آنچه که در فلسفه علت ومعلول آورده اند ده مقوله است یک مقوله جوهر، دو مقوله کیف، سه مقوله کم و هفت مقوله دیگر بنام مقولات نسبی و یا اعراض نسبی شناخته می شوند. اگر چه بعضی از فلاسفه این عدد را تقلیل داده و آن را چهار مقوله معرفی کرده اند و بعضی حرکت را مقوله مستقل دانسته و بر آن اضافه کرده اند و تعداد مقوله را به پنج رسانده اند. بعضی مقوله اضافه را حذف کرده و تعداد مقولات را کمتر از ده مقوله بحساب آورده اند و شاید احتمالات دیگری هم وجود داشته باشد. مطلب جدیدی که سید آورده اند این است که مقولات عرضی شش مقوله بیشتر نیست: کم و کیف و این متی، وضع، اضافه، جده، أن یفعل و ان ینفعل. مانند اسیر مقولات نبوده و نفس الامریت ندارد و در این جهت با دیگر مقولات مشترک نمی باشند و الا تعداد مقولات از ده مقوله هم گذشته و بیشتر خواهد شد چون جده هیات احاطه است نه هیات محیط و نه هیات محاط. و چون هر کدام از اینها هیاتهای جداگانه بوده و ریشه در واقع و نفس الامر دارد پس باید اینها را هم در ردیف مقولات قرار داد و مقوله جداگانه و مستقل بحساب آورد.

بعد احتمال جدیدتری را ابزار کرده ومورد تحلیل قرار می دهند و به این نتیجه می رسند که اساسا مقولات عرضیه دو مقوله بیشتر نمی باشد. مقوله کیف و مقوله کم. و اما اموری که در آنها نسبیت لحاظ گردیده و از امور نسبی می باشند اینها را باید از امور واقعی و از مسائل فلسفه نظری خارج ساخت و در ردیف امور اعتباری دانست. که عقول اجتماعی و مدارک انسانی از آن نظر که انسان در محیط اجتماعی زندگی می نماید آنها را درک کرده و اعتبار می کند و آنها مانند کم و کیف نیستند که بنحو اطلاق در خارج وجود داشته باشند و از نوعى "بودن" برخوردار باشند برای اینکه نسبت و هرچیزی که متعلق به نسبت می باشد از امور اعتباری است کما اینکه بعضی از محققین روی آن تأکید داشته و بر آن تصریح کرده اند. و بعبارت دیگر جهات خارج و عالم عین ظرف و وعا حقایق جوهری. و عرضی متصوراتی هستند که در عالم خارج دارای مصادیق عینی می باشند و اما تصدیقات از این قبیل نمی باشند و ظرف تصدیقات، جهان خارج نمی باشد و نسبت در تصدیقات حال می شود. پس ظرف تصدیقات و نسبتهایی که در تصدیقات وجود دارد عالم ذهن است. خود تصدیقات از امور خارجی نمی باشند پس بنابراین رابط و نسبت و حکم همگی از قبیل امور عقلی و ذهنی بوده و از امور خارجی نمی باشند هرچند که خارج، به اصطلاح، محکی احکام عقلی می باشند. و اگر گفته می شود: جسم ابیض است، آنچه که در عالم خارج است جسم است که جوهر است. و بیاض الجسم است که عرض است. و وجود بیاض که وجود عرضی است عین وجود بیاض جسم است. اما قضیه: الجسم ابیض که دارای نسبت است امر خارجی نبوده و از امور نفسانی و ذهنی است که نفس آنها را اختراع کرده است. بنابراین اعراض نسبیه از قبیل امور اعتباری بوده و در ردیف امور واقعی که دارای حقیقت خارجیه هستند و عقل انسانی آنها را کشف کرده و به آنها می رسد و درک می کند، نمی باشد. و خارج هم ظرف آنها نمی باشد. و مقولات سه مقوله بیشتر نمی باشند: مقوله جوهر، مقوله کیف، مقوله کم.
 

فاعل تسخیری و فاعل بالاختیار

صدرالمتالهین (رضی الله عنه) در اسفار در بحث اقسام فاعل و بیان فاعل منحصر و فاعل مختار  و توضیح فرق میان چنین دارند: اگر شما ای صاحب نظر و اندیشه درست بیاندیشید و از روی تعمق به حقایق عالم نظر بیافکنید خواهید دید در اصل هستی فاعلی که دارای اختیار محض باشد غیر از خدای جهان وجود ندارد و همه فاعلها که در عالم وجود دارند در فعلشان در تسخیر دیگری هستند؛ چه آنها که از قبیل فاعلهای مختار باشند و یا از قبیل فاعلهای مجبور. چون اکثر فاعلها در عین اینکه دارای اختیار هستند مجبور هستند. سید با دید نقادانه عبارت آخوند را مورد دقت و نقد قرار داده و با این دید آن را مورد تحلیل قرار میدهد و می فرماید: از آخوند جای تعجب دارد پس از آنکه خودش تصریح می فرماید فاعلهای تسخیری از قبیل فاعلهای ارادی نمی باشند و نسبت به افعالشان ادراک ندارند چون ملاک فاعل مختار بودن همان اراده و ادراک داشتن است. و نیز اثبات مینماند که اختیاری که انسان دارد ظل وشعاع فاعل مختار حقیقی که خدای عالم است می باشد و از همین طریق مسئله جبر و اختیار و امر بین الامرین بودن انسان را تحلیل کرده و بررسی می نمایند. پس چطور معتقد می شوند که همه عالم مسخر بامر الله اند؟ و مرادشان از فاعل تسخیری همان فاعل تسخیری اصطلاحی است و این مطلب خلاف تحقیق است که خود آخوند از برجستگان محققان است.
 
فرق میان ادراک و علم سید بزرگوار هرجا به مطلبی رسیده است که دارای نوعی غموض و پیچیدگی بوده و میدان تفکر و اندیشه عمیق در آن باز بوده و غور زیادتری می طلبیده است از ورود و غواصی در آن نه تنها ابا نکرده است و بلکه با کمال شجاعت و مهارت وارد شده و به تمام جوانب و زوایای آن با حساسیت علمی سرزده و سربلند بیرون آمده و آشنا با مباحث علم و معلوم و عالم و در واقع مباحث مربوط به معرفت شناسی و علم و ادراک از همان مسائل است و هر اندازه انسان در آن وارد شده و پرداخته است به نتایج تازه تری دست یازیده است. و از جمله حرفها و سخنان نغز و جدیدی که ایشان به آن اشارت کرده و با حساسیت ویژه روی آن تأکید ورزیده است مسئله ای است که مربوط به علم و ادراک، و فرقی که میان آن دو گذاشته اند، می باشد. و اجمال آن چنین است که: شما قبلا دانستید و ما حقیقت قوس صعودی و نزولی را که از مراتب نفس آدمی بوده و انسان در سیر علمی و تکامل معرفتی به آن می رسد در مباحث مربوط به وجود ذهنی برای شما بیان کردیم و معلوم شد که ادراک برای نفس در مرتبه قوس صعودی فراهم میگردد و اما علم در مرتبه قوس نزولی بدست می آید چون علم عبارت است از آن حیثیت وجودی که وسیله عبور و ارتباط با خارج است و توسط آن انسان با جهان خارج رابطه برقرار کرده و آن را بر خودش مکشوف مینماید و در حقیقت حقایق خارجی را از طریق علم بدست می آورد و این معنی بر خلاف ادراک می باشد چون ادراک عبارت است از اینکه انسان به یک حقیقتی برسد و آن را بدست آورد و به آن نایل گردد بدون آنکه به نوعی کاشف از خارج بوده و حقایق خارجی را بر وی مکشوف و معلوم سازد. مانند اینکه انسان می تواند به قضایای ثانیه ادراک پیدا کند و آنها را بدست آورد انسان در رابطه با قضایای ثانیه داری ادراک می باشد. اما عالم نیست و علم ندارد. و یا مانند کسانیکه بصورت غلط و نادرست مطلبی را بدست می آورند ولی اگرچه از ادراک نسبت به آن برخوردار است ولی دارای علم نمی باشد و لذا صحیح است درباره او گفته شود او مدرک است ولی صحیح نیست درباره آن گفته شود عالم است.
 
منبع: امید اسلام، معاونت پژوهشی موسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، چاپ و نشر عروج، چاپ اول، تهران، 1390