خانواده، نخستین مدرسه همه کودکان دنیا است. و بنا به اثبات علم روانشناسی، بنیاد شخصیت بچه‌ها تا شش و نهایتا هفت سالگی شکل می گیرد. فضای خانواده باید سرشار از شادی و صمیمیت و مهرورزی باشد. در محیطی که بچه‌ها از نظر عاطفی به حد کفایت و در حد بالا ارضا می شوند، امکان رشد خلاقیت بیشتر است.
 
مهر و محبت به بچه‌ها، غذای رشد عاطفی آنهاست. پدران و مادران باید در برابر خواسته های غیر منطقی بچه‌ها، مقاومت نرم نشان دهند و در ضمن این مخالفت، توجه بچه‌ها را به خواسته های منطقی جلب کنند. وجود بچه‌ها و سهیم بودن آنها را در زندگی واقعا باور کنیم و برای احساسات، تفکرات، تصورات و تخیلات آنها احترام قائل شویم.
 
نیروی اندیشه، نیروی مغزی و اندیشه ورزی بچه‌ها را پرورش دهیم. این کار هرچند سخت، ولی شدنی است و در هر سنی، راه خاص خود را دارد، مثلا برای آموختن اعتماد به نفس به کودک فرزندان نوپا با انواع بازی ها و برای نونهالان با طرح پرسش، کتاب و وسایل آموزشی که موجود است. فراموش نکنیم که عملکرد مغز انسان فرایندی ارتباطی بین حواس پنجگانه است. هر چه کودکان بتوانند در شرایطی قرار بگیرند که ارتباط بین این حواس بیشتر و بهتر برقرار شود، رشد مغزی آنان افزایش می یابد. باید حواس پنجگانه فرد دائما در ارتباط باشد تا رشد مغزی حاصل شود.
 
نتیجه یک مطالعه در دانشگاه کلرادو نشان می دهد که در پنج سالگی ما ۹۸ بار در روز از خلاقیت در کارها بهره می بریم، ۱۱۳ بار میخندیم، و ۶۵ بار سوال می پرسیم. در ۴۴ سالگی که سن جاافتادگی است، تعداد دفعات به کارگیری خلاقیت به ۲ بار در روز، و خندیدن به ۱۱ بار، و طرح پرسش به شش بار تقلیل می یابد. گروه مطالعاتی دانشگاه کلرادو همچنین دریافت که یک نرخ واکنش منفی بین افزایش سن و ارائه ایده های نو وجود دارد. بنابراین باری دیگر بر این مهم تأکید می کنیم که مهمترین نقش آموزش و پرورش باید کوششی باشد برای هرچه وابسته تر شدن انسان به نیروی اندیشه و استعداد درونی‌اش. وقتی فرزندتان نوزاد است چطور می توانید به افزایش اعتماد به نفس در او کمک کنید تا از تلاش دوباره برای کاری نهراسد؟
 
وقتی کودکی می داند که بعد از حمام کردن، به او غذا می دهند و سپس باید بخوابد، دیگر لازم نیست نگران اتفاقات بعدی باشد. در عوض ذهنش آزاد خواهد بود تا در فعالیتهای دیگر مهارت پیدا کند. ماننده بلند کردن شکمش و سینه رفتن.
 
مسلم است که شما اینکار را همواره انجام می دهید. هر بار که او بخاطر شیطنتش زمین می خورد و گریه می کند، سپس شما او را بغل می کنید، فقط به معنای آرامش دادن به او نیست. به او نشان می دهید که توجه دارید و نیازهایش را درک می کنید و او احساس اهمیت داشتن خواهد کرد.
 
وقتی هدف ایجاد اعتماد به نفس باشد، سرو صدای کودک وقتی با هیجان می گوید: من اینکار را انجام دادم، ابزار قدرتمندی خواهد بود. یک نوزاد ۵ ماهه که تلاش می کند عروسک معلق اش در حلقه بازی را به چنگ بیاورد، وقتی این کار را انجام می دهد بسیار هیجان زده می شود. دفعه بعد او در زمین بازی اش او را طوری قرار دهید که به دست اوردن عروسک اش به سادگی دفعه قبل نباشد. شاید کودک در ابتدا ناامید شود ولی تلاش می کند تا بالاخره در این مبارزه برنده شود. اینگونه است که اعتماد به نفس در کودک شکل می گیرد. شما راهی را جلوی پایش می گذارید که هر بار حس پیشرفت به او دست دهد.
 
وقتی یک کودک دست از تلاش برای جای دادن شکل در قالبش دست نمی کشد یا زمانی که هر بار برای ایستادن تلاش می کند، به زمین می افتد. به او بگویید: تقریبا دیگه تمومه، دوباره تلاش کن، تو می تونی عزیزم. اینگونه کودک حس می کند که امنیت دارد و اعتماد به نفسی در او ایجاد می شود تا دوباره تلاش کند. او را در آغوش بگیرید و او حس می کند که ارزش پذیرفته شدن را دارد حتی اگر در کارش موفق نباشد.
 
هدف نظم این است که کودک بیاموزد بدون شما هم می تواند درست عمل کند و از اشتباهاتش درس بگیرد. هر روش تربیتی نیاز به زمان آموزشی دارد که به کودک نشان دهید کار را چطور می توان به شکل دیگری انجام داد. هر بار که کودک شما می شنود شما به خود می گویید: من خیلی چاقم یامن هرگز در ریاضی موفق نبودم، درباره توانایی ها و ظاهر خود دچار تردید می شود. وقتی والدین به خود اعتقاد داشته باشند، احتمال بیشتری وجود دارد تا کودکان نیز اعتماد به نفس بیابند.
 
نا امیدی، ضربه، شکست و اشتباهات به ما یاد می دهند تا چطور در هنگام نیاز و سختی ها از خود انعطاف نشان بدهیم پس کودک را همواره زیر سپر خود نگیرید تا تجربه کردن را بیاموزد.
 
انتظار پسرفت در فعالیتهایش را داشته باشید برای مثال اگر کودک شما که می خواست همیشه کارهایش را خودش انجام دهد، اکنون می خواهد شما به او غذا دهید، شاید میخواهد احساس کودکی خود را برانگیزد. پس این مسئله را بزرگ نکنید.
 
منبع: کودکان نابغه و باهوش، فاطمه تقدسی‌نیا،صص188-184، نوید حکمت، چاپ دوم، قم، 1396