بحران هويت در ايران معاصر






قبل از بررسي عوامل ايجاد کننده ي بحران هويت در جامعه ي ايران معاصر لازم است به تعريفي از بحران و بحران اجتماعي دست يابيم:
تعريف بحران (Crises): از ريشه ي يوناني در معناي جور کردن، قضاوت، لحظه ي احساس و مشاجره، گرفته شده است. بحران به معناي تغيير و پديد آمدن يک بيماري است. بحران حالت و فرآيندي است که طي آن تعادل ناپديد مي شود. برخي بحرانها، تدريجي، برخي منظم، و برخي غير قابل پيش بيني هستند. در بحران هويت تعادل رواني و روحي افراد نامتعادل مي شود.
بحران اجتماعي: عبارت است از «اختلالاتي که تعادل عمومي، عملکرد به هنجار و معمول حيات اجتماعي را به مخاطره مي اندازند. گاهي بحران اجتماعي فقط جزيي از اجتماع را فرا مي گيرد يا با مسايل اجتماعي خاص مرتبط مي شود و گاهي عمومي هستند. در مجموع ساختها و نهادهاي يک جامعه اثر مي گذارد.» (1)
بحران اجتماعي عمومي ناشي از عدم توانايي جامعه در حفظ و استقرار نظم است و از طرف ديگر نيروهاي دروني توان حل مسائل اجتماعي را ندارند. لذا ساخت بحران زده خواهد بود و با کوچک ترين بي نظمي، حيات جامعه به مخاطره مي افتد.
بي هويتي بحران است، بحران تدريجي که در طولاني مدت حيات طبيعي و نظم جامعه را به مخاطره مي اندازد. افراد چون سازنده ي اجتماع هستند و اجتماع چون در صحنه ي رقابت بين جوامع قرار دارد، لذا نيازمند به افراد هدفمند، خودآگاه و با اراده است. چرا که قدرت، توسعه و رفاه در سايه ي وجود چنين افرادي حاصل مي شود. حال اگر جامعه اي فاقد چنين افرادي باشد، افرادي که نه خود، نه گذشته و نه جامعه ي خود را نمي شناسند، نه هدفي دارند و نه ابداع، آيا تداوم حيات جامعه امکان دارد؟
به لحاظ روان شناسي افراد بي هويت افرادي سر در گم، سرگردان و آشفته و پريشان هستند. سر در گم در اهداف، سرگردان در اعمال و آشفته و پريشان نسبت به ذهن نمي دانند که هستند، چه مي خواهند و چه بايد انجام دهند.
گذشته اي که گران به دست مي آيد و آينده اي که با تلاش و مشقت توأم است.
فرد بي هويت بريده از گذشته و بدبين به آينده است. ظواهر مي پذيرد بدون آنکه باطن را دريابد.

شکاف هاي اجتماعي و بحران هويت:

وجود حدي از تعارض و تضاد امري طبيعي است. خصوصا در اجتماعات انساني به دليل وجود تنوع نظرات، سلايق و برداشتها، همواره اين تعارضات وجود دارد.
در کشورهاي جهان سومي اين تعارضات بيشتر است که تداومشان منجر به به روز بحرانها و شکاف هاي اجتماعي مي شود. شکاف هاي اجتماعي (تعارضات مذهبي، اخلاقي، سياسي و...) موجب تقسيم و تجزيه ي افراد جامعه و شکل گيري جناحها و گروه بنديها مي شود. (2) تشکيل احزاب و گروه هاي سياسي نيز ناشي از شکاف هاي اجتماعي هستند. شکاف هاي اجتماعي از تنوعات تاريخي، جغرافيايي متأثراند و از جامعه اي به جامعه ي ديگر متفاوت، لذا در بررسي اين شکاف هاي اجتماعي بايد شرايط خاص آن جامعه را در نظر گرفت.
گاهي اين شکاف ها غير فعال و گاهي فعال هستند. البته در شرايطي شکاف هاي غير فعال در آينده فعال مي شوند. مانند شکاف هاي طبقاتي و گاهي اوقات برعکس شکاف هاي فعال تبديل به غير فعال مي شوند مانند شکاف هاي مذهبي در جوامع صنعتي. در حقيقت شکاف به آن ستيزهايي اطلاق مي شود که ريشه در بطن جامعه دارند و ساختاري هستند. در ايران خصوصا شکاف هاي اجتماعي پديد آمدنشان ناشي از مدرنيسم است که انقلاب مشروطه نيز جزئي از مدرنيسم در ايران بود. مدرنيسم در ايران تا قبل از انقلاب بر سه پايه استوار بود؛
اولين پايه ي مدرنيسم در ايران سکولاريسم بود. عده اي طرفدار اين نظر بودند که براي مدرن شدن بايد دين را زدود و سياست را از دين جدا نمود. بنابراين مدرن شدن با مبارزه با دين يکي شد، خصوصا در دوره ي رضاشاه. دومين پايه ي مدرنيسم وابستگي به بيگانگان و تقليد صرف از الگوي خارجي براي مدرن شدن بود. که به نوعي ادامه ي همان سکولاريسم بود و پايه ي سوم بي توجهي به پيرامون بود. قوميتها مورد بي توجهي دولت بودند و فقط شهرها و زندگي شهري مورد توجه قرار گرفتند. نتيجه ي طبيعي اين نوع مدرنيسم ايجاد يک سلسله شکاف هايي در جامعه شد که تا به امروز فعال و تأثير گذار بر حيات سياسي، اقتصادي، فرهنگي و اجتماعي ايران مي باشند. اولين و مهم ترين شکاف، شکاف دين و دولت است. تضاد و مبارزه ي نيروهاي مذهبي و غير مذهبي، مذهب و سياست و... که سال هاي سال در جامعه ما ( خصوصا در قبل از انقلاب) وجود دارد ناشي از همين شکاف است. وابستگي به بيگانگان سبب به وجود آمدن شکاف ديگري بنام شکاف داخلي و خارجي شد. و بي توجهي به پيرامون سبب ايجاد شکاف مرکز و پيرامون يا شهر و روستا شد که نتيجه ي هر کدام پديد آمدن بحران هاي هويت مذهبي، هويت ملي و هويت قومي شد.
با توجه به مطالب فوق مي توان ادعا کرد که بحران خيزي جامعه ي ايران ناشي از تقابل سنت و مدرنيته است. و بحران هويت ريشه در روند مدرنيزاسيون جامعه ايران از اوايل سلطنت قاجار دارد. فرهنگ غرب با استفاده از دو ابزار ايدئولوژي و فناوري خود تهديدگر ساير تمدنها است که تمدن ايراني اسلامي جامعه ما نيز از تيررس آن مصون نماند.
عوامل مؤثر و تشديد کننده ي بحران هويت ملي در ايران:
چون هويت ملي در چارچوب مرزهاي يک کشور مفهوم مي يابد، لذا در بررسي علل بوجود آورنده بحران هويت ملي يک کشور مانند ايران، بايد به شرايط تاريخي، جغرافيايي، مذهبي، سنتي، سياسي و ... آن جامعه توجه نمود. بنابراين تجويز کلي عوامل بحران زا براي تمام کشورها و جوامع امکان پذير نيست. اما در يک تقسيم بندي کلي مي توان اين عوامل را به عوامل داخلي و خارجي تقسيم نمود. اولي متوجه شرايط دروني آن جامعه و دومي به شرايط بيروني و بين المللي توجه دارد. و چون گفتيم در علوم اجتماعي و مطالعات فرهنگي، هويت وجه تمايز من با ديگري و ما با ديگران است، هويت منبع شناخت و راهنماي رفتار انسان، احساس و ... خواهد بود. بنابراين هويت ايراني شناخت خاص خود را مي خواهد که اين شناخت با تاريخ اين کشور عجين است.

عوامل ايجاد کننده ي بحران هويت:

الف) ورود مدرنيته و برخورد فرهنگ ايران با غرب
ب) عوامل تکنيکي از قبيل رسانه ها و ابزارهاي ارتباطي
پ) تبليغات و گسترش مدگرايي
ت) وسائل نقليه
ث) نفوذ مستقيم و ملموس خارجيان در ايران
ج) موسيقي
د) مهاجرت
هـ) عدم اجراء و رعايت قانون
هر يک از موارد فوق الذکر فرد ايراني را مواجه با مسائلي تازه، دنياي نو و ...
نموده که با گسترش هر کدام و عادت فرد به آنها، روز به روز فرد از گذشته ي خود بريده و ذوب و جذب در غرب مي شود، به طوري که تا مرز از خود بيگانگي (اليناسيون) مي رسد.
در بين عوامل ذکر شده با توجه به کارکرد ويژه رسانه ها در دنياي امروز و محسوس تر بودن آنها در جامعه فعلي ايران به شرحي در اين باره مي پردازيم:
هويت و رسانه ها: امروزه با گسترش رسانه ها به کمک تکنولوژي برتر، رسانه ها، به يکي از مهم ترين منابع معرفتي و انتقال دهنده ي آن تبديل شده است. امروزه رسانه ها مؤثر در روابط بين اجزاي معرفتي، عاطفي، شناختي و رفتاري انسان ها هستند. لذا رسانه هاي جمعي مي توانند مهم ترين عامل در توليد، انعکاس، انتقال و بازسازي هويتهاي اجتماعي و فرهنگي باشند.
طبق مدل چرخه ي فرهنگ دو گاي و هال، رسانه هاي جمعي به عنوان شاهراه در فرايند هويت بخشي در جامعه نقش دارند. در اين مدل رسانه هاي جمعي رابطه اي دو سويه با جامعه دارند، هم توليد کننده ي نمادها هستند و هم معرفي کننده و انتقال دهنده ي نمادها.
در کشورهاي جهان سومي، متأسفانه رسانه هاي جمعي رابطه اي دو سويه با فرهنگ و مردم ندارند. رسانه ها سخنگوي اکثريت مردم نيستند.
از طرفي ديگر با توجه به تغييراتي که در چند دهه ي اخير در رسانه هاي جمعي پديد آمده است تأثيرات آنها نيز به طبع بيشتر شده است. بين المللي و جهاني شدن رسانه ها، رواج پخش تجاري و تکثر رسانه ها، رواج روزنامه نگاري مردمي و تضعيف رسانه هاي ملي از جمله ي اين تغييرات است. بنابراين اولا کشورها ديگر نمي توانند رسانه ها را مانند قبل فرض کنند، ثانيا، رسانه هاي ملي تبديل به بخش کوچکي از طيف رسانه اي شده اند. بنابراين سانسور واقعيت و پنهان کاري چندان ميسر نيست.
بنابراين امروزه با قدرت يافتن رسانه ها در انتقال معاني و فرهنگ، هويت نيز بيشتر تحت تأثير قرار مي گيرد. رسانه ها هم هويت يابي مي کنند و هم هويت دهي. در ايران از آنجايي که رسانه ها (به علت عدم برخورداري از فناوريهاي پيشرفته و نيز محدوديت سرمايه) سهم کمي در انتقال فرهنگي دارند و از طرفي ديگر بيشتر مصروف در بخش سرگرمي هستند، کارکرد مؤثري نه در تقويت هويت جامعه دارند، و نه در هويت بخشي جديد. از طرفي ديگر هجوم سيل آساي اخبار، تبليغات و مفاهيم و ... از طريق وسايل خبري و رسانه اي خارجي، معاني و مفاهيم فرهنگي بيگانه اشاعه و ترويج و از طرف ديگر اعتماد مردم نسبت به رسانه ها کمتر مي شود. لذا در طولاني مدت رغبت رجوع به رسانه هاي خارجي بيشتر و در نتيجه هويت ايراني بيشتر در معرض خطر فراموشي قرار مي گيرد.

عوامل تقويت کننده ي هويت در ايران:

شايد ذکر و شمارش عوامل مختلف و توضيح هر کدام در اين جا ممکن نباشد، اما در مجموع مي توان به سه عامل اشاره نمود که در صورت توجه به آنها تا حدي به رفع بحران هويت کمک مي شود:
الف) آموزش: (توجه به امر آموزش و پرورش)
ب) ترويج، اشاعه و تبليغ فرهنگ اصيل ايراني - اسلامي: (کارکرد مناسب رسانه ها و صدا و سيما)
پ) توجه به کانون خانواده به عنوان اولين محيط اجتماعي

پي نوشت :

1. فرهنگ علوم اجتماعي آلن بيرو ترجمه باقر ساروخاني انتشارات کيهان. ص 349
2. جامعه شناسي سياسي حسين بشيريه. ج دوم 1374. ص 99

منبع:کتاب طرح تحقيقاتي شهر اسوه