دانه هایی که این جا و آن جا در مشت خاک پنهان شده اند، گنج های کوچک زمین اند که روزی ذرات ریز و درشت خاک را کنار خواهند زد، دست خورشید را خواهند گرفت و خودشان را بالا خواهند کشید.

این دانه های پراکنده ی پنهان، هرصبح زود، آواز گنجشک ها را می شنوند، گرمای خورشید را با گرم شدن سنگریزه های دوروبرشان حس می کنند و از رگبارهای گاه و بیگاه جان می گیرند و تازه می شوند.

من و تو هم دانه هایی در مزرعه ی دنیاییم که آفریدگار آسمان و زمین منتظر رویش و شکوفایی ماست.

اندکی جرئت و همت کافی است تا پوسته ی ضخیم و تیره ی تنهایی را بشکافیم و دست به سمت خورشید ببریم و تن بسپاریم به بوسه های خیس آسمان

ما پای بهار را به مزرعه ی دنیا باز خواهیم کرد.

منبع: مجله باران