت هایشان و جلوگیری از رواج اسلام و آماده جنگ با مسلمانان شدن است.[7] در دنباله آیه نیز می خوانیم اگر آنها را اسیر کردید منت گذاشته آزادشان کنید یا در مقابل آزادی پولی از آنها بگیرید آیا این خشونت است که انسان بعد از پیروزی بر دشمنش او را آزاد سازد.

در تفسیر نمونه نیز می خوانیم کلمه «لقاء» هر چند به معنی هر نوع ملاقات است اما با توجه به کلمه «حرب» و« قتل در راه خدا» مشخص است که مراد ملاقات و رودررویی در میدان نبرد است و هیچ کس حمله بر دشمن و کشتار آن را در میدان نبرد خشونت نمی داند بلکه این نشانه اقتدار است و افرادی که از این آیه خشونت طلبی اسلام را دست آویز قرار می دهند جز غرض ورزی و ضربه زدن به اسلام هدف دیگری ندارند.[8]

با توجه به این آیات و ژرف نگری در قرآن کریم، می توان عدم اجبار در دین را به عنوان یک اصل راهبردی و درخشان در سرلوحه نظام مترقی اسلام معرفی کرد چرا که دین مقدس اسلام دین رحمت است و برای همین خداوند رحمان فرمود: ای پیامبر به جهت رحمتی که خداوند بر تو کرد با آنان نرم گفتار شدی و اگر درشت گفتار و خشن بودی از دور تو پراکنده می شدند.[9]


پی نوشت ها:
[1] . بقره، 256.
[2] . کهف، 29.
[3] . بقره، 191ـ190.
[4] . علامه طباطبا ئی، المیزان،‌ ج 2، ص 105، مترجم:‌ محمد باقر موسوی همدانی، قم، دفتر انتشارات اسلامی، ‌1363،‌ه ش، مکارم شیرازی، نمونه، ج2، ص 12، تهران، دارالکتاب الاسلامیه، 1353، هـ . ش.
[5] . حسینی همدانی، محمد، انوار درخشان در تفسیر قرآن، ج 7، ص 514، تهران، کتابفروشی لطفی، 1380 ه، ق، مکارم شیرازی، ناصر، نمونه، ج 7، ص 353،‌تهران ،‌دارالکتاب الاسلامیه، 1353 ه، ش.
[6] . طبرسی، فضل ،‌مجمع البیان، ج 3، ص 6، بیروت، داراحیاء التراب العربی، 1379 ه، ق.
[7] . همان، ج 5، ص 96.
[8] . مکارم شیرازی، ناصر، نمونه، ج 21، ص 298، تهران،‌دارالکتاب الاسلامیه، 1353، ه، ش.
[9] . آل عمران، 159 .

منبع: مرکز مطالعات شیعه