انسان و مقومات انسانیت
انسان آغازین آنچه که از انسانیت و مقومات انسانیت واجد است همان شکل و نمای انسان است و به تمام معنی بالقوه است و بتدریج با اکتساب و کار و تلاش همراه با تفکر صحیح جوهره و ضمیر مکمون خودش را ابراز کرده
انسان آغازین آنچه که از انسانیت و مقومات انسانیت واجد است همان شکل و نمای انسان است و به تمام معنی بالقوه است و بتدریج با اکتساب و کار و تلاش همراه با تفکر صحیح جوهره و ضمیر مکمون خودش را ابراز کرده و ظاهر می سازد و گاهی آن قدر میان آغاز و انجام فاصله هست که گویی این انجام با آن آغاز رابطه نداشته و نوعی با هم بینونت واقعی دارند. و این همان مطلب ارزشمندی است که در بعضی از تعبیرات آورده می شود که انسان نوع واحد نیست، این سخن اگر درست مورد بررسی و تحلیل قرار گیرد و آثار و لوازم آن بطور جامع مورد ارزیابی واقع شود موجب تغییر و دگرگونی در خیلی از مسائل فلسفی و منطقی خواهد شد. که البته تحلیل هر کدام از آنها از حوصله این نوشتار خارج است و به علت عدم تناسب آن با موضوع مقاله از آن صرف نظر کرده و بررسی آنها را به جای دیگر و وقت جداگانه موکول می نمائیم.
باری آنچه که از مجموعه تحلیل های فوق بدست آمد این است که انسان در میان موجودات عالم آفرینی پویایی اندیشه و عمل جوهره و هویت واقعی ومطلوب خویش را ظاهر و آشکار می سازد و در جوهره آن همه نوع توانائیها و گرایشها و قابلیتها بصورت نامحدود ودیعه گذاشته شده و در بستر کوششهای مستمر و طاقت فرسا از مرحله قوه به فعلیت می رسند و چهره واقعی انسان را نشان میدهند و شخصیت انسان را ظاهر می سازند و چون انسان دارای جوهره اندیشه و تفکر است و هویت واقعی وی را ابعاد معرفتی و علمی او می سازد و با توجه به اصل والا و بلند اتحاد عاقل و معقول، انسان در سایه توسعه و گسترش معقولات و معلومات بالذات خود آن قدر وسعت پیدا خواهد کرد که همتای مجموعه جهان هستی خواهد بود و شاید تعریفی که فیلسوفان بزرگ از فلسفه ارائه داده اند و آن را صیرورة الانسان الفعلی مضاهیا للعالم العینی دانسته اند و انسان دارای بینش فلسفی را آئینه و عصاره مجموعه جهان هستی معرفی کرده اند برای اشارت به همین معنا بوده است. انسانها با همان معارف و یافتهای مطلق عقلانی رشد پیدا کرده و خود را می شناسانند و تفاوت مدارج انسانی و جایگاه نفس الامری آنان به اندازه درک و دریافت آنان از معارف و حقایق عالم است و اوج فکر و اندیشه یک انسان پویا و متحرک و سالک در همان آرا و افکار بلند و والای فلسفی و شهود حقایق عالم وجود با چشم دل و ضمیر باطن تجلی می یابد.
وقتی عقل آدمی قدرت و توان خویش را برای استخراج مسائل از درون معقولات و مطالب گوناگون بکار می گیرد و می تواند آنها را سازمان دهی کرده و بصورت صحیح از آنها بهره برداری نماید و از طرف دیگر دل و قلب وی نیز آن قدر از روشنائی و نورانیت برخوردار است که می تواند معلومات و یافته های عقلانی را بصورت شفاف و آشکار در عالم خودش دریابد و مشاهده کند در این صورت می توان گفت انسان بعنوان نوع الانواع و نوع اکمل بر آن منطبق بوده و بر وی قابل حمل است و آن فرد مصداق بالحمل الشایع این نوع می باشد و انسان کامل آن انسانی است که بتواند میان عقل و دل همراهی بوجود آورده و آنها را با هم آشتی دهد و بتواند میان مشاهدات و تحلیلهای ذهنی و عقلانی طوری وحدت و انسجام برقرار نماید که پشتوانه مشاهدات او استدلال منطقی و قالبهای برهانی بوده و ملاک ثبات و استحکام استدلالهای وی همان کشف و شهود و دریافت عینی و واقعی حقیقت ادراکات و تحلیلهای عقلانی و ذهنی باشد و از همین تحلیل بوضوح روشن می شود که در مکتب انسانهای متکامل طرق الى الله بعدد انفاس خلایق بوده و زبانهای شریعت و طریقت تفاوتشان میزان دریافت و ادراک مخاطبین میباشد و در میان آنها تغایر و بینونت واقعی موجود نمی باشد.
منبع: امید اسلام، معاونت پژوهشی موسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، چاپ و نشر عروج، چاپ اول، تهران، 1390
مقالات مرتبط
تازه های مقالات
ارسال نظر
در ارسال نظر شما خطایی رخ داده است
کاربر گرامی، ضمن تشکر از شما نظر شما با موفقیت ثبت گردید. و پس از تائید در فهرست نظرات نمایش داده می شود
نام :
ایمیل :
نظرات کاربران
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}