درحال حاضر، میان حاکمیت تکنولوژیکی و فکری «انتقادی» و ژرف بین که با وجود اعتقاد به لزوم پیشرفت کامل علمی و تکنولوژیک جامعه جهانی به نحوی مبهم، اما جدی خواستار تحقق رابطه متعادل میان وجود انسان با مبداء هستی است و طالب فراتر رفتن از بسیاری از محدودیتهای تفکر و تمدن معاصر غرب است، نوعی تعارض و کشمکش فکری عمیق، وجود دارد. به صورتی که تمامی متفکران جهان غرب، به این تفکر انتقادی معتقدند، هر چند فاقد اصول متعادل فکری و مابعدالطبیعی مورد نیاز هستند و به این علت برخی از آنها به جهان شرق دور و اساطیر پناه برده اند؛ در حالی که افراد سطحی مغرب زمین و برخی روشنفکران خودباخته شرقی سخت مجذوب و مرغوب برخی پیشرفتهای مادی علم جدید گشته اند و در این میان تنها مکتب اسلام  و تشیع و تفکر مبتنی بر «نظام ولایت» می تواند الهام بخش متفکران منتقد و عمیق مغرب زمین قرار گیرد. اما علیرغم این حقیقت، بسیاری از اندیشمندان جامعه ما مفتون نام تکنولوژی و علم جدیدند. در حالی که جولان این تمدن مادی خود زمانی بیش نمی پاید و بزودی جای خود را به بنیادهای عمیق فرهنگی و الهی که در خود، علوم کاملا پیشرفته و هماهنگ با نظام و جهان تکوین و هستی را داراست خواهد داد. از این رو اندیشه ولایت علی رغم برخی کاستیهای موجود، با تحقق کاملش می تواند به دور از افراط و تفریطهای فکری و عملی دو دوره قرون وسطی و عصر جدید با طرح لزوم ارتباط متعادل میان انسان و جهان یا عرصه طبیعت با عالم مابعدالطبیعه و در نهایت خداوند و مبدأ هستی - که مهمترین ویژگی دین اسلام است .
 
جهان اسلام و بلکه نوع بشر را از انحراف چند هزار ساله تاریخ  بشر که در نتیجه سوء استفاده از منابع جهان طبیعت یا در روابط اجتماعی و سیاسی به انحایی از استبداد اومانیستی و یا دموکراسیهای نامتعادل در چند قرن اخیر دچار آمده اند، رهایی بخشد و به این وسیله به تعارض و تناقض میان دو نحوۀ تفکر «ایده آلیستی» و «رئالیستی» صرف که با نوعی از آرمانگرایی غیر حقیقی و اومانیستی و موهون و یا واقع بینی صرف مادی و طبیعی همراه است، پایان بخشد تا به این وسیله بتواند جوامع غربی را از برخی آثار سوء فکری و اجتماعی در جریان و تفکر «آمپریستی و پوزیتیویستی» افراطی از یک سو و مکتبهای نامتعادل «اگزیستانس» علی رغم برخی تعالیم ارزشمند این هر دو جریان که بشر غربی را در نهایت، میان واقع بینی صرف و انحطاط و ابتذال طبیعی تفکر جهان آنگلوساکسون از یک سو و یا آرمانگرایی خیالی و شکست خورده و به بن بست رسیده فلاسفه مارکسیست و مکاتب اگزیستانس و پدیدارشناسی از سوی دیگر سرگردان ساخته اند در امان بمانند.
 
در چنین شرایطی امام خمینی (قدس سره) مبشر لزوم تحقق ارتباط متعادل میان «وجود» و «زمان» به نحوی حقیقی (نه به صورت اعوجاج آمیز آن که در تفکر «هگل» و هیدگر» ملاحظه می شود) در عرصه هستی شناسی و انسان شناسی بودند.
 
از سوی دیگر امام خمینی (قدس سره) مبشر لزوم تحقق یگانگی دین با سیاست، حکومت و اداره جامعه، متذکر لزوم تحقق کامل توحید الهی در عرصه های مذکور و در زندگی اجتماعی مسلمین گشتند و برای جهان غیرمسلمان مبشر نفی سلطه و استبداد جهانی شدند و از این جهت معظم له منادی آزادی و رعایت حقیقی حقوقی انسانها و ملل گوناگون عالم به خصوص جهان استضعاف و عقب نگهداشته شده اند. جهانی که به علت تحولات بزرگ تکنولوژیک و عصر ارتباطات رو به سوی تشکیل دهکدهای واحد و نظمی نوین دارد و البته لازمه تحقق این وحدت جهانی تفاهم و رعایت واقعی حقوق همه ملل عالم است و این درست در جهت عکس سیاستهای سلطه طلبانه جهان غرب قرار دارد. از این رو امام خمینی (قدس سره) در جهت مخالف جهان سلطه مبادرت به ایفای مترقیانه ترین نقش ممکن بین المللی برای ورود کشورهای گوناگون عالم به جهانی واحد و یکپارچه نمودند.
 
اما جهان غرب تاکنون با اعتقاد به مکتب اومانیسم و لزوم جداسازی معنویت و دین از ساحت تفکر و عرصه سیاست بشری و با جایگزینی انسان، ثروت، قدرت، تجمل و غرور به جای اعتقاد به مبداء غیب (علی رغم برخی موفقیتهای بزرگ مادی و فکری) موجب ظهور انواع تبعیضات طبقاتی و سیاسی در سطح جهان معاصر گردیده است.
 
در حال حاضر مغرب زمین بدون رجوع آگاهانه و متعادل به اصل الاصول زندگی بشر و جهان هستی و یا توجیه ناب الهی در دو عرصه تفکر و عمل هرگز قادر به خروج از این وضع بحرانی و متناقض جهانی نیست و این خود حقیقتی ژرف است که درباره آن خداوند بزرگ در قرآن کریم می فرماید: «ای اهل کتاب بیایید در برابر یک سخن تسلیم و فرمانبردار باشیم و آن اینکه جز خدا را نپرستیم و برخی دیگر را تحت سلطه و انقیاد خود قرار ندهیم...»(1)
 
در این میان تشکیل تدریجی دهکده واحد جهانی با تحولات سریع خود در عصر ارتباطات زمینه مادی و جهانی را برای ظهور عالمگیر و عدل گستر آخرین امام معصوم شیعیان فراهم می سازد به نحوی که سرانجام، جهان با گذر از یک سلسله تناقضات هولناک فکری، سیاسی و اقتصادی معاصر و آینده که در نهایت به علت عدم واقع بینی سران کفر و جهان سلطه منجر به ظهور و جنگهای آن حضرت خواهد شد به سر منزل آمن و فلاح خواهد رسید و به این وسیله همه موانع تحقق تمدن واحد جهانی تحت حاکمیت مکتب بزرگ اسلام از میان برخواهد خاست و اسلام با تمام ابعاد مادی، معنوی خود حاکم بر جهان خواهد شد و نوع بشر با تجربه تاریخ خونبار چند هزار ساله خود به آنچنان رشد فکری و معنوی نائل خواهد شد که دیگر هرگز اختلاف ناشی از جهل و یا خودخواهی وجود نخواهد داشت و بلکه بالعکس به نهایت وحدت آگاهانه و مثبت اعتقادی، اقتصادی و سیاسی با همفکران خود در سراسر جهان دست خواهد یافت. در این ارتباط از برخی روایات صحیح اسلامی مستفاد می شود که در آخرالزمان مردم به آنچنان رشدی نایل می گردند که دیگر با یکدیگر اختلاف نزاع برانگیز نخواهند داشت.
 
به این ترتیب از نگاه دین مبین اسلام جهان بشری در آینده از عرصه خونین معرکه های تناقضات اعتقادی و تاریخی بزرگی عبور خواهد کرد تا نظام واحد جهانی اسلام آگاهانه بر عالم حاکمیت یابد و سرانجام جهان بشری شاهد تحقق یگانگی و ارتباط تنگاتنگ میان واقعیت و حقیقت، جهان غیب و ابدیت با عالم طبیعت و ناسوت باشد.
 
پی‌نوشت:
1. آل عمران/ ۶۴
 
منبع: تمدن اسلامی در اندیشه سیاسی حضرت امام خمینی رحمه الله، نمایندگی ولی فقیه در نیروی دریایی سپاه، صص37-35 چاپ و نشر عروج، چاپ سوم، تهران، 1393