مرز ما و فرهنگ بسيج






أنماالمؤمنون الذين آمنوا بالله و رسوله ثم لم يرتاوبا و جاهدوا باموالهم و أنفسهم في سبيل الله اولئک هم الصادقون؛ همانا مومنان کساني هستند که به خداوند و پيامبر او ايمان آورده اند، سپس شک و شبهه نياورده اند و با مال و جانشان در راه خدا جهاد کرده اند؛ اينها هستند که راستگويان اند.
(حجرات 15)
آحاد ملت ايران اسلامي در ميدان اند. البته انگيزه ها همه جا يکسان نيست. نشاط ها و اراده ها يک جور نيست. همه يک جور حاضر نيستند در راه هدف هاي عالي کشورشان و ملتشان سرمايه گذاري کنند و اقدام کنند. يکي حاضر است جان بدهد، يکي حاضر است مالش را بدهد، يکي حاضر است مقداري وقتش را بدهد، يکي حاضر است چند کلمه حرف زدنش را بدهد، يکي حاضر است تماشاچي باشد و تحسين کند همه يک جور نيستند. اگر حضور، به تن و جسمشان لازم باشد آن را حاضر مي کنند. اگر بحث سازندگي باشد، پا وسط ميدان مي گذارند. اگر بحث دفاع باشد در وسط ميدان مي آيند. اگر لازم باشد براي هدف هاي کشور، خود را از لحاظ علمي آماده کنند، اين کار را مي کننند. هرچه هدفهاي والا از آنها بخواهند حاضرند آن را تقديم بکنند. آن جمعي که اين خصوصيت را دارند، اسمشان بسيج است.
1379/7/29.
والذين جاهدوا فينا لنهدينهم سبلنا و ان الله لمع المحسنين؛ و کساني که در راه خدا جهاد کرده اند، آنان را به راه هاي خاص خويش رهنمون مي شويم.(عنکبوت 69)
اجعلتم سقايه الحاج و عماره المسجد الحرام کن امن بالله و اليوم الاخرو جاهد في سبيل الله يا يستوون عندالله و الله لا يهدي القوم الظالمين؛ آيا اب دادن به حاجيان و آباد کردن مسجدالحرام را همانند (عمل) کسي مي شماريد که به خدا و روز واپسين ايمان آورده و در راه خدا جهاد کرده است؟ اينها نزد خدا برابر نيستند.
(توبه 18)
خدا ما راب بس است و پشتيباني او کافي استو. البته «حسبنا الله و نعم الوکيل» را در پستوي اتاق و داخل بستر راحت نمي شود گفت. ما نه کاري بکنيم، نه حرکتي بکنيم، نه جاني را به خطر بيندازيم، نه از آبويي مايه بگذاريم، بعد هم بگوييم «حسبناالله و نعم الوکيل»؛ نه، خداي متعال، آدمي را که در راه او مجاهدت نمي کند، کفايت نخواهد کرد.
1379/4/19
در سنت الهي، اراده ي انسان ها تعيين کننده است. اين که اسلام، انسان ها را به مجاهدت دعوت مي کند «جاهدوا في سبيل الله» يا «وجاهدوا في الله حق جهاده» يعني همه ي ظرفيت خود را در راه مجاهدت صرف کنيد، به خاطر اين است که اگر به اين توصيه الهي عمل کرديم، به هدف الهي زودتر خواهيم رسيد.
1381/3/9
إن الله يأمر بالعدل و الإحسان؛ به راستي خداوند به عدل و احسان و ... فرمان داده است.
(اعراف 29)
امروز سرآغاز فهرست بلند مسائل کشور، مسأله ي عدالت است... نسل جوان و دانشجوي متعهد و مؤمن نمي تواند نسبت به آن بي تفاوت بماند.
جمهوري اسلامي ه جز خدمت به مردم و افراشته شدن پرچم اسلامي هدف و فلسفه اي ندارد، نبايد در اين راه دچار غفلت شود.
هيچ کس حق ندارد بگويد چون ما نمي توانيم مثل اميرالمؤمنين عمل کنيم پس تکليفي نداريم؛ نه. بين آنچه که مي توانيم عمل کنيم و آنجا که اميرالمؤمنين (ع) بود، مراتب بسياري فاصله است. ما هرچه مي توانيم بايد اين مراتب را طي کنيم و پيش برويم.
1379/12/26
يا آيها الذين آمنوا اتقوا الله و قولوا قولا سديدا؛ اي مؤمنان، تقواي الهي پيشه کنيد و سخني رست و استوار بگوييد!
(احزاب 70)
ادعوا الي الله علي بصيره أنا و منم اتبعنث؛ (اي پيامبر) بگو اين راه و رسم من است که من و هر کسي پيرو من باشد با بصيرت به سوي خدا دعوت کنيم.
(يوسف 108)
بسيح منطقي است؛ بايد منطقي بينديشد و منطقي عمل کند. بسيج يعني حضور آگاهانه و فداکارانه ي يک انسان در مواجهه با دشمنان انقلابو نظام و اسلام و ملت. استحکام مانع انساني در مقابل دشمن با بالا رفتن بصيرت و ايمان و با خودسازي امکان پذير است. 1380/2/16
أتامرون الناس بالبر و تنسون انفسکم؛ آيا مردم را به نيکي فرمان مي دهيد و خودتان را فراموش مي کنيد؟
(بقره 44)
کبر مقتا عندالله ان تقولوا ما لا تفعلون؛ نزد خداوند بس منفور است اين که چيزي بگوييد که انجام نمي دهيد.
(صف 3)
در واقع، هر انساني عدالت شخصي و نفساني او، پشتوانه ي عدالت جمعي و منطقه ي تأثير عدالت در زندگي اجتماعي است. نمي شود کسي در درون خود و در ميل شخصي خود تقوا نداشته باشد، دچار هواي نفس او اسير شيطان باشد، اما ادعا کند که مي تواند در جامعه عدالت را اجرا کند. چنين چيزي ممکن نيست. هر کس بخواهد در محيط زندگي مردم منشأ عدالت بشود، اول بايد در درون خود تقواي الهي را رعايت کند.
1379/12/26
انساني که مراقب خود نيست و در عمل و کلام و زندگي شخصي خود دچار بي عدالتي و بي تقوايي است، نمي تواند در محيط جامعه منشأ عدالت اجتماعي باشد.
1379/12/26
ان الذين قالوا ربنا الله ثم استقاموا تتنزل عليهم الملائکه الا تخافوا و لا تحزنوا و ابشروا بالجنة التي کنتم توعدن؛ بي گمان، کساني که مي گويند پروردگار ما، خداوند است، سپس پايداري کنند، فرشتگان بر آنها نازل مي شود (و مي گويند) مترسيد و اندوهگين مباشيد...
(فصلت 30)
ربنا الله، يعني اعتراف به عبوديت در مقابل خدا و تسليم در مقابل او. اين چيز خيلي بزرگي است، اما کافي نيست، وقتي مي گوييم «ربنا الله» براي همين لحظه اي که مي گوييم، خوباست، اما اگر ربنا الله را فراموش کرديم، ربنا الله امروز ديگر براي فرداي ما کاري صورت نخواهد داد. لذا مي فرمايد «ثم استقاموا»؛ پايداري و استقامت کنند و در راه باقي بماند.
1381/8/17
يجاهدون في سبيل الله و لا يخافون لومه لائم؛... در راه خدا جهاد مي کند و از ملامت هيچ ملامت گري نمي هراسند.
(مائده 54)
و من يقاتل في سبيل الله فيقتل أو يغلب فسوف نؤتيه اجرا عظيما؛ هر کس در راه خدا بجنگد آنگاه کشته شود يا پيروز شود، به زودي به او پاداشي عظيم مي بخشيم.
(نساء 74)
همچنان که گفتم، خودسازي لازم است و بصيرت را هم بايد روز به روز بيشتر کنيد و وقتي بصيرت انسان زياد شد، استقامت و پايداري هرگز تمام نمي شود؛ وسوسه ي وسوسه کنندگان و شکلک درآوردن دشمن عاجز، انسان را از ميدان خارج نمي کند.
1380/2/16
وقتي انسان ترس نداشت، جري تر و با قدرت بيشتر و روحيه بهتر در اين راه پيش مي رود و به هدف نزديکتر مي شود. انسان وقتي حزن و اندوه ندارد، به خاطر اين است که چيزي را از دست نمي دهد؛ اولا موفقيت هاي اين راه زياد است. ثانيا اگر انسان چيزي را هم از دست بدهد، چون در راه وظيفه و انجام تکليف الهي است، وجدانش آسوده است.
1381/9/21