هر علیتی معلولیت لازم دارد (قسمت دوم)
در اصل هستی فاعلی که دارای اختیار محض باشد غیر از خدای جهان وجود ندارد و همه فاعلها که در عالم وجود دارند در فعلشان در تسخیر دیگری هستند..
بعد احتمال جدیدتری را ابزار کرده ومورد تحلیل قرار می دهند و به این نتیجه می رسند که اساسا مقولات عرضیه دو مقوله بیشتر نمی باشد. مقوله کیف و مقوله کم. و اما اموری که در آنها نسبیت لحاظ گردیده و از امور نسبی می باشند اینها را باید از امور واقعی و از مسائل فلسفه نظری خارج ساخت و در ردیف امور اعتباری دانست. که عقول اجتماعی و مدارک انسانی از آن نظر که انسان در محیط اجتماعی زندگی می نماید آنها را درک کرده و اعتبار می کند و آنها مانند کم و کیف نیستند که بنحو اطلاق در خارج وجود داشته باشند و از نوعى "بودن" برخوردار باشند برای اینکه نسبت و هرچیزی که متعلق به نسبت می باشد از امور اعتباری است کما اینکه بعضی از محققین روی آن تأکید داشته و بر آن تصریح کرده اند. و بعبارت دیگر جهات خارج و عالم عین ظرف و وعا حقایق جوهری. و عرضی متصوراتی هستند که در عالم خارج دارای مصادیق عینی می باشند و اما تصدیقات از این قبیل نمی باشند و ظرف تصدیقات، جهان خارج نمی باشد و نسبت در تصدیقات حال می شود. پس ظرف تصدیقات و نسبتهایی که در تصدیقات وجود دارد عالم ذهن است. خود تصدیقات از امور خارجی نمی باشند پس بنابراین رابط و نسبت و حکم همگی از قبیل امور عقلی و ذهنی بوده و از امور خارجی نمی باشند هرچند که خارج، به اصطلاح، محکی احکام عقلی می باشند. و اگر گفته می شود: جسم ابیض است، آنچه که در عالم خارج است جسم است که جوهر است. و بیاض الجسم است که عرض است. و وجود بیاض که وجود عرضی است عین وجود بیاض جسم است. اما قضیه: الجسم ابیض که دارای نسبت است امر خارجی نبوده و از امور نفسانی و ذهنی است که نفس آنها را اختراع کرده است. بنابراین اعراض نسبیه از قبیل امور اعتباری بوده و در ردیف امور واقعی که دارای حقیقت خارجیه هستند و عقل انسانی آنها را کشف کرده و به آنها می رسد و درک می کند، نمی باشد. و خارج هم ظرف آنها نمی باشد. و مقولات سه مقوله بیشتر نمی باشند: مقوله جوهر، مقوله کیف، مقوله کم.
فاعل تسخیری و فاعل بالاختیار
صدرالمتالهین (رضی الله عنه) در اسفار در بحث اقسام فاعل و بیان فاعل منحصر و فاعل مختار و توضیح فرق میان چنین دارند: اگر شما ای صاحب نظر و اندیشه درست بیاندیشید و از روی تعمق به حقایق عالم نظر بیافکنید خواهید دید در اصل هستی فاعلی که دارای اختیار محض باشد غیر از خدای جهان وجود ندارد و همه فاعلها که در عالم وجود دارند در فعلشان در تسخیر دیگری هستند؛ چه آنها که از قبیل فاعلهای مختار باشند و یا از قبیل فاعلهای مجبور. چون اکثر فاعلها در عین اینکه دارای اختیار هستند مجبور هستند. سید با دید نقادانه عبارت آخوند را مورد دقت و نقد قرار داده و با این دید آن را مورد تحلیل قرار میدهد و می فرماید: از آخوند جای تعجب دارد پس از آنکه خودش تصریح می فرماید فاعلهای تسخیری از قبیل فاعلهای ارادی نمی باشند و نسبت به افعالشان ادراک ندارند چون ملاک فاعل مختار بودن همان اراده و ادراک داشتن است. و نیز اثبات مینماند که اختیاری که انسان دارد ظل وشعاع فاعل مختار حقیقی که خدای عالم است می باشد و از همین طریق مسئله جبر و اختیار و امر بین الامرین بودن انسان را تحلیل کرده و بررسی می نمایند. پس چطور معتقد می شوند که همه عالم مسخر بامر الله اند؟ و مرادشان از فاعل تسخیری همان فاعل تسخیری اصطلاحی است و این مطلب خلاف تحقیق است که خود آخوند از برجستگان محققان است.فرق میان ادراک و علم سید بزرگوار هرجا به مطلبی رسیده است که دارای نوعی غموض و پیچیدگی بوده و میدان تفکر و اندیشه عمیق در آن باز بوده و غور زیادتری می طلبیده است از ورود و غواصی در آن نه تنها ابا نکرده است و بلکه با کمال شجاعت و مهارت وارد شده و به تمام جوانب و زوایای آن با حساسیت علمی سرزده و سربلند بیرون آمده و آشنا با مباحث علم و معلوم و عالم و در واقع مباحث مربوط به معرفت شناسی و علم و ادراک از همان مسائل است و هر اندازه انسان در آن وارد شده و پرداخته است به نتایج تازه تری دست یازیده است. و از جمله حرفها و سخنان نغز و جدیدی که ایشان به آن اشارت کرده و با حساسیت ویژه روی آن تأکید ورزیده است مسئله ای است که مربوط به علم و ادراک، و فرقی که میان آن دو گذاشته اند، می باشد. و اجمال آن چنین است که: شما قبلا دانستید و ما حقیقت قوس صعودی و نزولی را که از مراتب نفس آدمی بوده و انسان در سیر علمی و تکامل معرفتی به آن می رسد در مباحث مربوط به وجود ذهنی برای شما بیان کردیم و معلوم شد که ادراک برای نفس در مرتبه قوس صعودی فراهم میگردد و اما علم در مرتبه قوس نزولی بدست می آید چون علم عبارت است از آن حیثیت وجودی که وسیله عبور و ارتباط با خارج است و توسط آن انسان با جهان خارج رابطه برقرار کرده و آن را بر خودش مکشوف مینماید و در حقیقت حقایق خارجی را از طریق علم بدست می آورد و این معنی بر خلاف ادراک می باشد چون ادراک عبارت است از اینکه انسان به یک حقیقتی برسد و آن را بدست آورد و به آن نایل گردد بدون آنکه به نوعی کاشف از خارج بوده و حقایق خارجی را بر وی مکشوف و معلوم سازد. مانند اینکه انسان می تواند به قضایای ثانیه ادراک پیدا کند و آنها را بدست آورد انسان در رابطه با قضایای ثانیه داری ادراک می باشد. اما عالم نیست و علم ندارد. و یا مانند کسانیکه بصورت غلط و نادرست مطلبی را بدست می آورند ولی اگرچه از ادراک نسبت به آن برخوردار است ولی دارای علم نمی باشد و لذا صحیح است درباره او گفته شود او مدرک است ولی صحیح نیست درباره آن گفته شود عالم است.
منبع: امید اسلام، معاونت پژوهشی موسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، چاپ و نشر عروج، چاپ اول، تهران، 1390
مقالات مرتبط
تازه های مقالات
ارسال نظر
در ارسال نظر شما خطایی رخ داده است
کاربر گرامی، ضمن تشکر از شما نظر شما با موفقیت ثبت گردید. و پس از تائید در فهرست نظرات نمایش داده می شود
نام :
ایمیل :
نظرات کاربران
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}