زمانی که کودک متوجه مفهوم زمان شود، شما می توانید خواندن ساعت را مانند یک فرد بزرگسال به او یاد دهید. «فردا کی می آید؟»، «الان صبح است یا بعدازظهر؟» و سؤالاتی از این قبیل معمولا از زبان بچه‌های حدود ۳ سال شنیده و گاه آنقدر تکرار می شود که والدین را کلافه می کند.
 
در این سن، کودک کم کم زمان را درک می کند. پشت سر هم بودن اتفاقات کوچک و بزرگ، به احساس کودک راجع به جریان داشتن زمان کمک می کند. از حدود ۶ تا ۷ سالگی است که بچه درک کاملی از نظم زمان بدست می آورد. کوچولوی نازنین برای اینکه موقعیت خود را بفهمد، به مواقع مهم در طول روز مثل ساعت صبحانه، ناهار، رفتن یا برگشتن از مدرسه و... توجه می کند. حتی موقعی که بچه بتواند اتفاقات را در یک قطع بندی زمانی طبقه بندی کند، باز هم مفهوم زمان به معنای واقعی برای او پیچیده است. به عنوان مثال، کودک متوجه فرق ۲۰ دقیقه یا ۲۰ ساعت برای پخت کیک نمی شود، اما فقط دوست دارد هرچه سریعتر کیک را میل کند.
 
به طور کلی، پس از پنجمین جشن تولد است که کودک دوست دارد خواندن ساعت را یاد بگیرد. لزومی ندارد تا پیش از اینکه او از شما بخواهد به او ساعت هدیه بدهید. او خودش خیلی زود به شما نشان می دهد که آماده این آموزش است. اگر هم تمایلی نداشته باشد، مهم نیست، چون در مدرسه این آموزش ها به بچه داده می شود.
 
آموزش در کنار بازی: در این باره بهتر است با روش های بازی و سرگرمی ساعت را به بچه‌ها آموزش داد. یکی از بهترین وسایل در این باره، ساعت هایی هستند که اوقات مختلف روز را نشان داده اند. ساعت ۷ وقت صبحانه، ۱۲وقت ناهار و ... به کمک این تصاویر کارتونی می توان عملکرد عقربه ها را و اینکه هر ساعت چند دقیقه دارد به او یاد داد. مادر می تواند در ساعت های مختلف روز، زمان را به کودک یادآوری کند. به عنوان مثال: الان ساعت چند است؟
 
حالا وقت انجام چه کاری است؟ ساعت ۱۲ وقت خرید است یا نه؟ این تمرین برای بچه خوشایند است چون او احساس مسئولیت می کند و مانند یک رئیس از عهده کارش برمی آید. پس از این بد نیست ساعت مچی به او هدیه داد که کودک بسیار نسبت به آن احساس غرور می کند. و یکی دیگر از وسایل کاربردی و مفید در این باره، ساعت هایی است که ۳ عقربه با رنگ‌های متفاوت دارد. اعداد مربوط به ساعت با عقربه ساعت و اعداد مربوط به دقیقه با عقربه دقیقه ها همرنگ است. زمانی که کودک عقربه ساعت را روی عدد می بیند متوجه می شود که الان ساعت چند است. پس از مدتی تمرین، کودک ساعت را به طور کامل یاد می گیرد. بعضی کتاب های داستان نیز می تواند در این باره مفید باشند. معمولا در این داستانها زمان در قالب اتفاقات روزمره شخصیت ها معرفی می شود.
 
جان دیویی معتقد است، هربارت اولین کسی بوده که تعلیم و تربیت را از صورت امری اتفاقی و بدون نقشه بصورت منظم در آورد، هربارت برای تعلیم روشی مطرح ساخت که پشتوانه اش روان شناسی تداعی گرایانه بود، او معتقد بود که آموزش فکری باید پیوند تنگاتنگی با آموزش اخلاقی داشته باشد و به هدف واقعی و اصولی آموزش و پرورش، که همانا رشد دادن شخصیت باشد کمک می کند.
 
او معتقد است تربیت یعنی رشد منش فرد، هربارت بر هدف اخلاقی آموزش و پرورش و رابطه آن با تعلیم تأکید دارد، به نظر او اخلاقیات آغاز و انجام تربیت اند اخلاق محک تربیت است و این بدین معنی است که عقل نظری مقدمه عقل عملی و دانش سرآغاز عمل است.
 
هربارت یاد آوری کرد که کودکان برای یادگیری بهتر باید در وضعیتی قرار داده شوند که آماده یادگیری شوند و مطلب مورد تعلیم باید متناسب مرحله رشد کودک باشد. على رغم سخت گیری هایی که در راهنمایی به کار می برید، کودکان را به وضعی که آن را دوست دارند و موجب آزادی و اطمینان ایشان می شود این بزرگترین تقاضا در عالم تربیت است، به نظر هربارت تعلیم باید محسوس، مداوم ترقی دهنده و مربوط به زندگی باشد، در نظریات هربارت و پیروان او سه مفهوم اهمیت خاصی دارد:1- سابقه ذهنی ۲- تمرکز ۳- علاقه.
 
اول: سابقه ذهنی: فرآیندی که هربارتی ها روشهای آموزشی خود را به آن استوار ساختند فرآیند درک ما سبق بود . درک ما سبق: تماس ما با جهان پیرامون با دریافت از راه حواس مانند بساوایی، بنیایی و شنوایی برقرار می گردد. درک ساده با معانی از پیش موجود در ذهن ما تلاقی می کند، هنگامی که با معانی متشابه می آمیزد می تواند در ذهن بماند وضوح پیدا کند، و بطور مناسب با طیفی از معانی دیگر در ذهن پیوند یابد، این سطح دوم فرآیند همگون سازی، درک ما سبق نام دارد، هربارت معتقد است: آموزگار نباید صرفا انتقال دهنده دانش باشد، او باید جریان درک ما سبق را بیدار باش دهد، تحریک کند، ورهنمون گردد او باید تعلیمات خود را با تجربه شاگرد پیوند دهد هربارت روش خاصی برای تدریس به معلمان پیشنهاد کرد که شامل چهار مرحله بود، بعدها پیروانش مرحله دیگری بر آن افزودند:
 
١- مرحله آماده سازی (Preparation): در این مرحله معلم می کوشد افکار و معلومات قبلی دانش آموزان را که با افکار یا درس تازه بستگی دارند به یادشان بیاورد و آنها را مرتب و منظم کند.
 
۲- مرحله عرضه کردن  ( Presentation ):درس به کمک تصویرها به دانش آموزان عرضه می شود که تا حد امکان محسوس شود
 
٣- هضم یا همخوانی: (Associmilation): بعداز عرضه داشتن افکار یا درس تازه، معلم باید میان مطالب قبلی و موضوعی تازه ارتباط واقعی بوجود آورد .
 
۴- تعمیم یا تنظیم (Systematication): در این مرحله معلم فکر کلی مورد نظرش را بصورت واحد مرتب در آورد تعمیم میدهد و معلومات دانش آموز با همدیگر در آمیخته بصورت واحد کل در می آیند و نظام دار می شوند .
 
۵. اجرا یا کار برد: (Application): دانش باید به کار رود و بخشی از رندگی روزمره شود، دانش آموز یاد می گیرد که از آموخته هایش در چه مواردی از زندگی می تواند استفاده کند.
 
دوم تمرکز: این مفهوم به برنامه درسی در نظریه هربارت مربوط می شود هربارتیها نوعی برنامه درسی پیشنهاد کردند که در آن یک یا گروهی درس، محور برنامه را تشکیل می دادند و دروس دیگر، حول آن تابع و مرتبط با آن شکل می گرفتند اصطلاح تمرکز بعدها در بیان پیروان هربارت جای خود را به همیشگی داد .
 
سوم علاقه: علاقه از دید هربارت عامل محرک در تعلیم و حلقه اتصال کار تعلیم با رفتار اخلاقی بود هربارت می گفت: یکی از اهداف اصلی آموزش و پرورش بار آوردن افرادی با علایق فراوان است هربارتی ها می گویند: علاقه مفهومی است که در آن عاطفه با یک مفهوم فکری در می آمیزد هربارت از شش گونه علاقه نام می برد: آنهایی که از دانش نتیجه می شوند: ۱- تجربی ۲- نظری 3- زیبا شناسی آنهایی که از مراوده اجتماعی ناشی می شوند: ۴- همدلانه ۵- اجتماعی ۶- مذهبی .
 
طبق نظریه او هدف تعلیم و تربیت را می توان نه پدید آوردن دانشی پر جانبه بلکه ایجاد علاقه ای پر جانبه دانست انسان با علایق فراوان کسی است که به طیف وسیعی از فعالیت ها حساسیت نشان میدهد تربیت به نظر جان دیویی هدفی خارجی ندارد، بلکه عبارت از نوسازی دائمی تجربه است ولی به نظر هربارت تربیت هدفی اخلاقی دارد که باید با تجربه تاریخی و نورآرزوهای روحی عمیق بشر مشخص می شود هربارت ایمان داشت که تربیت سر انجام علم می شود و بزرگی او در همین ایمان نهفته است.
 
منبع: کودکان نابغه و باهوش، فاطمه تقدسی‌نیا،صص211-206، نوید حکمت، چاپ دوم، قم، 1396