30 آبان 1388 / 3 ذی القعده 1430 / 21 نوامبر 2009
30 آبان 1388 / 3 ذی القعده 1430 / 21 نوامبر 2009
30 آبان 1388 / 3 ذی القعده 1430 / 21 نوامبر 2009 |
دولت، درزمان صدارت احمد قوامالسلطنه لايحهاي تنظيم كرد كه بر اساس آن، امتياز استفاده از نفت شمال ايران به شركت معروف آمريكايي با نام "استاندارد اويل" واگذار ميشد. بر اساس توافق بين دولت و مجلس، اين لايحه به طور محرمانه به تصويب رسيد تا شوروي و انگليس در آن مداخله نكنند. علت واگذاري امتياز نفت شمال گذشته از منافع مالي، براي ايجاد توازن در سياست خارجي بود و دولت ايران ميل داشت كشور سومي نيز در ايران دست به فعاليت هاي اقتصادي بزند. دو روز پس از تصويب اين لايحه، سر و صداي دولت شوروي بلند شد و طي يادداشتهايي به وزرات خارجه ايران، اعتراض شديداللَّحن خود را كه در حقيقت، حكم اولتيماتوم داشت، تسليم كرد. متعاقب اعتراض دولت شوروي، دولت انگلستان نيز يادداشتي تسليم دولت ايران نموده و به اين امر اعتراض كرد. شوروي ضمن اعتراض خود، خواهان اجراي معاهده سابق نفت خود با ايران شد ولي از آنجا كه اين امر، خلاف قانون اساسي صورت گرفته بود، نمايندگان مجلس شوراي ملي در برابر اعتراض شوروي و انگليس ايستادند و به اولتيماتوم آنها توجهي نكردند. |
عبدالحسين فرمانفرما ملقب به نصرتالدوله، سالار لشكر و فرمانفرما، برادرزاده محمدشاه قاجار و پسرعموي ناصرالدين در حدود سال 1232ش (1273ق) در تهران به دنيا آمد و پس از پايان دروس دارالفنون به خدمت نظام درآمد. وي در مقام نظامي ترقي نمود به طوري كه در سفر ناصرالدين شاه به اروپا، رياست گارد حفاظت از شاه را بر عهده گرفت و پس از بازگشت از اروپا، با لقب فرمانفرما، به حكمراني كرمان و بلوچستان منصوب شد. فرمانفرما از آن پسبارها در مقامهاي گوناگون جابجا شد تا اينكه در دولتي كوتاه، صدارت يافت، ولي پس از كودتاي اسفند 1299، در زمره رجالي بود كه به بند و زنجير گرفتار آمد و در تمام دوران حكومت سه ماهه سيدضياءالدين طباطبايي، در زندان به سر برد. پس از كنار رفتن سيدضياء و آزادي فرمانفرما، كاري به وي واگذار نشد و فقط در مراسم و جشنهاي دربار شركت ميكرد. فرمانفرما، علي رغم نزديكي زيادي كه به رضاخان داشت، در زمان حكومت او، داراي پست دولتي نگرديد و به عنوان رجل سياسي كه چهل سال در اين عرصه فعاليت داشت، مطرح بود. فرمانفرما جمعاً ده بار استاندار و حاكم ولايتهاي گوناگون، نه بار وزير و دو بار رييس دولت شد. وي مردي پركار و مستبد بود، دركارها، بيشتر حيله را به كار ميبست و در هنگام ضرورت، چاپلوسي مينمود. در سياست خارجي معتقد به همكاري با انگليسها بود و مطامع آنان را دنبال ميكرد. زندگاني فرمانفرماي شبيه يك وزارتخانه كوچك بود. به علت املاك وسيعي كه در تهران و شهرستانها تدارك ديده بود، مباشريني از طرف وي، آنها را اداره ميكردند و او در سالهاي آخر عمر، به اين كارها مشغول بود. او براي نگاه داشتن ثروت هنگفت خود، با توجه به تغييرات زمان، منعطف ميشد چنانكه پس از تغيير رژيم استبداد به مشروطه و بعد از تزلزل قاجار و استقرار پهلوي، به اين خوي انعطافپذير، متوسل ميگرديد. فرمانفرما سرانجام در سيام آبان 1318 ش در 86 سالگي در گذشت و در شهر ري مدفون گرديد. |
آيت الله العظمي حاج ميرزا محمدتقي شيرازي فقيه عاليقدر و مبارز ظلم ستيز درنجف اشرف درگذشت و پيكرش را دركربلا بخاك سپردند. ايشان پس ازاتمام نحصيلات مقدماتي به كربلا سفركرد و نزد مجاهد كبيرميرزاي شيرازي به دانش اندوزي پرداخت. آيت الله محمد تقي شيرازي بعد ازوفات آيت الله خراساني رياست مسلمانان را درسامرا بعهده گرفت و با وجود مشغله فراوان تأليفات متعددي ازخود به يادگارگذاشت. «حاشيه برمَكاسِب» ازجمله اين آثاراست. |
ابوريحان بيروني، در شهر بيرون در حوالي خوارزم از شهرهاي قديم ايران متولد شد. وي از خردسالي به تحصيل علم و دانش، علاقه نشان داد و آموختن را آغاز كرد. ابوريحان در نوجواني موفق شد در محضر رياضيدان و ستارهشناس بزرگ خوارزم، ابونصر خوارزمي، به تحصيل رياضي و نجوم بپردازد. او درعلومي چون تاريخ، جغرافي، نجوم و رياضيات سرآمد عصر خود بود. بيروني درسفري به هند با علما و حكماي آن ديار ملاقات كرد وپس از آموختن زبان سانسكريت، اطلاعات لازم را درجهت تاليف كتاب خود به نام "مالَلهِند" به دست آورد. ابوريحان، تاليفات بسياري نيز در نجوم، منطق و حكمت دارد كه آثار او را بيش از يكصد و ده عنوان ذكر كردهاند. او در استفاده از مطالب واطلاعات در آثارش، شيوهاي نقادانه و موشكافانه داشت. از اين رو، آثار و نوشتههاي ابوريحاين از معتبرترين منابعِ بررسي آثار پيشينيان و معاصرانش به شمار ميآيد. وي تا آخرين لحظات عمر از آموختن دست برنداشت. وفات ابوريحان در سال 440 ق در هفتاد و هشت سالگي در غزنه روي داد. |
افضل الدين بديل بن علي خاقاني شرواني ، معروف به حَسّانُ العَجَم از بزرگترين شاعران قصيده گوي و از اركان مسلّم شعر فارسي به شمار ميرود. وي نزد عمويش ، كافي الدينعمر بن عثمان، و پسر عمَّش، وحيدالدين عثمان، علوم ادبي و حكمت را فرا گرفت و مدتي در خدمت ابوالعلاء گنجوي ، دانشمند مشهور آن زمان، تلمذ كرد و به دامادي او درآمد. او سالياني در خدمت منوچهر شِروانشاه و پسرش بود و مدح ايشان ميگفت. مرگ فرزند و حبس و ديگر مصايب بر او روي نمود و در اواخر عمر به عُزلت نشست. قوت انديشه و مهارت او در تركيب الفاظ و خلق معاني، ابتكار مضامين جديد، استفاده از راههاي خاص در توصيف و تشبيه و آوردن رديفهاي مشكل از خواص شعري او محسوب ميشوند. تركيبات او غالباً با خيالات بديع همراه و با استعارات وكناياتِ عجيب آميخته است و معاني خاصي را كه تا عهد او سابقه نداشته، در بردارد. خاقاني بر اثر احاطه به غالب علوم و اطلاعاتِ عهدِ خود و قدرت خارق العادهاي كه در استفاده از آن اطلاعات در كلام داشته، توانسته است مضامين علمي بيسابقه در شعر ايجاد كند. خاقاني در 595 ق در 75 سالگي در تبريز وفات يافت و در مقبرةالشعراي سرخاب مدفون شد. |
آيت اللَّه شيخ حسين بن عبدالكريم رشتي نجفي كاظمي، فقيه، اصولي، متكلم و محدث، در نجف نزد حضرات آيات، علامه سيدمحمد كاظم طباطبايى يزدي و محقق خراساني، فقه و اصول آموخت و بعد از استادانِ خود، مدرس بزرگي در حوزه شد. پس از مدتي راهي كاظمين گرديد و مجلس درس خود را در آن شهر تشكيل داد. از اين فقيه والامقام آثار چندي به يادگار مانده است كه خُلاصَةُ الفقه و حاشيه بر كفايه از آن جملهاند. آيتاللَّه شيخ حسين رشتي نجفي در كاظمين ديده از جهان فرو بست و در صحن مطهر امام كاظم و امام جواد(عليهما السلام) به خاك سپرده شد. |
ملامحمد هاشم خراساني معروف به ثقةالاسلام در سال 1280 ق در مشهد به دنيا آمد. پس از فرا گرفتن مقدمات علوم، رهسپار نجف اشرف گرديد و در مدت دوازده سال از محضر عالماني همچون آخوند خراساني و سيد اسماعيل صدر بهرهمند شد. ملاهاشم خراساني پس از بازگشت از نجف، به مشهد رفت و در حوزهي درس آيت اللَّه سيدعلي حائري يزدي شركت جُست و از آن پس به تحقيق و تاليف همت گمارد. آثار متعددي از ملامحمدهاشم خراساني به جاي مانده كه مهمترين آنها عبارتند از: مُنتَخَبُ التواريخ به فارسي در تاريخ معصومان و برخي از امامزادگانِ مدفون در ايران و نيز علمايى كه در مشهد، هرات، اصفهان و شيراز به خاك سپرده شدهاند ؛ حُسنُ العاقبةُ في سَعادَةِ الخاتَمه و نيز غايَةُ الآمال في حُسنِ خواتيم الاعمال. سرانجام اين عالم گرانقدر در سال 1352 ق برابر با 1313 ش در هفتاد و دو سالگي در مشهد به لقاءاللَّه پيوست و در همان شهر به خاك سپرده شد. |
فرمان تاريخي معروف به «فرمان برلين» ازطرف ناپلئون بناپارت امپراتور فرانسه صادرشد. به موجب اين فرمان كليه كشورهاي اروپايي تحت نفوذ فرانسه ازهرگونه تجارت با انگلستان منع شدند. اين اقدام ناپلئون واكنشي درمقابل محاصره دريايي بود كه ازماه مه همان سال انگلستان عليه فرانسه آغازكرده بود. |
براي نخستين بار در تاريخ تلاش بشر براي پرواز به فضا يك بالون به آسمان فرستاده شد. بااين بالون دو تن ازجلمه يك فيزيكدان فرانسوي بنام«دو روزيه» به آسمان پروازه كرند. دوروزيه ازدوران تحصيل درانديشه ايجاد وسيله اي براي صعود به آسمان بود و سرانجام زماني كه برادران «مونگو لفيه» اولين بالون را ساختند او نيز با ساخت بالوني دراين روز پرواز كرد و راه فضا را گشود. گفتني است اين فيزيكدان درجريان يك پرواز تحقيقاتي برفراز درياي «مانش» سقوط كرده و ناپديد شد. |
فرانسوا ماري آروئه معروف به ولتر، اديب و فيلسوف معروف فرانسوي، در 21 نوامبر 1694م در پاريس به دنيا آمد. وي در محيطي تحصيلات خود را ادامه داد كه آزادي انديشه تا قعر لذات جسماني مجاز شمرده ميشد. با اين حال وي ذوق ادبي خود را در سرودن هجوياتي عليه برخي مقامات حكومت به كار گرفت و به همين علت به زندان افتاد. هرچند ولتر پس از يازده ماه زندان بر اثر كوشش دوستانش آزاد شد ولي در استحكام و مقاومت روحي وي خللي ايجاد نگرديد و باز كار را شروع كرد و در نتيجه براي بار دوم به زندان افتاد. اما آزادي وي از زندان برابر با تبعيد او از فرانسه گرديد و ولتر راهي انگلستان شد. او سالياني در انگلستان اقامت گزيد و پس از مطالعه و آشنايى با برخي متفكران آن سامان، در گوشهاي به انتشار آثار خود پرداخت. ولتر در آثار خود، انسان را به تامل و ترديد و سنجش ميكشاند. خرافات و موهومات را خوار ميشمرد و واعظان ياوهگو و متشرّعان نادرست را به بادِ مسخره ميگيرد. او ظلم و قساوت و تبعيض را رذيلت ميدانست و حكومت جور و اجحاف را، منشأ مفاسد اخلاقي ميشمرد. ولتر با زبردستي و ظرافت تمام توانسته است با گرداندن كلام از صورتي به صورت ديگر، طنزآميزترين تاثير را به نوشتههاي خود بدهد. تعبيرهاي وي هميشه شيرين و ماهرانه و بيتكلف است. به همان اندازه كه اثر قلمش نوربخش است، طنزهايش ويرانگر ميباشند. همچنين ايجاز و وضوح، خصوصيتي است كه در همه نوشتههاي او وجود دارد. ولتر در سال 1755م ساكن ژنو شد و از آن زمان به بعد، خانه او، كانون علم و ادب اروپا گرديد. از ولتر آثار متعددي برجاي مانده كه فرهنگ فلسفي، تاريخ پتر كبير، ساده دل، ژول سزار و مكاتبات شامل هجدههزار نامه از آن جمله است. با اين حال، آثار فلسفي ولتر شهرت بيشتري داشت كه انديشههاي او را در مدت عمر دراز نمايان ميساخت، از خوشبيني دوره جواني تا بدبيني سالهاي بعد. مذهب واقعي او تقوايى بود آميخته با وجدان و بر اساس اغماض مذهبي. وي به امور ماوراءالطبيعه، جز به قدرت الهي به چيزي عقيده نداشت و مذهب كاتوليك را سدي براي تجلي روح بشر ميپنداشت. ولتر كه به آزادي انديشه و بيان و اصول حقوق انساني پايبند بود، مصلح و پيشواي جامعه و يكي از اركاني معرفي شد كه جامعه را براي انقلاب فرانسه كه يازده سال پس از مرگش به وقوع پيوست، آماده كرد. شيوه انشاء ولتر ممتاز بود. هيچ كس روشنتر، زيباتر و صحيحتر از وي به زبان فرانسوي ننوشته است و نه تنها در نثر، بلكه در شعر نيز از ظرافت طبع برخوردار بود، همچنين به عنوان تراژدينويس بزرگ زمان شهرت داشت. ولتر به طور شگفتانگيزي داراي تناقص اخلاقي بود، خودپسند، تند مزاج، كينهور، جاهطلب و در عين حالْ، جوانمرد و مدافع پرشور ستمديدگان و داراي خصلت انساني. از قدرتي عجيب در كار برخوردار بود، چنانكه در 83 سالگي هنوز از نظر فكري فعال مانده بود. ولتر از بيست سالگي به شهرت رسيد و اين شهرت و محبوبيت را تا دم مرگ حفظ كرد. فرانسوا ولتر سرانجام در 30 مه 1778م به علت خستگي و كار زياد در هشتاد و چهار سالگي درگذشت. او معتقد بود كه بهترين كشور، كشوري است كه در آن فقط قانون حكومت كند، گرچه تصور ميكرد چنين كشوري وجود ندارد. همچنين اين جمله از اوست. "اگر خدا نباشد بايد آن را اختراع كرد". |
لوكزامبورگ كشور كوچكي در غرب اروپااست كه در سال 1684م پس از يك قرن از حاكميت اسپانيا خارج و به تصرف فرانسه درآمد، اما 13 سال بعد دوباره به اسپانيا واگذار شد. لوكزامبورگ در سال 1713م تحت سلطه اتريش قرار گرفت و تا سال 1795 كه توسط ناپلئون تصرف گرديد، همچنان در مالكيت اتريش بود. در سال 1815 هنگامي كه ناپلئون بُناپارت شكست خورد، كنگره ويِن به لوكزامبورگ عنوانِ مهيندوكنشين داد و جزو اتحاديه آلماني، با كشور هلند تحت اداره واحد قرار گرفت. لوكزامبورگ از سال 1839 تا 1867م به صورت يك دوكنشين مستقل اداره گرديد. با انحلال كنفدراسيون آلماني، در 21 نوامبر 1866م، لوكزامبورگ به استقلال اوليه دست يافت، هرچند تا سال 1890، تحت فرمان پادشاهان هلند باقي ماند. سال بعد و در جريان پيمان لندن در 11 مه سال 1867م بيطرفي لوكزامبورگ تضمين شد و اين كشور به يك مهيندوكنشين مستقل مبدل گرديد. لوكزامبورگ كشور كوچكي است در همسايگي آلمان، بلژيك و فرانسه با مساحت 2/586 كيلومتر مربع و جمعيت 431 هزار نفر، كه اكثريت آنان پيرو آيين كاتوليك هستند و به زبان فرانسوي صحبت ميكنند. پايتخت اين كشور شهر لوكزامبورگ و واحد پول آن يورو ميباشد كه جايگزين فرانك شده است. اشسورآلزت و ديفردانژ از شهرهاي مهم آن هستند. نظام سياسي حاكم بر اين كشور كوچك اروپايي مشروطه سلطنتي است.(ر.ك: 13 نوامبر) |
فالانژ نام حزبي است كه ابتدا در سال 1933م در اسپانيا تأسيس شد و همانند فاشيسم بر قدرت و حاكميت دولت تكيه ميكند. سه سال پس از تأسيس حزب فالانژ اسپانيا، پيِر جُميِّل، سياستمدار لبناني، پس از سفر به آلمان نازي و فراگرفتن اصول و شيوه نازيسم، حزب كتائب يا فالانْژْ لبنان را در 21 نوامبر 1936م با همكاري برخي از دوستانش تأسيس كرد. هدف اصلي اين حزب ايجاد حس مسئوليت ملي و نظم جوانان بود كه با شعار خدا، ميهن، خانواده و پيام "اولْ لبنان" وارد صحنه سياسي شد و با طرح شعارهاي ناسيوناليستي به سرعت توانست به جذب نيروهاي واقعگرا اقدام نمايد. حزب فالانژ لبنان از سويى با پانعربيسم مخالفت ميكرد و از سوي ديگر به همكاري اقتصادي با كشورهاي عربي تاكيد داشت، اما هدف طبيعي اين حزب مانند ساير احزاب، كسب قدرت و تسلط بر سرنوشت سياسي - اقتصادي لبنان بود. در مسير تاريخي حضور اين حزب در صحنه سياسي لبنان ميتوان به مواردي از قبيل مبارزه جهت استقلال لبنان، حضور در سنديكاها و نفوذ در مراكز اقتصادي، مخالفت با سياستهاي پانعربيسمي و مشاركت در دولت اشاره نمود. اما آنچه حزب فالانژ در عرصه نظامي انجام داد مسئله جنگ داخلي لبنان در سال 1975م بود كه نه تنها در آغاز و شكلگيري آن نقش موثري داشت بلكه در جريان آن، صدها نفر از مسلمانان را قرباني عمليات كينه توزانه خود نمود، به ويژه آن كه اين حزب داراي يك بازوي نظامي بود كه از شبه نظاميان مجهز به سلاحهاي سبك و سنگين و پليس و نيز شبه نظاميان آماده براي عمليات تشكيل ميگرديد. جنايات بيشمار فالانژها بعد از جنگ داخلي لبنان ابعاد تازهاي يافت و آنان با گسترش فعاليتها و تحركات سياسي و نظامي خود توانستند چهرهاي خشن و وحشيانه و غير بشري از خود به نمايش گذارند. عملكرد حزب فالانژ لبنان بدون ترديد نه تنها در خدمت لبنان و مردم آن نبود بلكه به عنوان بازوي نظامي رژيم صهيونيستي در لبنان عمل ميكرد كه دخالت مستقيم آنان در ربودن چهار ديپلمات ايراني در تابستان 1982م از آن جمله است. |
پِتْروس غالي، دبيركل پيشين سازمان ملل متحد در سال 1922م در يك خانواده مسيحي در قاهره به دنيا آمد و پس از پايان تحصيلات، به تدريس در دانشگاه علوم سياسي قاهره مشغول شد. سپس عضو دفتر سياسي حزب حاكم مصر شد و رياست مركز مطالعات سياسي و استراتژيك روزنامه پُر تيراژ الاهرام اين كشور را بر عهده گرفت. غالي محرك و مشوّق انور سادات حاكم معدوم مصر در انعقاد پيمان كمپ ديويد در سال 1978 و به رسميت شناختن رژيم اشغالگر قدس بود. پس از قطع شدن روابط دولتهاي عربي با رژيم مصر نيز، پتروس غالي در خارج ساختن دولت از انزواي سياسي و بازگرداندن مصر به آغوش جهان عرب و فعال كردن اين كشور در سازمانهاي وحدت افريقا، كنفرانس اسلامي و جنبش عدم تعهد نقش مؤثري ايفا كرد. او 14 سال وزير مشاور در امور خارجي مصر بود و تا قبل از احراز دبير كلي سازمان ملل متحد، معاونت نخست وزيري مصر را نيز بر عهده داشت. پترس غالي در سال 1991م خود را كانديداي مقام دبيركلي سازمان ملل متحد كرد و در انتخابات روز 21 نوامبر 1991م، از سوي شوراي امنيت سازمان ملل، به عنوان ششمين دبير كل اين سازمان معرفي شد. وي كار خود را رسماً از اول ژانويه 1992م آغاز كرد و يك دوره پنج ساله در اين مقام بود. |
بعد از فروپاشي نظام سياسي در يوگسلاوي در سال 1991م، جنگ داخلي در اين منطقه آغاز شد. در واقع، مخالفت صربهاي ساكن در منطقه بوسني و هرزگوين با استقلال اين كشور و تمايل به تشكيل جمهوري صرب بوسني باعث شد تا اختلافات موجود، شكلي تازه به خود گيرد. از ژانويه 1993م با ترور معاون نخستوزير اين كشور توسط صربها، جنگ بين صربها و بوسنيايىها شعلهور گرديد و به دنبال آن تصفيه قومي و كشتار و خونريزي آغاز شد. دامنه اين فجايع حتي به روستاها كشيده شد. با اين حال از سوي مجامع بينالمللي اقدامي عملي جهت پيشگيري از گسترش آن صورت نگرفت. سرانجام اعتراضات برخي دول اسلامي و افكار عمومي باعث شد تا صربها به نوعي تحت فشار قرار گيرند. در همين راستا در 21 نوامبر 1995م پيمان صلح بوسني موسوم به پيمان دِيتون در محلي به همين نام در امريكا به امضاي رهبران مسلمانان، صربها و كرواتهاي بوسني يعني سه نژاد ساكن در كشور بوسني و هرزگوين رسيد. تنها دستآورد اين پيمان براي مسلمانان، پايان يافتن قتل عام وحشيانه آنان توسط صربها بود كه تا آن زمان، 250 هزار كشته بر جاي گذاشته بود. اما صربها و كرواتها از پيمان دِيتون امتيازات سياسي خوبي به دست آوردند. بر اساس قرارداد دِيتون، با وجود اكثريت نسبي مسلمانان بوسني، اين جمهوري به دو بخش فدراسيون مسلمان - كروات و جمهوري صرب بوسني (صربسكا) تقسيم شد. بر اين اساس، دولت مركزي بوسني، متشكل از يك شوراي سه نفره رياست جمهوري از رهبران سه نژاد ساكن در بوسني است، اما مسايل مربوط به بازگشت يك ميليون و دويست هزار مسلمان آواره بوسنيايي به خانه هايشان و ساير تعارضهاي موجود در پيمان دِيتون، مشكلات فراواني را پيشروي اين دولت نهاد. |
مقالات مرتبط
تازه های مقالات
ارسال نظر
در ارسال نظر شما خطایی رخ داده است
کاربر گرامی، ضمن تشکر از شما نظر شما با موفقیت ثبت گردید. و پس از تائید در فهرست نظرات نمایش داده می شود
نام :
ایمیل :
نظرات کاربران
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}