هرجا وظیفه مردم را به تمرکز بر ضرر معنادار احتمالی یا سازگاری با وضعیت‌های دشوار وا می دارد، شواهدی وجود دارند که مردم مستقیما در یک حالت عاطفه مثبت، با آن وضعیت روبه رو می شوند و به آن می پردازند. در تحقیقاتی که در این زمینه صورت گرفته (ایزن و همکاران، ۱۹۹۲)، هیچ چارچوب منفی (ضرر یا خطر) نسبت به وظیفه وجود نداشت. بنابراین، احتمالا چنین دشواری های اضافی انگیزشی و روش شناختی نیز در ادله و شواهد وجود نداشتند و تأثیر عاطفه مثبت به راحتی به اطلاعات منفی گسترش نیافت؛ چنان که اغلب گسترش نمی یابد. نکته ای که مشخص شد این بود که استفاده از اطلاعات منفی در تحقیقات مربوط به تأثیر عاطفه مثبت، می تواند پیش بینی ها را پیچیده و با مشکل روبه رو کند. نکته روش شناختی نیز در اینجا ارزشی ندارد.
 
تعامل مشاهده شده در تحقیق طبقه بندی فرد (ایزن و همکاران، ۱۹۹۲)، بین عاطفه القایی و جاذبه اطلاعات نیز نشان می دهد که تأثیر عاطفه بر طبقه بندی کردن، تأثیری تصنعی نیست با شاخص فرایندهایی همچون جهت گیری پاسخ و تفکر غیرنظام مند، به طور کلی «تداعیهای گسیخته» (اسچوارز و بلس، ۱۹۹۱) یا دگرگونی در استعدادشناختی نیست؛ زیرا تعامل بین عاطفه و جاذبه طبقه نشان می دهد که عاطفه مثبت در مقایسه با گروه کنترل، بر طبقه بندی یک نوع اطلاعات (مثبت) تأثیر می گذارد، اما شیوه ای را که دیگر اطلاعات (منفی) بر اساس آن ساماندهی شده اند، تغییر نمی دهد. در مقابل، تفسیر دیگر (تأثیرات کلی، همچون بی دقتی، پردازش نامنظم، تداعیهای گسیخته با استعدادشناختی تقلیل یافته) منشأ تمام طبقه ها یا اطلاعات است و محرک به طور مساوی محرک عاطفی بودن خواهد شد.
 
بدین سان، بررسی تأثیر عاطفه مثبت روی ادراکات مربوط به شغل و رضایت مندی نیز نشان داد مردمی که در آنها عاطفه مثبت ایجاد شده بود، احساس کردند کار جالب (بلکه معناداری) که به عهده آنها گذاشته شده بود، کاری است پرثمرتر و رضایت بخش تر (گرایگر، بیلینگ و ایزن، ۱۹۸۹). بار دیگر این امر را می توان انعکاس و تأثیر توانایی استعداد) بر روی بخش عاطفه مثبت آزمودنی ها دانست تا تداعی‌های مضاعف و جنبه‌های جذاب هر چیز را مشاهده کرد. در عین حال، تعامل با نوع وظیفه، باز نشان می دهد که پاسخ گوی آثار مشاهده شده فرایند بنیادی مربوط به جزئیات و اندیشیدن است، نه یک اثر تصنعی مانند جهت گیری پاسخ، «دیدن اشیا از پشت شیشه های رنگی» یا پردازش نامنظم
 
دسته دیگری از تحقیقات که تأثیر عاطفه را بر سازمان شناختی منعکس می کند - چنان که از انواع بافته های شرح داده شده در بالا انتظار می رفت - نشان میدهد که عاطفه مثبت پاسخ های خلاق یا ابتکاری پدید می آورد (برای اطلاع دقیق، ر.ک: ایزن و همکاران، ۱۹۸۷؛ ایزن، ۱۹۹۹). چنین پاسخی می تواند مستلزم انعطاف شناختی یا پاسخی باشد که قادر است اندیشه ها را به شیوه هایی نو در کنار یکدیگر قرار دهد و با کارهایی همچون مشکل شمع» (دانکر، ۱۹۶۵) و آزمون (وابسته‌های) تداعی های دور (مدنیک، ۱۹۹۶) به انضمام تداعیهای کلمه و طبقه بندی های قابل انعطاف - آن گونه که پیشتر شرح داده شد - اندازه گیری شده است.
 
این تحقیقات همچنین ثابت می کنند که عاطفه مثبت از عاطفه  منفی و از «انگیختگی عاطفی» در افزایش انعطاف پذیری شناختی و خلاقیت، جداست. برای مثال، در تحقیقاتی که تأثیر عاطفه منفی را بررسی می کرد، آنجا که عاطفه از طریق واداشتن آزمودنیها به دیدن چند دقیقه از فیلم شب و تیرگی (فیلم مستند فرانسوی درباره اردوگاه های آلمانی های کشته شده در جنگ جهانی دوم) ایجاد شده بود، آنها در این شرایط، بهتر از زمانی که در آزمون «تداعی دوره تحت کنترل قرار داشتند، عمل نکردند. همچنین آنجا که انگیختگی عاطفی با وادار کردن آزمودنیها به بالا و پایین پریدن بر روی یک مانع شعله ور به مدت دو دقیقه ایجاد شده بود . به گونه ای که ضربان قلب آنها تا ۹۹ درصد افزایش یافت - شرکت کنندگان بهتر از زمانی که در آزمون تداعیهای دور تحت کنترل قرار داشتند، عمل نکردند.
 
از لحاظ نظری، نباید انتظار داشت که انگیختگی سبب افزایش خلاقیت شود؛ زیرا به نظر می رسد انگیختگی برعکس نوآوری، باعث می شود فرد از میان مجموعه پاسخهای راحت تر پاسخ غالب و اساسی را بیان کند (برلین، ۱۹۹۷؛ ایستربوک، ۱۹۵۹؛ مالتین و زاجونک، ۱۹۹۸). با این حال، با بررسی اثر انگیختگی روشن شد مردم گاهی می پندارند برانگیختگی» بخشی از عاطفه مثبت است که اثر احساسات مثبت را آسان می کند.
 
به هر حال، داده های این تحقیقات فرض بالا را تأیید نمی کنند (ایزن و همکاران، ۱۹۸۷؛ ایزن، ۱۹۹۰؛ ایزن و دابمن، ۱۹۸۶). افزون بر این، مفهوم گیری های مکرر از مفهوم «انگیختگی» نشان داده اند که این مفهوم نمی تواند ساختاری یکپارچه باشد و ممکن است نیازمند بررسی از راههای گوناگون باشد (لی سی، ۱۹۹۷، ۱۹۷۵؛ نیس، ۱۹۹۰، ونابلز، ۱۹۸۶).
 
اخیرا اجرای آزمونهای مربوط به تأثیر احساسات مثبت روی حل مسئله به صورت خلاق تا آنجا پیش رفته است که رسیدگی به کارهای روزمره را نیز در بر می گیرد. برای اینکه بررسی شود آیا دلیلی جود دارد که نشان دهد برای تلاش، انگیزش کلی، یا فعالیت ساده، می توان تفسیر دیگری ارائه داد (به عبارت دیگر، آیا آزمودنی های عاطفه مثبت واقعا به سختی می کوشند؟)، برای بیان این تفسیر جایگزین، در بعضی تحقیقات، ما تأثیر عاطفه مثبت را بر عملکرد دو نوع فعالیت روزمره بررسی کردیم - خط کشیدن دور حرف a در نامه هایی که تصادفأ تنظیم شده اند . همچنین بررسی تأثیر عاطفه بر حل مسئله به صورت خلاق، ارائه شده از سوی آن دو فعالیت (آزمون تداعی های دور و حل مسئله منطقی که قرار بود چیزی شبیه خلاقیت علمی را ارائه دهد).
 
این بررسی‌ها تأثیر سهل کننده عاطفه مثبت بر آزمون تداعی های دور و حل مسئله منطقی را نشان دادند، اما تأثیر آن را بر دیگر وظایف روزمره و بر اینکه عملکرد عاطفه مثبت و آزمودنی های کنترل شده فرقی نکردند، نشان ندادند. این امر نشان میدهد که فقط افزایش انگیزش کلی علت بهبود عملکرد آزمودنی‌های دارای عاطفه مثبت در زمینه کارهای خلاق نیست.
 
منبع: مجموعه مقالات تربیتی، عبد الرضا ضرابی،صص374-371، انتشارات مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی، چاپ اول، قم، ۱۳۸۸